چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۹۴ - ۰۷:۵۳
۰ نفر

همشهری دو - روح‌الله رجایی: نخستین شب از سفر اربعین به اقامت در خانه خشت و گلی «سلیمان» در روستایی در مرز گذشت.

روي تشك‌هايي كه كهنه و سفت بودند، خواب راحتي كرديم.سيده خانم ما را براي نماز صبح بيدار كرد. سفره صبحانه‌اي كه سليمان تدارك ديده بود، كم از شام مفصل ديشب نداشت؛ تخم‌مرغ و شير و كره و عسل و البته باز هم نان تازه. سليمان اصرار مي‌كرد امروز را هم بمانيم.مدام جزئيات سفر را توضيح مي‌داد و مي‌گفت كه اگر يك روز ديگر هم بمانيم، باز به‌موقع به كربلا مي‌رسيم. كفش‌هايمان را دستمال كشيده و خاك و گل‌هاي مانده از پياده‌روي در باران ديشب را پاك كرده بودند. مادر سليمان به ما پسته و كشمش داد براي توي راه. موقع خداحافظي هم گفت قسم بخوريم كه سال بعد هم اگر آمديم به خانه‌شان مي‌رويم. گفتم: «حتما مي‌آييم». به يك قول ساده رضايت نداد و تا به امام حسين قسم نخورديم، دست برنداشت. دل كندن از خانه ساده آنها سخت بود.

آنها هم انگار همين دلتنگي را داشتند كه سيده خانم با گريه بدرقه‌مان كرد و اسماعيل تا جايي كه بايد ماشين سوار مي‌شديم همراهمان آمد.رفاقت چند ساعته ما، به اندازه چند سال ريشه كرده بود. از اسماعيل خداحافظي كرديم و با چند ايراني ديگر كه آنها هم ديشب در خانه سليمان ديگري مهمان شده بودند سوار يك ون شديم تا به نجف برويم. همسفر‌هاي ما 7نفر بودند. مسير چند ساعته تا نجف به تعريف خاطراتمان از اقامت در خانه اهالي روستا گذشت.

معلوم شد مهمان‌نوازي سليمان و مادرش تصادفي نبوده بلكه رسمي ريشه‌دار بين عراقي‌هاست كه زائران اربعين را نعمت خدا براي خودشان مي‌دانند.براي همين هم بود كه در ميزباني از ما مسابقه مي‌دادند. جواني كه همسفر ما بود شوخي‌جدي مي‌گفت: «هيچ وقت كسي اينقدر تحويلم نگرفته بود، همه‌اش خيال مي‌كردم پادشاهي هستم كه به يكي از روستا‌هاي مملكتم رفته‌ام و در خانه يكي از رعيت‌ها مهمان شده‌ام. خيلي تحويلم مي‌گرفتند». داوود باز كوتاه ولي خوب حرف زد.گفت: «امام حسين اينجوري است؛ به آدم عزت مي‌دهد».

کد خبر 315086

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha