فریدون صدیقی: کاش می‌شد در بیداری خواب دید، آن‌وقت زندگی فقط یک‌بار نبود، می‌توانست چند بار باشد. تو یک بار نباشی چند بار باشی، حتی تصمیم گرفتن هم می‌توانست چند بار باشد مثلا در هر وضعیتی دو بار تصمیم می‌گرفتیم هم از کوه به رودخانه می‌پریدیم و هم در همان آن وضعیت سفر قایقرانان را تا رسیدن به دریاچه می‌دیدیم.

اما افسوس كه نمي‌شود هم تو را دوست داشت و هم نداشت. همان‌طوري كه نمي‌شود چند بار زندگي كرد و مثلا به مردي كه تصميم دارد دم بانك كيف مرا قاب بزند و من از درماندگي زمين‌گير شوم بگويم آقاي دزد بفرماييد حقوق اين ماه من پيشكش به درگاه شما. من در اين ماه از گرسنگي مي‌ميرم و ماه بعد دوباره زنده مي‌شوم.

با اين همه كاش مي‌شد در بيداري خواب ديد. يعني در وضعيتي كه هنر متولد مي‌شود انسان ديگري شد در زمانه‌اي كه انسان امروزي چون همه زندگي‌اش ماشيني است با قيافه‌اي شبيه ماسك خيابان را سنفوني بوق مي‌كند و همنوعانش را غايت نمي‌داند و وسيله مي‌پندارد.

هر غروب
سر در گريبان
به خانه برمي‌گردم
از مزار اميدهاي قديمي

بهار كه مي‌شود عاشقي مثل هواي باراني به ما مي‌گويد چتر يادت نرود، سر كوچه باران در كمين است. آن‌وقت است كه احساس زيبايي ما را دربرمي‌گيرد. يعني ما از زيبايي به‌خاطر زيبايي لذت مي‌بريم. پس آن پيرمرد تا شده در پياده‌روهاي عصر، پس آن پيرزن جا مانده در قاب پنجره‌هاي انتظار كه نگران خاكستر شدن جواني‌هاي شما هستند، مي‌توانند مانند آن دخترك و پسركي كه سر چهارراه‌ها به‌جاي فروش گل به رانندگان انتظار، گل‌هاي‌شان را به يكديگر تعارف مي‌كنند، زيبا باشند. در چنين اوضاعي آن‌وقت مجازات آناني كه نمي‌دانند چه مي‌كنند رها كردن در بيابان تنهايي نيست، همراهي كردن در باغ‌هايي است كه برگ‌هاي افتاده با چسب‌زخم دوباره به آغوش دوستان‌شان باز مي‌گردند و سبز مي‌شوند، ماهي قرمز افتاده در پاشويه حوض، ناگهان در طغيان باران زنده مي‌شود و به آغوش كاشي‌هاي آبي برمي گردد. در چنين بهاري دروغ‌ها از درخت مي‌افتند تا راست‌ها جوانه بزنند و ما باور كنيم تنها راز پوشيده مانده در پيرامون ما، عاشق شدن دزدي است كه به گناهانش اعتراف كرده است و ما باور مي‌كنيم دروغ گفته‌اند كه حسادت دشمن شرافت است. دروغ گفته‌اند حسادت، وفاداري نمي‌شناسد. دروغ گفته‌اند كه حتي سوسن سفيد هم سايه‌اش سياه است.

روزنامه‌نگاري مي‌گويد: بس كنيد، اينقدر سر اين بهار و سر راستگويي درآمدها بر سر گرفتن يارانه‌ها حرف از دروغ و راست نگوييد. مگر نمي‌دانيد راست‌ها بهاري‌اند و درو‌غ‌ها پاييز هستند.

اي شب بهار
كه نسيم‌ات روحبخش جان‌هاست
چقدر ستاره‌ داري؟

هزار سال پيش من راستگو بودم، چون بچه بودم و نمي‌دانستم يك دروغ وقتي تبديل به راست مي‌شود كه انسان آن را باور كند، آن‌وقت‌ها نمي‌دانستم شايعه نصف دروغ است، چون بچه بودم. بعدها كه بزرگ شدم دروغگو شدم. چون فهميده بوم اگر دريا توفاني نباشد يك ديوانه هم مي‌تواند كاپيتان كشتي باشد. كاش مي‌شد من به شما بي‌واهمه بگويم، لطفاً گره از ابرو باز كنيد. بگذاريد تبسم، فاصله‌ها را پر كند تا شما به من بگوييد عيبي ندارد شما كه صبح زود سنگك خشخاشي مي‌خريد يكي هم براي همسايه بخريد و به شاطر آقا بگوييد با خشخاش روي خمير بنويسد: نوش‌جان!

وقتي به تو مي‌انديشم
درخت زردآلويي
از سر تا پا خودش را مي‌آرايد
از نو غنچه مي‌كند
شروع مي‌كند به چرخيدن
غنچه مي‌كند و
مثل كلاف باز مي‌شود
باز مي‌شود و
ناز مي‌كند

 شعرها از شاعران ترك؛ حسن عزالدين دينامو‌-جاهد صدقي- بدري رحمي

کد خبر 261668

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha