چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۴:۳۹
۰ نفر

درور واهرمن*: ناظران خارجی امور اسرائیل معمولاً آن‌قدر بر خطراتی که این رژیم از سوی همسایگان عرب خود روبه‌روست تأکید و تکیه می‌کنند که از ماجرای حیرت‌آوری که در ماه‌های اخیر شدت هم گرفته است غافل مانده‌اند.

این ماجرا حرکت احتمالی اسرائیل به سوی فروپاشی داخلی است. اگر فکر می‌کنید این موضوع یک بزرگنمایی صرف است تنها کافی است به وقایع چند هفته گذشته در این رژیم نگاهی بیاندازید.

چند روز پیش رئیس پلیس اسرائیل در پی تحقیقاتی که نشان می‌داد چند افسر بلندپایه پلیس به فساد و اهمال در انجام وظایف متهم هستند، استعفاء داد. بعد از آن رئیس ستاد ارتش اسرائیل هم به خاطر اشتباهات در جنگ اخیر لبنان مجبور به استعفاء شد.

استعفای او ده روز بعد از آن صورت گرفت که وزیر دادگستری به خاطر فساد اخلاقی در ضمن خدمت محکوم شد و رئیس جمهور اسرائیل هم چند هفته قبل از آن به خاطر همین اتهام یعنی فساد اخلاقی برای مدت کوتاهی استعفاء داد. در همین روزها بود که رئیس اداره مالیات اسرائیل به خاطر اتهامات مطرح شده علیه او کناره‌گیری کرد.

چندین تحقیق و بررسی مشابه هم در حال انجام است که نتایج آن هنوز اعلام نشده است. حداقل دو یا سه مورد از این تحقیقات شخص نخست وزیر را هدف گرفته‌اند. رئیس پلیس جدید هنوز در جایگاه و پست جدیدش جا نیافتاده که اتهامات فساد او را نیز راحت نمی‌گذارد.

آیا این اتفاقات نشانه و پیامی از فروپاشی نظام حاکمیت و دمکراسی اسرائیل نیست؟ بدون شک در گذشته هیچ‌گاه این رژیم با چنین بحران شدیدی روبه‌رو نبوده ‌است. رهبر ائتلاف حاکم در پارلمان یعنی اویگدور ییتزاکی این را چند روز پیش گفت و وزیر آموزش هم اعلام کرد همه مدارس کلاس‌های ویژه‌ای به موضوع بحران حاکمیت اختصاص می‌دهند تا کودکان بتوانند در این باره صحبت کرده و آینده و احتمال فروپاشی نظامی را که کنترل زندگیشان را در دست دارد پیش‌بینی کنند.

اکنون دیگر مشکل و خطر تهدید کننده اسرائیل، فلسطینی‌ها، حزب‌الله یا حتی برنامه هسته‌ای ایران نیست بلکه اسرائیل با خطر فروپاشی از داخل روبه‌روست.

در این باره که چرا و چگونه اسرائیل خود را در چنین وضعیت بحرانی قرار داده، دو روایت وجود دارد. برای بهتر درک کردن این شرایط نقبی می‌زنیم به دو ماجرا که یکی به سال 1948 و دیگری به سال 1967 بازمی‌گردد. 

ماجرای سال 1948 ماجرای رژیمی است که ناگهان در جریان روند تولد و رشد قرار گرفت و علی‌رغم منابع محدود این مسیر را به سرعت طی کرد. در جریان مهاجرت گسترده، این رژیم کوچک ناگهان به جمعیتی چند برابر سال 1948 یعنی هنگام تولدش رسید و توانست طی مدت کوتاهی به یک قدرت نظامی، اقتصادی و علمی تبدیل شود.

این تحول نادر با پیروی کردن از قوانین به‌دست نمی‌آید. تازه آن زمان قانون چندانی هم برای پیروی کردن نبود و تازه قوانین در حال زاییده شدن بود اما در آن زمان تفکر بنیانگذاران اسرائیل این بود که هر مرد، تأکید می‌کنم هر مرد و نه هر زن، در شغلی که دارد باید برای پیشرفت کشورش و ساختن آن هر کار که لازم باشد انجام دهد.

در آن روزهای نخست و هیجان‌آمیز برای اسرائیل، بهترین لقبی که می‌توانستی برای تحسین یک رهبر اسرائیلی به‌کار ببری این بود که او را بولدوزر بنامی. کسی که ایستاده و کوه‌ها را جا به جا می‌کند تا راه و جاده بسازد و هیچ چیز هم جلودار او نیست. افسانه تولد اسرائیل باعث شده بود تا همه قوانین را نادیده بگیرند.

این ماجرا ادامه یافت اما بنیانگذاران اسرائیل هیچ‌گاه از نرم‌ها و قوانین، به سود شخصی خود سوءاستفاده نکردند. نمونه این ادعا در سال 1967 و در دوره اول نخست وزیری اسحاق رابین روی داد که او بعد از مشخص شدن این‌که همسرش حساب بانکی در خارج برای خود باز کرده است، استعفاء داد.

طبق قوانین اسرائیل این کار در آن زمان ممنوع بود. اما رفته رفته همه چیز تغییر کرد و حلقه محدود حاکمان که همه یکدیگر را می‌شناختند، فسادهای جدی‌تری را رقم زد.

در آن زمان بود که موشه دایان، سرباز به اصطلاح افسانه‌ای اسرائیل عتیقه‌های قیمتی فلسطین اشغالی را دارایی شخصی قلمداد کرد. البته اینها موضوعاتی چندان مخفیانه نبود و بعد از مرگ دایان دولت یک میلیون دلار به بیوه او پرداخت تا این عتیقه‌ها را به موزه اسرائیل منتقل کند. این اتفاقات بازتاب عمومی چندانی نداشت.

ارتقای شارون به بلندپایه‌ترین جایگاه حکومتی در دولت اسرائیل با شروع روند فروپاشی این رژیم همراه شد؛ درست در زمانی که فساد و قانون‌شکنی در نظام اسرائیل به اوج خود رسید. شیوه حکومت شارون در دولت بسیار خودکامانه‌تر از آن چیزی بود که اسرائیلی‌ها تصور می‌کردند.

او در تصمیم‌گیری‌ها اعضای دولت خودش را دور می‌زد و تنها محفلی کوچک و محدود از دوستان را به‌کار می‌گرفت. بعدها معلوم شد که این روند یکجانبه‌گرایی به فسادهای متعددی درون حاکمیت منجر شده و میلیون‌ها دلار را به حساب‌های شخصی خانواده او سرازیر کرده است.

البته فرو رفتن او به کما از ژانویه سال 2006 باعث شد که شارون از همه این اتهامات و حملاتی که چپ‌ها به خاطر طرح خروج از غزه متوجه او کردند در امان بماند و نامش در تاریخ اسرائیل چندان هم به تاریکی یاد نشود. حداقل این اتفاق باعث شد که او دستگیری و به زندان افتادن پسرش به جرم فساد گسترده مالی را که چند هفته بعد از سکته او اتفاق افتاد نبیند.

به این ترتیب اگر شارون را اوج موفقیت‌های عملگرایان سالهای 1948 و 1967 اسرائیل بنامیم، اکنون باید بگوییم که این موفقیت نابود شده است. بعد از خروج شارون از صحنه قدرت اسرائیل، این رژیم با مجموعه‌ای از سیاستمداران درجه دوم تنها ماند که هنوز از ضربه خروج ناگهانی شارون از قدرت به خود نیامده‌اند.

یکی از این سیاستمدارن دن چالوز رییس ستاد ارتش اسرائیل است که حالا معلوم شده در اوج جنگ لبنان وقتی دستور بمباران جنوب لبنان را می‌داده اندکی هم در این میان از اتاق جنگ خارج می‌شده تا به کارگزار خود دستور دهد سهامش را در بورس بفروشد.

حالا این سئوال را باید دوباره مطرح کنیم که آیا دمکراسی اسرائیل در خطر است؟ این دمکراسی جوان و در حال شکوفایی است اما در همین ابتدای کار نشانه‌های جدی از ناکارآمدی از خود بروز داده است. این نشانه‌ها کم کم به شکل بحران بروز می‌کنند.

نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد میزان اعتماد مردم اسرائیل به دولت اکنون در پایین‌ترین سطح قرار دارد. مردم به سیاست پشت کرده اند و خشم عمومی بالا گرفته است.

در کانون تحولات کنونی اسرائیل نام دو نفر زیاد دیده و شنیده می‌شود که از قضا هر دو هم از مهاجران روسی اسرائیل هستند. یکی از آنها که اکنون هم در کابینه اسرائیل وزیر است اویگدور لیبرمن نام دارد که خود را مرد قدرتمند می‌نامد و اذعان می‌کند که از نظام حقوقی بیزار است. او اکنون تلاش می‌کند که نظام حکومتی اسرائیل را به نظام ریاست‌جمهوری تغییر دهد.

در این نظام رییس جمهور و رییس دستگاه اجرایی با محدودیت اختیارات رو به روست. محبوبیت لیبرمن روز به روز در حال بالارفتن است و این در حالیست که نظام حکومتی اسرائیل هر روز بیشتر رو به زوال می‌رود. اما لیبرمن در مقایسه با مردی که همین هفته گذشته ورود خود را به عرصه سیاسی اعلام کرد هیچ است.

آرکادی گایداماک یک یهودی روسی است که میلیاردر متولد شده و ثروتش را مدیون معاملات مبهم و جنجالی سلاح در آنگولاست. به خاطر همین معاملات بود که فرانسوی‌ها برای او به خطر پولشویی و معامله اسلحه حکم دستگیری صادر کردند. او با موفقیت در برابر تلاش برای استردادش به فرانسه مقاومت کرد و این تلاش را ناکام گذاشت.

این الیگارش روسی در سالهای اخیر کار خود را روی اقدامات انسان دوستانه در داخل اسرائیل متمرکز کرده تا برای خود محبوبیت به دست آورد. در جریان جنگ اخیر لبنان وقتی معلوم شد که دولت در حمایت و دفاع از مردم شمال اسرائیل در برابر حملات موشکی ناتوان بوده‌است، گایداماک یک پناهگاه برای پناهجویان این مناطق در حاشیه مدیترانه برپا کرد و با همین کار اکنون به محبوب‌ترین چهره در اسرائیل تبدیل شده‌است.

چند روز پیش او در یک اقدام برنامه‌ریزی شده اعلام کرد، قصد تاسیس یک حزب سیاسی جدید را با نام عدالت اجتماعی دارد. او می‌گوید که قصد ندارد خودش وارد عرصه سیاست شود. گایداماک حتی نمی‌تواند زبان عبری را به خوبی صحبت کند و همه سخنرانی‌هایش ترجمه می‌شود.

او می‌خواهد با استفاده از ثروتش به یک دولت ساز در اسرائیل تبدیل شود و نخست وزیر بعدی اسرائیل را او انتخاب کند. اگر اینطور باشد و رای‌دهندگان اسرائیلی را به این راحتی بتوان خریداری کرد پس دمکراسی اسرائیل به واقع در خطر است.


*درور واهرمن استاد تاریخ دانشگاه ایندیانا، زمینه‌های فروپاشی و اضمحلال درونی رژیم صهیونیستی را با بررسی شواهد و قرائنی کوتاه و گذرا مرور می‌کند. اصل مقاله در پایگاه اینترنتی History News Network قابل مشاهده است.
کد خبر 17871

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز