جمعه ۱۶ شهریور ۱۳۸۶ - ۱۲:۱۵
۰ نفر

سعید بی‌نیاز: واقعیت نشان داده که روزهای شیرین و رمانتیک اول زندگی معمولاً با دعوای دو طرف همراه است.

ـ «عزیز من! روزای اول همین‌طوره. بعدا زندگی‌تون شیرین‌تر می‌شه»
ـ «مامان من! روزای اول که باید شیرین‌تر از روزای وسط باشن!»...

شاید شما هم این دیالوگ‌‌های ظاهرا معمولی سریال «در پناه تو» را سال‌‌ها پیش شنیده‌اید و همان موقع هم پشت گوش انداخته‌اید. این جمله‌‌ها را مریم و مادرش به هم می‌گویند. مریم روزهای اول زندگی مشترکش را با رامین می‌گذراند؛ روزهایی که به تلخی طی می‌شود. آنها حتی بر سر رنگ دیوار پروژه‌ای که با هم گرفته‌اند، اختلاف دارند. شما با مادر موافقید یا دختر؟ روان‌شناسان بیشتر با مادر موافقند. آ‌نها  در مورد دعواهای روزهای اول زندگی مشترک تحقیق‌‌های زیادی کرده‌اند و البته پیشنهاد‌‌هایی هم برای رفع این مشاجرات  دارند.

بحث ازدواج  موفق را با توضیح انواع عشق شروع کردیم تا غیرمستقیم برسانیم هر جور احساساتی اسمش عشق نیست و حتی اگر هم عشق باشد، برای ازدواج کافی نیست. گفتیم که غیر از عشق، بلوغ اجتماعی، هویت شغلی، شناخت از جنس مخالف و جهان‌بینی نسبتا مشخص پیش‌نیاز‌‌های دیگر ازدواج هستند.

بعدش رفته‌ایم سراغ بحث همیشگی «مکمل و مشابه» و دیده‌‌ایم که برخلاف این  تصور همگانی، به توصیه روان‌شناسان خانواده، بهتر است زوج‌‌ها دو تا دایره مشابه باشند تا 2 نیم دایره مکمل.

بعد از این 2 مرحله عشق و شناخت، سناریو به جاهای ظاهرا خوشایندش می‌رسد. در مورد رسم و رسوم  ازدواج و مشکلات مادی و گاهی عاطفی ناشی از این رسومات دست و پاگیر، نمی‌گوییم چون همه‌مان کمابیش در این مورد که «هر چه ساده‌تر بهتر» توافق داریم.

حالا  فرض می‌گیریم  شما نوعروس و نودامادی هستید که دارید یک تجربه کاملا جدید یا یک سبک زندگی متفاوت را می‌گذرانید؛ زندگی زیر یک سقف مشترک؛ زندگی 2 نفره 24 ساعته.

استرسی به نام ازدواج

وقتی از بیرون نگاه می‌کنیم، ترجیح می‌دهیم که کلیشه همیشگی نوعروس و نوداماد شاد و سرزنده را بگذاریم جای تصویر واقعی زن و مردی که تازه با هم ازدواج کرده‌اند. اما وقتی از کسانی که می‌خواهند این دوره را پشت سر بگذارند سؤال می‌‌کنید، به نتیجه متفاوتی می‌رسید.

البته لازم نیست این کار را انجام دهید؛ یک روان‌شناس مشهور ـ هانس سلیه ـ سال‌‌ها پیش این کار را انجام داده است. او از مردم پرسیده اگر بخواهند از یک تا صد به رویدادهای اطرافشان براساس استرسی که بر آنها وارد می‌کنند نمره بدهند، به عبارت‌‌های فهرستش چه نمره‌ای می‌دهند.

همان‌طور که می‌شود پیش‌بینی کرد، مرگ همسر بالاترین استرس یعنی 100 نمره را گرفت؛ اما آن وسط‌‌ها یک چیز عجیب و غریب بود؛ رویداد خوشایندی مثل ازدواج هم 50 نمره استرس داشت. چرا این عبارت  باید این‌قدر استرس‌زا باشد؟

واقعیت این است که روزهای اول زندگی، روزهای «منطبق شدن با دیگری» است. چی شد؟ حتی تصورش هم برایتان سخت است؛ عمرا فردیت‌تان را از دست بدهید؟! ولی واقعیت زندگی همین است. حتی اگر شما در ویژگی‌‌های کلی شخصیتی که در شماره قبل در موردش حرف زدیم نسبتا مشابه باشید، چیزهای دیگری هستند که در روزهای اول زندگی خیلی منصفانه باید در موردش توافق کنید؛ چیز‌‌هایی مثل غذا خوردن، حد پوشیدگی، ساعت به خواب رفتن و بیدار شدن، تماشا و انتخاب برنامه تلویزیون و رفتن به جاهایی که هر دو نفر دوست دارند.

خنده‌تان گرفت؟ اینها خیلی چیزهای کوچکی هستند؟ بله! شاید اینها خیلی روزمره و کوچک باشند اما خوشبختانه یا متاسفانه، به قول سالوادور مینوچین ـ روان‌شناس خانواده ـ «زندگی از همین چیز‌‌های کوچک درست  شده است». معمولا دعواها هم از همین چیزهای کوچک شروع می‌شوند.

بر چهار راهی دعوا

وقتی که ما با همسرمان اختلاف پیدا می‌کنیم، برای حلش  چه راه‌‌هایی به ذهنمان می‌رسد؟ چطور عمل می‌کنیم؟ معمولا ما 4 راه بیشتر نداریم:

1 ـ مذاکره می‌کنیم. مثل دو تا بچه آدم می‌نشینیم با همسر گرامی ‌در مورد مشکلمان صحبت کرده و راه‌حل‌‌هایش را بررسی می‌‌کنیم. بعد هم به احتمال بعید به یک توافق منصفانه می‌رسیم.

2 ـ خوشبین می‌شویم. می‌شویم سعدی شیرازی و با دیدن کسی که پا ندارد، به خاطر همین کفش کهنه شکر می‌گوییم. نگرفتید؟ بابا ندیده‌اید کسانی که تا با شوهرشان دعوایشان می‌شود، شکر خدا می‌کنند که شریک زندگی‌شان مثل مرد همسایه معتاد نیست؟ بالاخره این هم یک راهش است دیگر!

3 ـ بی‌خیال می‌شویم. با خودمان می‌گوییم مسئله اصلا ارزش دعوا کردن ندارد و همین‌جوری بی‌خیالی طی می‌کنیم.

4 ـ می‌ریزیم توی خودمان. ناراضی هستیم اما مستقیما نمی‌رویم به همسرمان بگوییم؛ به جای آن درددل‌‌هایمان را می‌بریم به همکار یا زن همسایه می‌گوییم.

گفتن ندارد که هیچ کدام از 3 راه آخر، در طولانی مدت جواب نمی‌دهند. بهتر است از همان اول زندگی، «مهارت مذاکره کردن» را توی خودتان پرورش دهید، چطور؟ تا آخر بخوانید دست‌تان می‌آید.

نرخ‌‌های ده‌گانه  وسط دعوا

غیر از اختلاف‌‌های شخصیتی و اختلاف در تمایزیافتگی ـ که در شماره قبل در موردش نوشتیم ـ چیزهای دیگری هم  موجب داغ‌تر شدن دعوای زن و شوهر می‌شوند؛ چیز‌‌هایی که بهشان می‌گویند «سبک‌‌های ارتباطی ناسالم».

1 ـ حرف زدن از موضع قدرت
آقا! خانم! همسرتان که زیردست‌تان نیست که هی پند و اندرزش می‌دهید، برایش سخنرانی می‌کنید، شخصیت‌اش را به جای روان‌شناس تحلیل می‌کنید یا با منت از سرش می‌گذرید؛ همسرتان، همسرتان است؛ «هم» به علاوه «سر»!

2 ـ ایجاد احساس گناه در طرف مقابل
 یعنی چه که شهیدنمایی می‌کنید؟ یعنی چه که می‌گویید تلف شده‌اید، قربانی شده‌اید؟ یعنی چه که تمام ایثارهای بوده و نبوده گذشته را ردیف می‌کنید؟ یعنی چه که خودتان را با آدم‌‌های هزاربار از خودتان بدتر مقایسه می‌کنید؟ می‌خواهید همسرتان احساس گناه کند و از خیر دعوا بگذرد و حق را بدهد به شما؟ فکر می‌کنید همیشه این کار جواب می‌دهد؟

3 ـ اجتناب، اجتناب، اجتناب
 برای این 3 بار نوشتم اجتناب که بدانید بیشتر از یک نوع اجتناب داریم. بعضی‌‌ها کلا از دعوا اجتناب می‌کنند؛ یعنی با یک اخم یا شانه بالا انداختن سر و ته قضیه را هم می‌آورند یا با یک میانبر اجتنابی زیرکانه، در حرف‌‌هایشان از ضمیر سوم شخص استفاده می‌کنند؛ «آدم باید...»، «وقتی یه نفر...» و... بعضی‌‌ها می‌آیند از موضوع دعوا اجتناب می‌کنند؛ آنها حاشیه می‌روند، خودشان را می‌زنند به کوچه علی چپ، سکوت می‌کنند یا جوری رفتار می‌کنند که انگار حرف دعوا زا(!)ی همسرشان را نشنیده‌اند. کلا به این آدم‌‌های اجتنابی باید گفت که «لطفا دعوا کنید!».

4 ـ ذهن‌خوانی
نه، خدایی‌اش خودتان هم این حرفتان را قبول دارید؛ برمی‌گردید وسط دعوا به همسرتان می‌گویید من بهتر از تو می‌دانم منظورت چیست؛ یعنی شما دیگر از سلول‌‌های مغز همسرتان هم به او نزدیک‌ترید؟ ماشاءالله صمیمیت!

5 ـ استفاده از «بله، اما...»
بله، از این تناقض‌آمیزتر وجود ندارد. بعضی‌‌ها تکیه‌کلامشان همین با پا پیش کشیدن و با دست پس زدن «بله، اما...» است. بابا، اگر مشکلی وجود دارد، اگر حرف همسرتان را قبول ندارید، راست و محترمانه بگویید که قبول ندارید. مجبورید این کار را انجام دهید که روان‌شناسان ناچار شوند یک اسم قلمبه سلمبه را بگذارند روی این کارتان؛ «شکایت کردن معارض و مغایر»؟!

6 ـ تعمیم دادن جزئیات
تو «همیشه» این کار را می‌کنی، من «هیچ‌وقت» از زندگی روی خوش ندیده‌ام، تو «باید» قدر من را بدانی، من «نباید» تو را آزاد می‌گذاشتم و... باید و نباید چون حس بد اجبار را در طرف مقابل به وجود می‌آورد، مسلما باعث موضع‌گیری طرف مقابل می‌شود. اما در مورد هرگز و همیشه و هیچ‌وقت و دیگر کلمات مطلق مثل اینها، ویرجینیا ستیر ـ روان‌شناس خانواده ـ حرف قشنگی دارد؛ «این کلمه‌‌ها از دنیای اساطیر آمده‌اند و در زندگی روزمره واقعیت ندارند».  آقا! خانم! با همسرتان در مورد همین «دفعه» دعوا کنید و فوری نچسبانیدش به «هرگز» و «همیشه».

7 ـ عقل‌گرایی بیش از حد
این هم برای خودش مسئله‌ای است. مثلا همسرتان شریک عاطفی زندگی‌تان است. گاهی منطقی بودن بیش از حد و تجزیه و تحلیل کردن ماوقع جواب نمی‌دهد؛ یک نگاه مهربان یا یک لبخند یا یک جمله عشقولانه بهتر دعوا را خاتمه می‌دهد.

8 ـ قطع کردن حرف طرف مقابل
مورد 7 را که خواندید، فکر کردید دیگر هر راه عاطفی‌ای ـ به هر شدتی ـ خوب است، نه؟ نه عزیز من! یکی از بدترین راه‌‌ها این است که وسط حرف‌‌های همسرتان بزنید زیر گریه (خانم عزیز!) تا او مجبور شود حرفش را قطع کند یا برعکس بزنید زیر خنده (آقای عزیز!). کلا زیاد توی حرف همسرتان نپرید؛ چه با گریه، چه با خنده و چه با حرف (جمله آخری موزون شد!).

9 ـ پرخاشگری کلامی
دعوای زن و شوهر بالاخره باید یک فرقی با دعوای وسط خیابان داشته باشد. اینکه آن‌قدر صدایتان را بلند کنید که همسایه طبقه بالا هم بشنود، اینکه هر وقت می‌خواهید بحثی را شروع کنید حالتان جوری است که می‌خواهید منفجر شوید، اینکه همسرتان را تهدید کنید، فقط مشکل را چند برابر می‌کند؛ یا زبانم لال، زبانم لال، زبانم لال، کتک‌کاری... نه؛ الان دیگر فکر کنم قرن بیست و یکم باشد، من اصلا نباید به آن فکر کنم!

10 ـ تحقیر کلامی
«تو هم با این فکر‌‌های لوس و احمقانه‌ات!»، «خیلی ساده‌لوحی!»، «اصلا بلد نیستی زندگی کنی!»، «بدبخت! تو تا حالا توی عمرت تونستی دو تا لباس با هم ست کنی؟» و... باز هم نمونه بیاوریم از تحقیر کلامی؟ تحقیر که هیچ، حتی انتقاد بجا هم وقتی زیاده از حد تکرار شد آزارنده می‌شود و زندگی را تلخ می‌کند. غیر از اینها، بعضی‌‌ها عادت دارند توی مهمانی‌‌ها به جای زنشان حرف بزنند؛ این هم نوعی تحقیر غیرمستقیم است، نه؟

10 فرمان برای فیصله دعوا

1 ـ خودتان را جای همسرتان بگذارید: وسط داد و بیداد‌‌هایی که می‌کنید، یک لحظه خودتان را جای همسرتان بگذارید و سعی کنید تا جایی که می‌توانید مشکلاتش، استرس‌‌هایی که دارد و احساسات فعلی‌اش را درک کنید.

2 ـ باورهای غیر واقع‌بینانه را تغییر دهید: «یک دعوا یعنی خراب کردن هر چی تا حالا ساخته‌ایم»، «همسرم باید همیشه مرا بفهمد چون همسرم است دیگر!»، «همسرم هیچ‌وقت خودش را عوض نمی‌کند»، «نیازهای همسرم، زمین تا آسمان با نیازهای من فرق می‌کند» و...  این باورها ممکن است با قیافه‌ای حق به جانب ته ذهن شما نشسته باشند.

کاری نداریم که کی و کجا آمده‌اند توی ذهن شما؛ ولی حاصلش این است که اگر تغییرشان ندهید، به قول لازاروس «این فکر‌‌های سمی‌ می‌تواند شما را دیوانه کند» واقعیت این است که «همیشه و در همه روابط زناشویی، اختلاف‌‌هایی پیش می‌آید»، «همسران نمی‌توانند همیشه ذهن طرف مقابلشان را بخوانند»، «همه تا حدی تغییرپذیرند» و «افرادی که دو طرف یک رابطه طولانی مدت قرار می‌گیرند، معمولا نیاز‌‌های مشابه هم دارند».

3 ـ‌ دعوا را به شخصیت همسرتان ربط ندهید: اگر بعد از دعوا فکر کنید که دعوا به این خاطر بوده که همسرتان اصولا خودخواه است، دیگر جایی برای صلح نمی‌ماند. شخصیت دعوایی ممکن است وجود داشته باشد اما غالبا رفتار همسران موقع دعوا تحت‌تاثیر موقعیت است. اگر بیشتر تامل کنید می‌بینید که «همسرتان همیشه این‌طور عمل نمی‌کند» و
«با اینکه رفتارش خوب نبوده اما می‌دانید که به شما علاقه‌مند است».

4 ـ دعوا را به قسمت‌‌های عمیق رابطه نکشانید: اگر همیشه توی دعوایتان به اصطلاح  «رو» دعوا کنید، در «عمق» همیشه یک وفاداری همیشگی پنهان وجود خواهد داشت. دعوایتان را به این جاها ربط ندهید.

5 ـ احساسات‌تان را با صراحت بیان کنید: به جای اینکه بگویید «حس سینما رفتن داری؟»، بگویید «دوست دارم برم سینما». به جای اینکه از جملات «تو من را... می‌کنی»، از جملات «من احساس می‌کنم...» استفاده کنید.

6 ـ درباره همسرتان کلی‌گویی نکنید: اینکه بگویید «تو آدم بی‌ملاحظه‌ای هستی» چیزی را عوض نمی‌کند. دقیقا به همسرتان بگویید که چه چیزی باید در رفتارش تغییر کند.

7 ـ جایگزین بگذارید: اینکه داد و بیداد کنید که از رنگ‌‌های صورتی و کرمی ‌و قهوه‌ای و آبی و زرشکی برای پرده خانه خوشتان نمی‌آید، چیزی را درست نمی‌کند؛ به جای اینها
 ـ البته اگر رنگی باقی‌مانده بود ـ بگویید از کدام رنگ خوشتان می‌آید.

8 ـ خوب گوش کنید: بله، خوب گوش نمی‌دهید! به قول قدما با گوش دل حرف‌‌های طرف مقابل را نمی‌شنوید. تا همسرتان حرف می‌زند در مقابلش توی ذهنتان یک جمله آماده می‌کنید. اینکه نشد گوش دادن! فیدبک بدهید ببینید اصلا آن‌جوری که شما  فهمیده‌اید، همسرتان حرف زده است یا نه.

9 ـ ببخشید: بعضی وقت‌‌ها واقعا همسرتان مقصر بوده و اشتباه کرده است. شما بهتر است در این مواقع، لذت توفیق اجباری بخشش را بچشید.

10 ـ تمرین «روزهای صمیمانه» را انجام دهید: شاید به نظرتان خنده‌دار باشد اما گاهی چاره‌ای جز این نمی‌ماند که یک تمرین مکانیکی انجام دهید. می‌توانید یک تعداد روز متوالی را مشخص کنید و در این روزها توافق کنید که هر روز حداقل 5 مورد از فهرست کارهایی که همسرتان می‌خواهد را انجام دهید.

البته او هم باید متقابلا کارهایی که شما می‌خواهید را انجام دهد. این کارها اول باید امری باشند؛ یعنی طرف را از کاری نهی نکنند، دوم باید عملیاتی باشند؛ مثلا 3 بار نوازش کردن به جای امر کلی «مهربان بودن». سوم آن‌قدر کوچک باشند که بتوان هر روز انجامشان داد و چهارم مربوط به دعوای اخیر نباشند. باور کنید این تمرین آقای استوارت معجزه می‌کند.

کد خبر 30651

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز