سه‌شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۱ - ۰۵:۱۶
۰ نفر

احسان ظلی‌پور: بغض فیلم جزئیات است. به‌شدت ‏به مشارکت ذهن مخاطب برای ‏آفرینش معنا و کلیت نیاز دارد. ‏

فیلم حرف‌های گنده نمی‌زند و ‏خوشبختانه فیلمساز به‌دنبال ادا و ‏اطوار و روشنفکربازی نیست. در کل ‏فیلم سه شخصیت داریم که در ‏قاب نشان داده می‌شوند.‏

شخصیت‌ها به‌درستی از آب ‏درآمده‌اند و درست شکل گرفته‌اند. ‏دو شخصیت اصلی حامد (بابک ‏حمیدیان) و ژاله(باران کوثری) دو ‏فرد و دو هویت مجزایند اما شبیه ‏به هم، هر دو پارانویید و متوهم، ‏معتادند و همسن. هر دو گذشته‌ای ‏را فراموش می‌کنند و پرسوناژی ‏اکسید شده‌اند در جوانی. هر دو ‏رادیکال و افراطی در عین حال ‏منفعل و مسئولیت‌ناپذیر، متعهد به ‏چیزی نیستند و پای هیچ‌چیز ‏نمی‌ایستند.‏

خط اصلی داستان، حامد و ژاله دو ‏جوان مهاجر در ترکیه‌اند که ‏هر‌کدامشان از شرایط موجود ‏رضایتی ندارند و به‌دنبال تغییر ‏وضعیت اما زمانه ظاهرا هیچ طرح ‏و برنامه درست و حسابی را جلوی ‏پایشان نمی‌گذارد.

مهم‌ترین ایراد فیلم فرم فیلم است. ‏ بازی با فرم ‏بیش از حد است. تورج اصلانی ‏فیلمبردار خوبی است و در این فیلم ‏بار دیگر مهارتش را در کار با ‏دوربین اس‌ال‌آر به رخ می‌کشد. اما ‏دوربین روی دست ابتدای فیلم ‏خوب نیست. فلو فوکوس‌ها معنی ‏نمی‌دهد. دوربین روی دست در ‏فلاش‌بک‌ها خوب است و متناسب با ‏داستان آشفته‌اش به شکل‌گیری ‏شخصیت‌های آشفته‌ترش کمک ‏می‌کند اما در زمان حال خصوصا ‏در نیمه اول فیلم حرکت ‏دوربین(پن و تیلت‌های سریع) ‏زیادی است و به فیلم آسیب ‏می‌رساند؛ فیلم نیازی به آن ‏نداشت. تکان‌ها عصبی‌کننده و ‏استرسی الکی به مخاطب وارد ‏می‌کند و بحران نمی‌آفریند و اگر ‏کمتر بود بغض حتما فیلم بهتری ‏بود. بغض فیلم نمای درشت و ‏متوسط درشت است.

کات‌های ‏زیاد اکستریم کلوزآپ‌ها و ‏اینسرت‌ها از موتیف‌های ‏فیلمبرداری است. کادر‌ها اکثرا ‏خوب بسته شده‌اند و بر رویشان ‏فکر شده مثل نمایی که روی عرشه ‏کشتی ژاله روی صندلی نشسته و ‏حامد به دور او می‌چرخد قاب به ‏شکل قلب بسته شده است و دلالت ‏معنایی‌اش عشق است. البته در ‏نماهایی مثل پایین آمدن حامد از ‏پله‌ها قاب به سبک از نفس افتاده ‏گدار کج بسته شده که بد است و ‏از کار بیرون می‌زند؛ آن کجا و این ‏کجا؟ در اینجا اگر دلالت معنایی ‏بر به محاق رفتن و فرو رفتن ‏شخصیت اول است باید گفت که ‏خیلی باسمه ای‌ شده و از آکسسوار ‏فراتر نمی‌رود. فیلم به این زرق و ‏برق‌ها احتیاجی نداشت و در ‏نماهایی از این دست فیلم حرف ‏گنده‌تر از محتوایش می‌زند بدون ‏آنکه محتوا این اجازه را به آن ‏بدهد.‏

کنتراست بین سکون و آرامش و ‏مرور شادی‌ها و خوشی‌های حامد و ‏ژاله در فلاش‌بک و اضطراب، ‏استرس، فرار و عصبیت آنها در ‏زمان حال که دائما فیلم را در حال ‏و گذشته روایت می‌کند به فیلم ‏کمک می‌کند. و کاش بازی با فرم ‏در همین حد باقی می‌ماند. ‏

عمق میدان پایین، سوبژکتیویته ‏پرسوناژها را عریان می‌کند. ‏دکوپاژها اکثرا خوب بود. زوایای ‏پایین (زاویه پایینی از حامد ‏نشسته روی نیمکت منتظر ژاله که ‏ناگهان متوهم می‌شود) و زوایای ‏بالا (حامد در فرودگاه در حال نگاه ‏کردن به تابلوی پروازاست که ‏متوهم می‌شود و ما در ذهن او ‏صدای مهماندار را با صدای ژاله ‏می‌شنویم)خوب و معنی دار است.‏

موسیقی در ایجاد فضا خوب به‌کار ‏گرفته شده. کنتراست بین درونیات ‏سوژه با مکانی که در آن قرار دارد ‏با موسیقی‌هایی که در حال پخش ‏است خوب نشان داده می‌شود. ‏میزانسن‌ها خصوصا در فلاش‌بک‌ها ‏خوب و درست است (روی عرشه ‏کشتی یا در علفزار و نماهای کنار ‏ساحل) و کمک می‌کند به ‏شکل‌گیری شخصیت‌ها. بازی‌ها به ‏اندازه و کنترل شده است. بابک ‏حمیدیان بازیگر خوب و توانایی‌است ‏و به‌خوبی از پس نقش بر می‌آید و ‏باران کوثری برخلاف فیلم ‏قبلی‌اش اینجا نقشش را به‌خوبی ‏ایفا می‌کند و از نقش بیرون ‏نمی‌زند و فراتر نمی‌رود. بازی و ‏تأکید بر اشیا گرچه زیاد نیست اما ‏همان‌ها که در کادر نشان داده ‏شده درست و خوب است مثل ‏تأکید بر دوربین در مغازه عموی ‏حامد و در خیابان و یا بازی با ‏فندک و یا گردنبند حامد.‏ انتخاب لوکیشن در استانبول، ‏انتخابی متناسب با محتواست، دو سه لانگ شاتی (لانگ شات از ‏استانبول) که به‌عنوان فضای تهی ‏استفاده می‌شود درست و بجا بود.‏

اساس سینما روایت داستان و معلق ‏نگه‌داشتن مخاطب است. بغض در ‏انجام آن تا حدی موفق است. در ‏روایت قصه‌اش تعلیق را در حد ‏خوب نگه می‌دارد مثلا توهم‌های ‏ذهنی حامد به‌خوبی نشان داده ‏می‌شود گویی که ناگهان مخاطب ‏را غافلگیر می‌کند مثلا آنجایی که ‏حامد دوباره مواد مصرف می‌کند و ‏روی پل نشسته است ناگهان ‏تماشاگر می‌بیند که دارد با ژاله ‏تلفنی حرف می‌زند و او را تهدید ‏می‌کند (بعد از مدت‌ها پارانویا و ‏دنبال ژاله گشتن) به مخاطب ‏شوک وارد می‌کند اما در نمای ‏بعد متوجه می‌شویم که در ذهن ‏حامد بوده‌ایم. ‏ فیلم حرف‌هایش را به‌خوبی ‏نگه‌می‌دارد و به‌موقع می‌زند. داستان ‏عموی حامد (مهران احمدی)و ‏شخصیت بدش به‌خوبی در دو ‏موقعیت ترسیم می‌شود. یک ‏زمانی که برای ایجاد سوءظن در ‏حامد نسبت به ژاله می‌گوید: ‏‏«عطرتو عوض کردی دفعه قبل ‏بوی دیگه‌ای می‌دادی». و دوم ‏آنجایی که از پشت به ژاله لگد ‏می‌زند. قصه ژاله هم که به‌‌خوبی ‏در آخر فیلم گنجانده شده، معمای ‏فیلم را بر مخاطبش عیان می‌کند؛ تنها ‏جایی که مخاطب از شخصیت ‏اصلی فیلم بیشتر می‌داند.‏

در آخر، بغض فیلم کوچک و ‏متوسطی است. با اغماض و ‏فیلم‌اولی بودن می‌توان حتی ‏به‌عنوان فیلمی خوب قلمدادش ‏کرد. بغض سروصدا نکرد. آهسته ‏به اکران آمد و احتمالا آهسته هم ‏می‌رود. بغض آکنده است از ‏لمحه‌ها، همانند نگاه و ‏رفتار فرزندان دهه ۶۰.‏

کد خبر 190332

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز