چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۵ - ۰۶:۱۶
۰ نفر

زهیر توکلی: سرنوشت شعر اگرچه در نهایت به سرشت فرمالیستی شعر و از آن مهمتر، به «آن» روحانی شعر، برمی گردد و ماندگاری آن اگرچه به ژرفای انسانی تجربه ای است که در کلمات متجسد شده است.

در هر حال، نمی توان رسالت اجتماعی - سیاسی شعر را انکار کرد. این روزها در هیجان نفرت و تأثری که از دیدن فاجعه های لبنان و فلسطین به شاعران دست می دهد شعر گفتن به شعار پهلو می زند، ولی چه باک، همین جاهاست که شاعر، زبان مردم خویش می شود.

دورباعی

(۱)
تقدیم به کودکان لبنانی و فلسطینی
لبخند بزن بر همگان بعد بمیر
بر مرگ بخند ناگهان بعد بمیر
با لب هایی که بوی شیر آید از آن
تف کن بر صورت جهان بعد بمیر

(۲)
به ملت لبنان که دوست و دشمن برایش بی معنا شده است
همسایه! خریداریم، یک مرگ به چند؟
لب تشنه ی مرگ کی دهد دست به بند؟
اما تو، دوستی، ولی این خون چیست؟
دندان ها را پاک کن و بعد بخند

فرامرز محمدی پور لنگرودی
دانه های انار
دلم را به باران می دهم
و در «کفر قاسم»
دانه های انار را - به پرنده های آبی-
در بارانی ترین فصل پرنده ها
بر خاک
بر سنگ
بر زیتون بوسه می زنم
به «یاسین» می گویم
تا طلوع سپیده راهی نیست
اگر «آیة الکرسی» زمزمه شود
و «انا فتحنا»
در «الخلیل» تلاوت
«رسام» کجاست
تا
شعر آب و آینه را تکرار کند
و آواز زیتون را-
به گروه خوانی قدس
«وشمس والضحا»
اینجاست
و سپیده ای که در راهست...

محمدرضا شالبافان
از عمق چاه ، شیون خون جوشید
گلهای سرخ و خسته داودی
پرپر شدند در تپش آوار
با آبی و سفید رها در باد
با تیغ این ستاره بی آزار
فرزندهای غربی اسرائیل
این بار عهد خویش وفا کردند
از عمق چاه شیون خون جوشید
از شوم وحشیانه این تکرار
بیت المقدسی که غزل می خواند
با رد پای باد سلیمانی
این جا شده است مرثیه ای مرسوم
با قطره های حک شده بر دیوار
این جا کلاه های اساطیری
بر ذهن گیج گله چه سنگین است
این گرگ های سرخ که می رقصند
با بادهای مرثیه خیز این بار
این نطفه های پاک که می دانند
موسی دلش برای خودش می سوخت
حق با تو بود حضرت گوساله،
حق با تو بود و هست ولی- انگار-
غم ناله های زخمی داود است
از زخم این ستاره ناموزون
این واژه واژه خون مزامیر است
در پای این شکسته ترین دیوار

علی محمد مودب
هدفی به کوچکی پیشانی یک کودک را
واقعاً قباحت دارد
جناب سرهنگ!
شما با این هیبت
با این ستون های سربازان دوره دیده
و با این همه گلوله و گاز اشک آور
گریه بچه ها را درمی آوید
و بازیشان را به هم می زنید
بچه ها دارند بازیشان را می کنند
آنها سنگ ها را می خواهند
سیب ها را می خواهند
و پرتقال ها را
حتی بر بلندترین شاخه ها
درخت ها را که نمی شود برید
کودکان را که نمی شود درو کرد
استحضار دارید که
دوباره برمی آیند
مثل جست هایی از کناره های تنه بریده
بچه ها سنگ ها را می خواهند
سیب ها را می خواهند
و پرتقال ها را
حتی بر بلندترین شاخه ها
عجالتاً یک راه حل هست
البته می بخشید که فضولی می کنم
به جای اینکه
به سربازانتان بیاموزید
چگونه خیلی دقیق بزنند
هدفی به کوچکی پیشانی یک کودک را
امر بفرمایید
سنگ ها را جمع کنند
هر سربازی
یک روز کودک بوده است.

کمال رستمعلی
ای ترکش مصمم پرسؤال!
یکی باید خودش را میان شما منفجر کند
سطرسطر شهرک های متروک را
خاکستری از شگفتی و سؤال
بپاشد به بزرگراه های حیفا
یکی باید عطر اساطیری شب بوها
بوته بکارت و زیتون و نان را
با جزءجزء گیج گر گرفته اش
بپیچد به دور موشکی
از سواحل سیلی خورده
در جریان باد

CNN
از نام مرکاوا خوشش می آید
و از نام نیل که مبارک است
آه، سنت آگوستین قدیس!
انگشت های غسل تعمید ندیده ما
دینامیت های خدانشناسی هستند
که تالارهای پرنخوت شنبه را
شعله ور خواهند ساخت
موسا
با عمامه مشکی
دستش را از زیر عبا بیرون می آورد
و المنار منور می شود
عصا
به شمال شعبه بازان می افکند
و اتحادیه عرب شکاف برمی دارد
و CNN شکاف برمی دارد
و سازمان ملل...
سیدحسن!
«هنه نا*»ی تنها!
بوته شعله ور در بیابان طوی!
سنگفرش های خاکستری سرد را
با سرنوشت دندان های خرد شده
با لخته های معظم خون
با اسامی حیران در باد پیچیده
آشنا کن
با سرنوشت عصرهای آرامشی که نیست
با شادمانه جیغ کودکانه ای
که در قانا ربوده شد
سیدحسن!
ای ترکش مصمم پرسؤال!
ای انفجار شریف باروت!

* هنه نا (آلبالوی کوهی) درختچه ای است بسیار مقاوم که در مناطق صعب العبور دامنه البرز می روید جایی که هیچ گیاه دیگری یارای روییدن ندارد و از همین رو همیشه تنهاست. هنه نا برای چوپانان بسیار مقدس و محترم است.

علی داوودی
آمبولانس
پرنده ای له شده را می برد
تو
پرواز خواهی کرد
با قطعه ای از یک فلز نامعلوم
در قلبت
که هدیه دوستانی ناقابل است
وقتی تو را بکشند
تصویری بزرگ از تو
در تلویزیون ها و بزرگراه ها
نصب خواهند کرد
و چشمان شان خواهد لرزید از شادی
اما نخواهند توانست
بی سلام و اجازه
از مقابل تصویرت بگذرند
خون تو
سرزمین ماست
و محدوده صدایت
خط مرزی ما
تا کودکان ما
بدون سنگی در دست
در آسمانش بازی کنند
آمبولانس
پرنده ای له شده را می برد
و کودکان در پی اش
بال بال می زنند
با سنگ ریزه هایی در دست
نه قبری خواهی داشت
نه مدالی از نقره
خون تو میراث ماست
چنانکه صدا
هرگز
به سمت صخره ها برنمی گردد

محسن رزوان
بازی تمام شد
اسرائیلی ها
قایم موشک را دوست دارند
بازی شروع شد
کودکان قانا
دوان دوان
پشت دیوارها
قایم شدند
تا کسی پیدایشان نکند
بازی تمام شد
اسرائیلی ها شمردن بلد نبودند
موشک ها کارشان را درست انجام دادند
کودکان قانا
برای همیشه
قایم شدند.

کد خبر 1963

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز