شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۶:۰۶
۰ نفر

میثم محسنی کوتنایی: مدرسه‌ای فقط با یک دانش‌آموز. آمار عجیبی است. ابوالفضل پای‌بست تنها دانش‌آموز این مدرسه روستایی است.

تنها در مدرسه

اكبر‌آقا، پدر ابوالفضل سال گذشته تمام دارايي زندگي‌اش را كه گوسفندهايش بود به‌دليل بيماري فرزندش فروخت تا بتواند مشكل بيماري مغزي فرزندش را اندكي بهبود بخشد. اگرچه مراحل درمان ابوالفضل موفقيت‌آميز بود اما مشكل همچنان در جاي خود باقي است. سال گذشته خانواده ابوالفضل مجبور بودند هفته‌اي يك‌بار او را براي معاينه پزشكان متخصص به شهر ببرند و مانع پيشروي بيماري وي شوند.

بيماري ابوالفضل همه روستاييان را ناراحت كرده، به‌ويژه راننده ميني‌بوس روستاهاي اين منطقه كوهستاني كه روزانه اهالي روستا را تا شهر مي‌برد.

يكي از مشكلاتي كه خانواده ابوالفضل براي رساندن او به مراكز درماني با آن دست به گريبان هستند، فاصله 5كيلومتري اين روستا تا مكان تردد ميني‌بوس و خودروهاي ديگر است. ساكنان «كلا» براي رساندن خود به وسايلي كه به‌صورت مرتب و روزانه از اين مسير عبور مي‌كنند، مجبورند خود را با اسب و قاطر و موتورسيكلت به محل گذر خودروها برسانند. اين كار در زمان عادي شايد مشكلي براي آنها نباشد اما زماني كه داستان، رساندن يك بيمار به مراكز درماني شهر است، موضوع پيچيده‌تر مي‌شود.

خانواده ابوالفضل با وجود اين سختي‌ها، پاي فرزندشان ايستاده و به قيمت از دست دادن همه دارايي‌شان، معالجه او را پيش گرفته‌اند. اين روزها ابوالفضل حال و روز بهتري در مقايسه با گذشته دارد و مراحل درمان او از هفته‌اي يك‌بار به ماهي يك‌بار رسيده است. اين خبر خوشايندي براي خانواده آقاي پاي‌بست است.

در كنار همه اين مشكلات، موضوع ديگري كه فكر اين خانواده را مشغول كرده بود، مهاجرت دانش‌آموزان اين روستا به شهر براي ادامه تحصيل و تنها ماندن ابوالفضل بود. آنها مراجعات مكرري به اداره آموزش و پرورش بهشهر داشتند و بالاخره توانستند رضايت آنها را براي اعزام يك معلم به اين روستا جلب كنند. آقاي چنگيز محمودي آموزگاري است كه حاضر شده رنج سفر به اين روستاي محروم را به جان بخرد و آموزش ابوالفضل را برعهده بگيرد.

  • فداكاري‌هاي يك معلم

كار سخت آقاي محمودي همان اوايل روزهاي تحصيل عيان شد؛ وقتي فهميد اين دانش‌آموز سال گذشته كمترين آموزش را ديده و آشنايي بسيار كمي با حروف الفبا و اعداد دارد. مشكل بينايي و بيش‌فعالي ابوالفضل هم مزيد بر علت شد تا ارائه آموزش‌ها به وي سخت‌تر باشد اما تجربه بالاي آقاي محمودي به كمك‌اش آمد. او درحالي‌كه ابوالفضل به‌دليل تنها بودن علاقه‌اي به فراگيري دروس نداشت، تجربياتش را به كار بست و در حال حاضر تنها دانش‌آموز اين روستا را به مرحله‌اي از پيشرفت رسانده كه موجب حيرت خانواده و ديگر روستاييان شده است. آقاي محمودي سال آخر خدمت را مي‌گذراند و زماني كه كمتر كسي حاضر بود براي يك دانش‌آموز به اين روستاي دورافتاده بيايد، داوطلب شد تا آموزش ابوالفضل را به‌عهده بگيرد. او از شنبه تا چهارشنبه در اين روستاست و 2روز آخر هفته را به بهشهر كنار همسر و فرزندانش مي‌رود.

مدرسه براي ابوالفضل ديرتر از دانش‌آموزان ديگر آغاز مي‌شود اما برخلاف ديگران، معلم دلسوز او به ساعات مرسوم و قانوني تحصيل دانش‌آموزش اكتفا نمي‌كند و از هر فرصتي براي ارائه درس‌ها به ابوالفضل پرجنب و جوش استفاده مي‌كند. در موارد زيادي از هفته هم او با حضور در جمع خانواده آقاي پاي‌بست، دروس هر روزه را با شاگردش مرور مي‌كند.

ابوالفضل البته پنج خواهر و برادر ديگر هم دارد كه يك خواهر و يك برادرش هنوز ازدواج نكرده و در روستا كنار خانواده زندگي مي‌كنند. برادر او كه امسال بايد به خدمت مقدس سربازي برود 18ساله است. او تحصيل خود را در مقطع دوم راهنمايي نيمه‌كاره رها كرد و به‌كار در كنار پدر پرداخت. اما خواهر ابوالفضل راه برادر را ادامه نداد. او اكنون دانش‌آموز دوم‌راهنمايي است و به تحصيل در مدرسه شبانه‌روزي روستاي «لايي» كه فاصله‌اي 15كيلومتري با روستاي «كلا» دارد مشغول است. خانواده پاي‌بست، جوان‌ترين خانواده ساكن روستاي «كلا» هستند. ديگر ساكنان اين روستا پيرمردان و پيرزناني هستند كه با كوچ فرزندان خود به شهرها، به تنهايي گذران عمر مي‌كنند. آنها البته به خانه‌‌نشيني عادت ندارند و همانند سال‌هاي جواني خود به انجام فعاليت‌هاي كشاورزي و دامداري مشغول هستند.

  • كودك تنها

يكي از مشكلات بزرگي كه ابوالفضل به‌عنوان خردسال‌ترين ساكن اين روستا با آن كنار آمده، نداشتن همبازي است. روزهاي سخت بيماري او با تنهايي مفرط مي‌گذرد. تنها همبازيان او بره و گوساله كوچكي هستند كه پدر در اختيارش گذاشته تا با شيردادن و بازي كردن با آنها، ساعاتي از روزهاي خود را سپري كند. روزهاي سختي است. شايد همين كمبودهاست كه موجب شده او حرف‌شنوي كمتري از معلم خود داشته باشد و اين رفتار، كار آقاي محمودي را دشوارتر كرده است.

اين معلم باتجربه براي حل اين مشكل، در قامت يك همبازي، وقت‌هايي از روز را به بازي كردن با ابوالفضل مي‌گذراند. با او به محوطه بازي روستا مي‌رود، در سفره يك نفره‌اش، ابوالفضل را مي‌نشاند و با او هم غذا مي‌شود. بعضي وقت‌ها هم با تنها شاگردش به گشت‌و‌گذار در روستا مي‌رود و با حضور در منازل ساكنان، شاگردش را با تجربه‌هاي جديد زندگي اجتماعي آشنا مي‌كند. انگار محمودي فقط معلم ابوالفضل نيست. او وقتي كه ديد چشمان ابوالفضل به عينكي جديد نيازمند است و‌توان پرداخت هزينه‌هاي آن از عهده خانواده وي خارج است دست‌به‌كار شد. دست ابوالفضل را گرفت و نزد چشم‌پزشك برد و عينكي جديد را براي چشمان ضعيف و كم‌سوي شاگرد خردسالش گرفت.

خانواده آقاي پاي‌بست البته دغدغه‌هاي فراواني براي سال‌هاي آينده آخرين فرزند خانواده دارند. آنها نمي‌دانند سال آينده كه دوران خدمت آقاي محمودي به پايان مي‌رسد، آيا معلم ديگري براي آموزش ابوالفضل داوطلب مي‌شود و آيا كودك بازيگوش آنها مي‌تواند با معلم جديد اخت شود و همانند سال تحصيلي فعلي، در درس‌هايش پيشرفت داشته باشد؟

آقاي محمودي بيشتر از اوقات رسمي براي آموزش شاگردش زحمت مي‌كشد اما چه تضميمي وجود دارد كه معلمان سال‌هاي آينده هم همين همت را داشته باشند تا ابوالفضل را بيش از اينها سواد‌دار كنند؟ اين روزها ابوالفضل در كانكس تعبيه شده به‌عنوان مدرسه مشغول تحصيل است و در كنار آن وقت زيادي را با معلم با تجربه‌خود مي‌گذراند اما اكبر‌آقاي پاي‌بست به جز نگراني‌هاي درمان فرزندش، به سال‌هاي آينده تحصيل او فكر مي‌كند؛ آينده‌اي كه براي ابوالفضل ترسيم شده به كجا ختم خواهد شد؟ معلوم نيست راه برادرش را ادامه مي‌دهد و با ترك تحصيل، در كنار پدر به‌كار مي‌پردازد يا سرنوشت، آينده ديگري را براي او رقم خواهد زد؟ همين دغدغه‌ها خانواده پاي‌بست را به فكر مهاجرت به شهر انداخته است. اين روزها فكر درمان ابوالفضل، بزرگ‌ترين دلمشغولي اين خانواده است. كمبود امكانات و مشكلات فراوان رفت ‌وآمد از روستاي «كلا» به شهر كه نيازمند صرف هزينه‌هاي فراواني است، فكر مهاجرت را بيش از هميشه به جان اين خانواده انداخته است.

  • نفرين‌هاي كودكانه

«همه 29سالي كه معلم بودم يك طرف و اين يك سالي كه با ابوالفضل سپري شد يك طرف»؛ اين نخستين جمله‌اي است كه چنگيز محمودي تنها معلم ابوالفضل مي‌گويد. او كه سال‌هاي سال است در مدارس مختلف به دانش‌آموزان زيادي درس داده براي آخرين سال كار خود تصميم مي‌گيرد به مدرسه‌اي بيايد كه تنها يك دانش‌آموز دارد و آن هم ابوالفضل است؛ «تا سال گذشته اين مدرسه 5دانش‌آموز داشت كه خانواده چهارتاي آنها تصميم گرفتند بچه‌هاي خود را به مدرسه‌اي در شهر ببرند اما خانواده ابوالفضل با مراجعه به اداره آموزش و پرورش اعلام كردند توانايي اين را ندارند كه او را به شهر بفرستند. آموزش و پرورش هم قول داد تا معلمي را براي او بفرستد.»

حالا آقاي محمودي است كه تصميم مي‌گيرد آخرين سال شغلي خود را كنار دانش‌آموزي بگذراند كه اگرچه سال دوم ابتدايي است اما هنوز خيلي از دروس سال اول را ياد نگرفته است؛ «تقريبا 2ماه طول كشيد تا ابوالفضل را به سطح كلاس دوم برسانم و بعد از آن شروع به تدريس دروس كلاس دوم كردم. الان هم ابوالفضل تقريبا در همه درس‌ها موفق است به غيراز رياضي كه كمي در آن مشكل دارد ولي به‌نظرم بعد از اين نيازي به من ندارد و خيلي خوب مي‌تواند از پس درس‌ها بربيايد». آقاي محمودي معتقد است كه براي سال بعد هم معلماني شبيه او هستند كه وضعيت مالي خانواده ابوالفضل را درك كنند و حاضر شوند به اين مدرسه دور افتاده بيايند. اينطور كه او مي‌گويد كنار ابوالفضل بودن همه‌اش خاطره است اما شيرين‌ترين آنها مربوط به موقع‌هايي است كه ابوالفضل عصباني مي‌شود و شروع مي‌كند او را نفرين كردن و با همان زبان كودكانه از خدا مي‌خواهد كه «روزگارش را سياه كند».

  • در آرزوي زيارت امام هشتم

ابوالفضل پاي‌بست دلي كوچك اما آرزوهاي بزرگي دارد. نشستن پاي صحبت تنها فرد خردسال اين روستا هم فرحبخش است و هم غم‌انگيز. ميان همه آرزوهاي ابوالفضل، زيارت حرم مطهر امام‌رضا(ع) جالب‌تر است. مي‌گويد از روزي كه عكس حرم امام‌رضا(ع) را در كتابش ديده پايش را در يك كفش كرده كه همراه با خانوادهاش به مشهد برود. اما شرايط مالي خانواده ابوالفضل امكان رفتن به مشهد را به آنها نمي‌دهد. ابوالفضل البته نيازمندي‌هاي ديگر نيز دارد. مشكلات جسماني و بيماري وي، روز و شب را براي پدر و مادرش سخت و دشوار كرده است. پدر ابوالفضل سال گذشته و براي گذراندن مراحل درمان او مجبور به فروش بيشتر گوسفندها به‌عنوان بخش اصلي دارايي‌هاي خانواده شد با وجود آن ابوالفضل همچنان به‌طور كامل درمان نشده است.

  • 6‌ماه از سال با يارانه

اكبر آقاي پاي‌بست در هيچ دوره‌اي از زندگي‌اش مانند اين روزها براي رسيدن تابستان لحظه شماري نمي‌كرد. همه داروندار زندگي‌اش را براي درمان پسرش فروخت و در اين سال‌ها فقط فرا رسيدن فصل تابستان است كه مي‌تواند براي او و خانواده‌اش منبع تأمين درآمد باشد. روستاي «كلا» در سال‌هاي اخير شاهد ساخت‌و‌سازهاي فراواني بوده و يكي پس از ديگري ويلاهاي مدرن و پرهزينه در آن ساخته مي‌شود. تنها محل درآمد خانواده پاي‌بست، كارگري در اين ساختمان‌سازي‌‌هاست. شايد هم در تابستان او نتواند كاري براي خود دست و پا كند كه در اين شرايط، چاره‌اي جز تحمل كردن ندارد. در فصول ديگر سال او درآمدي جز اندك يارانه واريزي دولت ندارد. در حال حاضر فقط چند رأس از آن همه گوسفندها و گاوها را دارند كه مي‌توانند روزانه اندكي از شير آن را براي مصرف خود استفاده كنند. براساس آنچه پزشكان متخصص گفته‌اند، ابوالفضل بايد به‌صورت هفتگي مورد معاينه قرار بگيرد تا روند دقيق درمان وي كنترل شود اما كمبودهاي شديد مالي موجب شده آنها هر 2‌ماه يك‌بار فرزندشان را به پزشك متخصص نشان دهند. بخشي از هزينه‌هاي درمان ابوالفضل را بهزيستي بهشهر تقبل مي‌كند. يكي از نگراني‌هاي اكبرآقا، چگونگي رساندن پسرش به شهر است. اگر او بخواهد در هر مرحله از درمان از روستاي «كلا» به همراه ابوالفضل به ساري و نزد پزشك متخصص برود و برگردد، حداقل بايد 40هزار تومان بدون احتساب هزينه‌هاي اضافي خرج كند كه پرداخت آن براي وي مقدور نيست. او و همسرش، آب‌شدن فرزندشان را مي‌بينند اما كاري از دستشان برنمي‌آيد كه بخواهند براي درمان او انجام دهند. ابوالفضل علاوه بر اختلالات مغزي، از ضعف بينايي مفرط و بيش فعالي نيز رنج مي‌برد.

  • «كلا»؛ محروم از حداقل‌ها

«كلا»، روستايي در 85كيلومتري بهشهر و از توابع بخش يانسر اين شهرستان است. اين روستا با وجود آنكه در سال‌هاي اخير شاهد ساخته شدن ويلاهاي مدرن و مجهز است اما جمعيت ساكن و دائم اين روستا در فصول سرد بسيار اندك است كه به‌دليل كمبود شديد امكانات، هر سال از تعداد ساكنان دائم آن كاسته مي‌شود. به‌عنوان نمونه، سال گذشته در مدرسه اين روستا 5دانش‌آموز مشغول تحصيل بودند كه به‌دليل مشكلات فراوان، به جز يك نفر، بقيه خانواده‌هاي دانش‌آموزان مجبور به مهاجرت به شهرهاي اطراف شدند و هم‌اكنون مدرسه اين روستا با يك دانش‌آموز فعال است. براي رسيدن به اين روستاي كوهستاني، 2مسير اصلي پيش‌روي شما قرار دارد. در يك مسير با گذشتن از شهرستان گلوگاه بايد از روستاهاي بيشهبنه، شيلر، سنگ‌دره، استاجنان، سابق‌محله و عيدين به كلا مي‌رسيم. مسير دوم از شهرستان نكا مي‌گذرد. براي رسيدن به «كلا» از اين مسير هم بايد از روستاهاي زيادي گذر كنيم. مسير دسترسي «كلا» از طريق گلوگاه به‌دليل نامناسب بودن جاده دسترسي، در فصول سرد و باراني سال بسته و گذر از آن ناممكن است. مشكل ديگر در استفاده از اين مسير، نبود سرويس حمل‌ونقل همگاني است. برخلاف اين جاده، از شهرستان نكا همه روزه يك دستگاه ميني‌بوس، مسئوليت جابه جايي مسافران روستاهاي كوهستاني را برعهده دارد. براي رسيدن به كلا از طريق ميني‌بوس فقط يك مشكل وجود دارد كه آن هم طي كردن مسير 5كيلومتري جاده اصلي تا روستاست. بيشتر اهالي پس از آنكه از ميني بوس پياده مي‌شوند، با يك تماس تلفني هم محله‌اي‌هاي خود را از آمدن خود مطلع كرده و از اسب و قاطريا موتور آنها براي رسيدن به روستا استفاده مي‌كنند. البته انجام اين هماهنگي براي ما مقدور نشد كه نتيجه آن طي كردن اين مسير 5كيلومتري در هواي برفي و با پاي پياده بود.

  • شما چه مي‌كنيد؟ اينجا سبقت مجاز است

شرايط اقتصادي خانواده پاي‌بست امكان تامين هزينه‌هاي كامل درمان ابوالفضل را از آنها گرفته. همين مشكل، مانع جدي آرزوي سفر مشهد ابوالفضل هم شده. از سوي ديگر، در صورت بازنشسته شدن آقاي محمودي، معلوم نيست معلم ديگري داوطلب آموزش ابوالفضل شود.شما فكر مي‌كنيد چه كمكي به ابوالفضل مي‌توانيد بكنيد. به شماره 30003344 پيامك بزنيد يا با شماره 23023676 تماس بگيريد. در صورت تمايل، نام خود و شهرتان را نيز ذكر كنيد.

کد خبر 289163

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha