محمدمسیح یاراحمدی- مهسا اسماعیلی: در قلب شهر تهران زندانی سیاسی باقیمانده از دوران استبداد پهلوی واقع شده که هرچند کاربری آن به زندان عمومی تغییر کرده بود اما همچنان فضای کالبدی آن مزاحم شهر بود و چون مرزی دو منطقه را از یکدیگر جدا می‌کرد.

باغ موزه قصر

در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، به همت شهرداری تهران و شرکت توسعه فضاهای فرهنگی، این زندان تبدیل به باغ‌موزه‌ای جذاب شد‌؛ به همین مناسبت مجله همشهری معماری به گفت وگو با معمار آن نشسته است تا از تاریخ این منطقه، روند مرمت، معماری و تاثیر آن به عنوان یک فضای شهری جدید‌ بگوید. آرش مظفری معمار باغ‌موزه قصر هنگامی که پروژه افتتاح شد و قصد گفت وگو با او را داشتیم خارج از ایران بود. این گفت و گو را در ادامه می‌خوانید.

  • شما برای این پروژه حتما در بستر کار خود این اراضی را بررسی تاریخی کرده‌اید. تمایل داریم برای ورود به بحث، در این باره صحبت کنیم.

بین زمین‌های شمالی مجموعه زندان تا اراضی‌ای که به سیدخندان می‌رسد، زمینی بود که برای ساخت باغ و قصر انتخاب شده بود. دو رشته قنات از این محل رد شده که به تهران آب‌رسانی می‌کردند. توپوگرافی و شیب مناسب، تسلط و دید خوب به تهران برای آن موقعیتی نمونه تعریف کرده است؛ ‌آنچنان که در دوره استبداد صغیر هم محمدعلی‌شاه از داخل همین قصر، مجلس را به توپ می‌بندد. پس یک‌باره باغی تبدیل به یک جریان تاریخی گسترده می‌شود. فتحعلی شاه برای شروع ساخت این قصر و باغ، جوانان قاجار را فرا ‌خواند تا در گذاشتن آجر به آجر آن مشارکت کنند. قصری که معماری ویژه‌ای هم داشت. بالای آن قلعه‌ای درست کردند که تپه بالای خیابان معلم باقیمانده این قصر است.

علاقه‌ای در شا‌هان وجود داشت که هر کدام‌شان خواهان احداث قصری اختصاصی بودند و چون این قلعه از تهران دور بود نه خاصیت شمیرانی داشت و نه خاصیت تهرانی کاخ گلستان؛ یک فضای بینابینی بود که به مرور زمان خراب شده است. «خیابان سرباز» که دیگر وجود ندارد هم در واقع خیابانی است که امین‌سلطان، صدراعظم ناصرالدین شاه، آن را از پیچ شمیران می‌سازد تا شاه را برای مرمت قصر و استفاده دوباره از آن ترغیب کند. اولین سفیرانی که بعد از انقلاب فرانسه در دوره فتحعلی‌شاه وارد ایران شدند از این قصر به عنوان شگفتی آبرسانی و زیبایی یاد می‌کنند. تکنیک انتقال آب و قنات‌ها هم برایشان جالب بود. نقاشی‌هایی از قصر قاجار نیز توسط جهانگرد‌ها و از دید تپه بلندی که در آن حوالی بود، موجود است. اما استفاده از بنا از دوره‌ای کم می‌شود و هزینه نگهداری آن هم بالا می‌رود.

قدیمی‌های منطقه، هنوز درباره آب قنات‌هایش صحبت می‌کنند. یک موضوع جالب درباره مردم تهران هست که خاطرات و اسامی را حفظ می‌کنند؛ مانند دروازه دولاب، دروازه دولت و ... چیزهایی که از بین رفته‌اند، اما اسامی‌شان باقی مانده است. اصطلاح «آب خنک خوردن» هم از این جریان آب خنک قنات‌های زندان قصر به یادگار مانده است.

پس از انقراض قاجار و به سلطنت رسیدن رضاخان، او علاقه‌ای به نگهداشتن آثار قاجاریه نداشت و حتی ترجیح می‌داد که حذف و نابود شوند. ‌این باغ هم در اواخر دوره قاجار، محل قشون قزاق بود. سرانجام تصمیم گرفتند که در قسمت پایین، این زندان ساخته شود.

این تاثیری که خط و خطوط تاریخی بر شکل‌گیری یک بافت شهری می‌گذارد، نمونه بسیار جالبی برای دانشجوها، مردم و کسانی‌ است که درآینده علاقه‌مندند که نمونه‌های این چنینی را ببینند و بررسی کنند؛ خصوصا که سیاستی که شهرداری برای تهران دارد این است که زمین‌هایی که استفاده ‌نظامی دارند را در اختیار شهر و فضای شهری قراردهد و ما به‌ازا امکانات و فضا در اختیار ارگان‌ها قرار دهد. پس این شبکه ناقص تداعی کننده این است که شبکه در آینده تکمیل می‌شود و باقی این باغ و فضا نیز به فضای شهری متصل می‌شود. در ضمن گیاه‌کاری و کاشت درختان مطابق اسناد توصیفی باغ قدیم انجام شده‌است.

  • در اولین مواجهه با باغ موزه اولین نکته‌ای که مشخص است اینکه دیواری وجود ندارد و کاملا متصل به بافت شهری است؛ حتی موزه‌ها هم از بافت جدا نشده‌اند و برای رسیدن از ورودی موزه به زندان باید از این فضای مشترک شهری عبور کنیم.

بله این موضوع هم جزو ایده های ما بود. محدوده‌ای در اختیار داشتیم که عملا دچار تغییرات زیادی شده بود. در سمت جنوب با ساخت میدان تره بار، بانک و چیزهای دیگر، دیوارهای جنوبی از بین رفته بود. ساختمان‌هایی نیز وجود داشت که به دلایلی تخریب شدند.

در این موقعیت دو موضوع وجود داشت؛ یکی اینکه ما نمی‌خواستیم دقیقا همان فضاها یا همان دیوارها را دوباره بسازیم. اینجا فضایی بود که برای مدت‌ها از مردم دریغ شده بود، چرا؟ به دو دلیل، یکی اینکه اینجا زندان بوده‌ و دیگر اینکه این دیواره و مانع بلند، همیشه یک مانع اصلی برای نفوذ مردم و جریان اجتماعی به داخل آن منطقه بود. یعنی ۱۵ سال پیش اگر می‌خواستید به «میدان سرباز»، «خیابان شریعتی»، «جاده قدیم» یا به سمت بالا «خیابان معلم» که مدارس در آنجا قرار داشتند، برسید، همیشه دو دیوار خیلی عظیم و فضایی غیرقابل نفوذ وجود داشت و یا در غرب فضایی وجود داشت که هر چقدر هم قدیمی‌تر می‌شد مخوف‌تر می‌شد. قبل از انقلاب این دیوار، دیوار یک زندان سیاسی و کاملا ترسناک بود. بعد از انقلاب هم که یک زندان عمومی بود که به‌هر حال جریان خوشایند اجتماعی در آن حرکت نداشت. شما همواره تصور می‌کردید آنجا پر از آدم‌های خطرناک است و احساس و خطرهای جانبی که این وضعیت ایجاد می‌کرد.

بنابراین تداعی آن موقعیت به نظرم کار درستی نبود که حال ما بیاییم و دوباره آن را به عنوان تاریخ عینا احیا کنیم اما از بخش‌هایی از دیوار می‌توانستیم به عنوان نمادهایی استفاده کنیم همان‌طورکه در قسمت بالا این کار انجام شده است؛ قسمتی از این دیوار نگه داشته شده یا قسمت‌هایی به عنوان ساختمان‌هایی است که هنوز به سایت باغ‌موزه تبدیل نشده‌اند و قرار است اضافه شوند. اما در قسمت جنوبی عملا دیواری وجود نداشت و نیازی به تولید دوباره آن نبود.

موضوع دوم این است که باغ ایرانی، باغی است که دیوار دارد. یا در لکه‌ای اتفاق می‌افتد که طبیعت اطرافش یا باغ خصوصی‌اند و برای محرمیت داخل باغ نیاز به دیوار بوده‌است و یا گاه این نوع باغ ایرانی در کویر اتفاق می‌افتد و متناسب با اقلیم و به منظور جلوگیری از ورود بادهای مزاحم و طوفان ها به دیوار نیاز بوده است. حال در این موقعیت این فرضیه‌ها از بین رفته بودند و در غیر این صورت باغ قدیم، چهار بارو داشت که در مدارک باغ قدیم هم موجود است. اما الان برای ما نفوذپذیری باغ موقعیتی بهتری فراهم می‌کند. اینکه وارد محدوده‌ای می‌شویم که می‌تواند یک پارک، باغ‌موزه، موزه مجسمه یا دیگر موزه‌هایی باشد که به دلیل مفهومی بودن حفاظت شدید مانند موزه ایران باستان هم نیاز ندارد. خصوصا که موزه‌های مفهومی بر پایه اطلاعات فعالیت می‌کنند و هرچقدر مردم راحت‌تر وارد آن شوند بهتر است. همان‌طور که الان هم جالب است که متفاوت از بسیاری از موزه‌های ایران، فروش بلیت مناسبی دارد.

  • بله، من هم با اینکه قبل از ظهر آنجا رفته بودم مردم عادی زیادی را می‌دیدم که از پارک عبور می‌کردند و به موزه سر می‌زدند. تقریبا در هر تالار یک گروه با راهنما در حال بازدید بودند.

خب همین، مردم وارد پارک می‌شوند، تمایل دارند بدانند این زندان چه بوده است؛ حس کنجکاوی اینکه فضاهای داخلی چگونه تعریف می‌شود آنها را به این سمت سوق می‌دهد. پس از ورود هم در داخل موزه با توجه به محوریت این باغ در تاریخ تهران، تاریخ تهران برای‌شان روایت می‌شود. تاریخ ساخت این باغ به دوسال پس از شاه‌شدن فتحعلی‌شاه و چهار سال پس از پایتختی تهران بر می‌گردد و تقریبا هم‌سن پایتختی تهران است.

  • درباره باغ صحبت کردیم. درباره ورودی موزه، این بنا متناسب با ورودی زندان تعریف شده است؟

ببین اینجا در سه دوره ورودی‌های مختلفی داشته است؛ اولی ورودی باغ قدیم است که تقریبا چیزی از آن باقی نمانده است؛ دیگری ورودی زندان است که در واقع در دوره رضاخان و با زندان مارکوف شکل گرفته است که جز بعضی نشانه‌ها چیزی از آن باقی نمانده است. ورودی دیگر، ورودی ای است که تاریخی مستند و جالبی دارد و دروازه‌ای است که در طی انقلاب در بهمن ۵۷ زندانیان سیاسی از این در آزاد شدند. ما سعی کردیم خود این سردر را به خاطر پیش‌زمینه تاریخی‌اش حفظ کنیم. علاوه بر این دو کارکرد دیگر علاوه بر وجه تاریخی و تداعی زندان هم دارد و آن اینکه به عنوان سمبلی از آزادی آن زندانیان است؛ و دیگر اینکه از آن برای ساختمان مدیریت و واحد کنترل مجموعه استفاده کردیم. آن ساختمانی هم که روی سردر وجود دارد موجود بود و بازسازی شده است.

  • مرمت زندان‌ها چگونه انجام شد؟

باید تصاویر قبل و بعد را ببینید. آنجا مجموعه دیوارهایی را داریم که طی هفتاد سال، چندین لایه رنگ، سیمان، گچ یا آجر روی آنها آمده بود و همه این‌ها باید تراشیده می‌شد. ما به دیوار اولیه رسیدیم، دیوار اولیه دیواری بود که باید مرمت می‌شد، درواقع در برخی جاها، نیاز داشتیم آجرها را کاملا عوض کنیم. آجرها فرسوده شده بودند و سازه نیز چون ملات مشخصی چون ماسه سیمان امروزی وجود نداشت ملات گل با ترکیبی با شیره انگور به دست آمده و سازه‌ ضعیفی بود. درواقع بازنمایی و بازسازی یک چنین موردی با آن متریال، کاری بیهوده بود. بنابراین ما مجبور بودیم، یک سری جاها را با همان تکنیک مرمت کنیم، جاهای دیگری را که جدیدتر به نظر می‌رسد باید با تکنیک‌های ترجیحا امروزی بازسازی می‌کردیم. در بخش‌هایی به صورت تفکیک شده مرمت شده است. یعنی یک یا تعدادی آجر درآمد و با نمونه‌های مشابهی که سفارش دادیم، جایگزین شد و باقی آجرها نیز تمیز شده و برس خورده‌اند.

در واقع سازه در این فرایند مقاوم سازی شده است. فرض کنید ساختمانی داشتیم که به لحاظ سازه ای هیچ اطمینانی به آن وجود نداشت. چون نمی‌شد خود این ساختمان را پایدار در نظر گرفت، بنابراین عملا استراکچری داخل این پوسته قرار گرفته است. دوباره در این دیوارها شبکه‌های استراکچری روی بدنه پراکنده شده‌اند یا شمع‌های خیلی بلندی داخل زمین رفته‌اند. چون ما نمی‌توانستیم فونداسیون به آن معنا ی گسترده‌ داشته‌باشیم که بتواند ستون‌هایی را که داخل فضا هستند حمایت کند. این ستون‌ها به صورت اکسپوز نمایان هستند. در واقع این ساختمان به آن شکل به هم دوخته شده است. رنگ سیاه هم به عنوان رنگ خنثی‌ که حداکثر کنتراست با آجر داشته باشد انتخاب شد.

  • از بین رفتن مرزها و دیوارها درکنار فضاهایی که ایجاد کردید، چه تاثیری روی منطقه خواهد گذاشت؟

پیرامون منطقه، بافتی داشتیم که از لحاظ شهرسازی بافت ریزدانه تعریف می‌شود؛ به این معنی که ساختمان‌هایی که عرض آنها حدود چهار یا پنج متر است و جمعیت ساکن در آن‌ از نظر سرانه فضایی چندین برابر مجموعه‌های دیگر در جاهای دیگر و با عرض بیشتر است. به شدت متراکم است و این تراکم مسائل اجتماعی خودش را در پی دارد. خیلی از گروه‌های کارگری و یا مهاجرانی که خصوصا بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال تهران از سایر شهرها و روستاها وارد این منطقه شده‌اند در همین منطقه ساکن می‌شدند. با تبدیل باغ به زندان هم زمین‌های اطراف مناطق ارزانی محسوب می‌شدند، زمین‌هایی ارزان که به کارمندان دون پایه دولت واگذار شده بود و این بافت متراکم خاص را به وجود آورد اما در سمت غرب، بافت درشت دانه را داریم، بافتی که ساختمان‌ها در جاهایی چون سهروردی، خرمشهر و ... ویلایی است.

حال به تفاوت سطح زندگی اجتماعی این مناطق نگاه کنید. ‌از طرف شرق سبلان و خواجه نظام‌الملک تا غرب که شریعتی و آپادانا و ... است. خیلی با هم تفاوت دارند و این زندان هم مانع نفوذ این دو به هم بوده است. بچه‌ها برای مدرسه هم از این سو به آن سوی منطقه نمی‌رفتند. یعنی امکان تاثیر متقابل سبک زندگی‌ها بر هم و امکان نفوذ به همدیگر از این دو بافت گرفته شده است. نوع زندگی در بافت باعث تغییر سبک زندگی‌ می‌شود. همه افراد در این محدوده‌ها از هم تاثیر می‌گیرند و اختلاف طبقاتی کم می‌شود. بچه‌ها با هم بزرگ می‌شوند؛ آدم‌ها با هم معاشرت می‌کنند.

به نظر من آزاد شدن فضایی مثل باغ‌موزه قصر، یک نقطه شروع و یک تصمیم درست از طرف مدیریت شهری تهران بود. اینکه چنین فضایی به شهر تعلق پیدا کند. ناقض ماندن شبکه قدیم ما، بهانه‌ای است برای اینکه در آینده قسمت‌های دیگر شمال باغ و پادگان‌ها هم آزاد و جابه‌جا شوند و این مناطق هم به بافت شهری اضافه شوند. به ندرت چنین موقعیتی در این منطقه داریم. شما پارک دیگری نمی‌بیند. باید تا سیدخندان یا پارک ملت بالا بروید. الان یک فضای شهری در اینجا به وجود آمده و می‌تواند شروع تغییرات بافت و اجتماع منطقه باشد. یک باغ خصوصی پادشاهی تبدیل به زندان می‌شود. ایده ما این بود که این یک فضای خصوصی است که عمومی هم هست. ساخت این زندان از یک تفکر ویژه ناشی می‌شود که رضاخان می‌آید یک زندان را بالای شهر تهران قرار می‌دهد. حالا یا به شدت نابخردانه یا عمدی این کار را می‌کند. این وضعیت گسترش پیدا کرده، آثار عمومی‌اجتماعی بدی گذاشته است و حالا تبدیل به باغ‌موزه شده است. این آزاد شدن فضای شهری خواه‌ناخواه باعث ارتقای سطح زندگی، دانش و فرهنگ مردم منطقه خواهد شد.

کد خبر 205218

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز