چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶ - ۱۶:۰۹
۰ نفر

سید باقر میر عبداللهی: در جهان روابط پیچیده امروز، اگر نتوانیم هرچه سریع‌تر به برآیندی قابل تالیف از فلسفه، دانش و قدرت که برآمده از مولفه‌های اندیشیده و بومی باشد، دست یابیم، بیم آن می‌رود که در سیر خروشان و پر مخاطره یکسان‌سازی اثری از «ما» باقی نماند.

تذکر چند نکته بایسته است: صرف نظر از معنای فلسفه در دنیای قدیم، در جهان امروز اگر فلسفه به مثابه پشتوانه‌ای تئوریک در تمام برنامه‌ریزی‌های ما دخالت نداشته باشد، حداقل به عنوان مقوله‌ای کارکردی، دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت؛ به عبارت دیگر فلسفه در ذات خود همبسته با دانش است.

بنابراین، مدیریت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ما، که مسلماً براساس دانشی انجام می‌شود، اگر بنیادها، نسبت‌ها و ربط‌های فلسفی خود را نیابد، حداقل در تعیین افق تحقق برنامه‌های خود، به پریشانی گرفتار می‌آید؛ چراکه التزام به مبانی خاص فلسفی - که البته باید متناسب با واقعیت‌ها و تجارب بالفعل و تاریخی ما باشد - ضمن جهت دادن به اهداف و غایات مطلوب جامعه، می‌تواند سهمی سهمگین در نزدیک کردن توان دانشی و نرم‌افزاری جامعه به ارکان و مناسبات قدرت ایفا کند؛ مناسباتی که همچون داده‌هایی تاریخی بر ما وارد شده است و نقش ما در نقطه‌ای که اکنون به سر می‌بریم در شکل‌گیری آن ناچیز بوده است.

شاید گفته شود که دانش در ذات خود یعنی قدرت، و اصولاً هر پیشرفت و تحولی در دانش، به معنای بسط قدرت در یکی از وجوه متکثر آن است؛ بنابراین طرح این بحث یعنی تلاش برای تقرب دانش به قدرت، از آغاز گزاف است.

اگرچه در سخن فوق حقیقتی فلسفی نهفته است، اما توجه به این نکته ضروری است که دانش در دنیای امروز، امری فی‌نفسه غربی بوده و محصول ضروری بسط مدرنیته است. از آن جا که ما هیچ نقشی در تولید این دانش نداشته‌ایم و از سوی دیگر به دلیل مناسبات جدید پیش آمده، ناچار به استفاده از محصولات تکنولوژیک این دانش هستیم، بدیهی است که پایبندی به این نظر که دانش در ذات خود همبسته با قدرت است، برای ما نتایج پرمخاطره‌ای به بار می‌آورد؛ چراکه این دانش غربی، مناسبات ویژه خود در حوزه قدرت را دارد و بنیاد‌های فلسفی خاص خود را نیز طلب می‌کند.

شاید بگویند که می‌توان بنیان‌های فلسفی این دانش را نیز همچون خود دانش وارد کرد و از این طریق، مشکل پشتوانه نظری را از میان برداشت. باید گفت: اولاً ما به دلیل واپس‌ماندگی تاریخی خود نسبت به آن چه در غرب می‌گذرد - البته به مفهوم غیر‌ارزشی آن - و نیز به دلیل تعارضات سیاسی موجود، هیچ‌گاه در آوردن دانش به قلمرو خود، قرین توفیق نبوده‌ایم وآن چه به دست ما رسیده است، در بهترین حالت، تکنولوژی بوده است.

ثانیاً به فرض این که بتوانیم دانش و مبانی فلسفی آن را وارد کنیم، باز در به خدمت‌گیری آنها، به گونه‌ای که برای ما سودمند افتد و مقدمات پیشرفت را فراهم آورد، ناکام می‌مانیم؛ چراکه هم دانش و هم فلسفه مربوط به آن در ذات خود با مناسبات و روابط قدرت حاکم بر جامعه ما (قدرت به معنای اعم آن که شامل همه نیروهای هدایتگر تاریخ و فرهنگ ما باشد) همبودی ندارد؛ زیرا اگر چنین نسبتی برقرار بود، دیگر نیازی به وارد کردن دانش نداشتیم و خود تاریخ ما، در سیر طبیعی‌اش چنین محصولی را به بار می‌آورد.

شاید چاره این باشد که در اندیشه «تالیف» باشیم. نخست باید بکوشیم هرچه سریع‌تر با کمک در پیش گرفتن «طریقه معکوس»، به دانش تکنولوژی‌های وارداتی که امروزه دیگر جزء ضروریات زندگی به حساب می‌آیند، دست یابیم. ثانیاً در پرتو افقی که مناسبات تاریخی، اجتماعی و قدرت ما ترسیم کرده است - که البته شناسایی این افق نیز کاری بس دشوار است - و نیز آن چه را که فلسفه بومی ما - فلسفه‌ای که لزوماً همان فلسفه اسلامی نیست - در اختیار ما قرار می‌دهد، به ساحتی از تالیف جهش کنیم؛ ساحتی که در آن دانش و یا تکنولوژی وارداتی نه برای گسترش قدرت غربی که در خدمت بسط توانمندی‌های مکنون تاریخی ما قرار گیرد.

کد خبر 24626

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز