امام‌خمینی(ره) هم نظریه‌پردازی سیاسی بودند و هم در عرصه عمل یک انقلابی و در نهایت بنیانگذار نظامی سیاسی بر شالوده احکام اسلام، به همین‌خاطر در تحلیل شخصیت‌ سیاسی امام(ره) باید این دو ویژگی‌، یعنی نظریه‌پردازی و سیاست منشی را توأمان لحاظ کرد.

امام خمینی ره

از سوی دیگر، امام(ره) به‌عنوان یک فقیه، عارف و مرجع، جای پای محکمی در سنت (اسلامی) داشتند و از دیگر سو، فرزند عصری بودند که از آن به دوران مدرن تعبیر می‌شود. از این حیث، نظریه سیاسی ایشان آینه تمام‌نمایی از همین وضعیت به شمار می‌آید. در سالروز رحلت امام(ره) و برای شناخت اندیشه‌های سیاسی امام(ره)، سراغ دکتر علیرضا صدرا، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران رفتیم و با وی در این خصوص به گفت‌وگو نشستیم. دکتر صدرا که اخیرا کتابی در زمینه اندیشه سیاسی امام(ره) به چاپ رسانده است، رهبری راهبردی را بنیان نظریه سیاسی امام(ره) می‌داند.

  • نخست چشم‌اندازی کلی از اندیشه سیاسی امام(ره) و چگونگی شکل‌گیری آن ترسیم کرده و سپس ضرورت این نگاه سیاسی از جانب ایشان را به بررسی و تحلیل بگذارید؟

بزرگ‌ترین شاخصه شخصیتی حضرت امام‌(ره) حاکمیت و حکومت بوده است. شالوده‌های فکری ایشان هم حکمت حاکم و حکومت است؛ به این معنا که چگونه می‌توان حکمت و مکتب (اسلام) را وارد حکومت و زندگی سیاسی کرد و از طرف دیگر چگونه می‌توان حکومت و حاکمیت را برمبنای حکمت تبیین کرد و به آن تحقق عملی و عینی بخشید.

این مسئله، آرزو و آرمان همیشه تاریخ بوده است. کم نبودند حکمایی که حکمت را تاسیس کردند، توسعه دادند و حتی تا حد ملاصدرای شیرازی آن را تعالی بخشیدند اما هم فرصت و زمینه تحقق عینی آن را پیدا نکردند و هم گاه خیلی دغدغه آن را نداشتند و یا ظرفیت لازم و کافی در آنها نبوده است. متقابلا سراسر دنیا و تاریخ پر بوده از حاکمانی که حکیم نبودند و با زور و تزویر حاکم شده بودند. به هر حال، این نخستین‌بار بود که در تاریخ بارقه‌ای می‌درخشد و شخصیت شاخصی چون امام که هم عالم است و هم عامل، هم دینی است و هم سیاسی، وارد عمل می‌شود، نظریه (سیاسی) خودش را تبیین و ترویج می‌کند و نظام سیاسی ای را که می‌توان از آن به نظام دیانت و نظام حکمت تعبیر کرد، تحقق می‌بخشد. حضرت امام‌(ره) بزرگ‌ترین انقلابی پیروز در دوران غیبت- چه در ایران و جهان اسلام و چه در عرصه جهانی- بوده‌اند. حضرت امام(ره) عالمی است که علمش، هم جامع علم دین است و هم سیاست و از سویی در علوم مربوط هم، همزمان جامع فقه، فلسفه، حکمت، عرفان، کلام، تفسیر و اخلاق است.

  • درست مثل نظام صدرایی. آیا معتقدید که امام(ره) یک سیاستمدار صدرایی بودند؟

همینطور است؛ البته با این تفاوت که حکمت ملاصدرا نیم نگاهی به سیاست دارد، حال آنکه امام‌(ره) رهبر، مرجع و سیاست‌شناسی است که نگاه به حکمت دارد. در واقع ملاصدرا حکمتش معطوف به سیاست است اما حضرت امام‌(ره) سیاستش منعطف از حکمت است.

لازم به توضیح است که فلسفه صدرا تجمیع حکمت، فلسفه، عرفان و معارف اسلامی و قرآنی است. حکمت متعالی صدرایی نقطه و مرحله تعادل و تعالی سیر متکامل حکمت از آغاز تا انجام است. البته جنبه عملی (سیاسی) این حکمت، به‌دلیل نبود شرایط و مقتضیات و همچنین عدم‌وجود شخصیت‌های استواری چون امام(ره)، تا زمان ایشان (امام)، مجال بروز پیدا نمی‌کند. در زمان امام‌(ره)، هم شرایط آماده است و هم خود امام(ره) با تدبیر خاص خودشان، شرایط را تشخیص می‌دهند و با ویژگی‌های فکری و روحی ویژه خودشان از این (جنبه عملی حکمت صدرایی) به خوبی استفاده می‌کنند.

براین اساس نگاه امام(ره) از بنیاد و از همان آغاز، راهبردی است. حتی در نخستین کتابی که ایشان به‌طور منسجم نوشتند، یعنی «مصباح الهدایه الی‌الخلافه و الولایه» بر این مسئله تأکید دارند. بنابراین نگاه امام(ره) از همان اول معطوف به خلافت و ولایت بود و ایشان براین نظر بودند که حکمت، دانش صرف نیست بلکه جهت‌دار است. حکمت از نظر امام(ره)، یعنی هدایت، سیاست و راهبرد و راهبری بشر. حضرت امام(ره) براساس آموزه‌های اسلامی و شیعی معتقدند که مشکل بشر امروز به‌ویژه مسلمانان، عدالت و امامت است. در واقع فقدان رهبری صالح، انسان امروز را از عدالت و توحید هم محروم ساخته است.

امام از منظر راهبردی به اسلام و قرآن نگاه می‌کنند. درنظر ایشان، قرآن و اسلام راهبرد و راهبری است، امامت راهبری راهبردی است. راهبرد و راهبری همان نقشه‌راه است. بدون نقشه‌راه نمی‌توان حرکت کرد اما با نقشه راه به‌تنهایی هم نمی‌توان ره سپرد و لذا به رهبری راهبردی نیاز است. این است که شیعه در کنار توحید، نبوت و معاد، عدالت و امامت را جزو اصول دین می‌داند. این را کاملا می‌توان در مکتب متعالیه دید و امام(ره) هم آن را تحقق می‌بخشند. امام(ره) جنبه عملی حکمت و مکتب را ترسیم عملیاتی می‌کنند. امام با درک درست از مقتضیات و مطالبات زمان و به موازات خصلت‌های روحی و قدرت مرجعیتی که در خود می‌بینند این مهم را به سرانجام می‌رسانند. از این حیث، امام از بعد علمی شخصیت جامعی است؛ جامع همه مشارب علمی. ایشان هم فیلسوف، هم عارف، هم متکلم و فقیه و هم صاحب‌نظر اخلاقی هستند، برای مثال رساله «طلب و اراده» حوزه کلام، «شرح جنود عقل»، اخلاق و فلسفه و«مصباح الهدایه» عرفان امام(ره) را دربرمی‌گیرند.

از حیث عملی هم امام نقطه عطف به شمار می‌آیند. همانگونه که اشاره شد در طول تاریخ کم نبودند حاکمانی که عالم بودند. امام(ره) ضمن عالم بودن، عامل هم هستند. عامل در این معنا که امام(ره) رهبر یک انقلاب و بنیانگذار یک نظام هستند. بنابراین امام(ره) هم نظریه‌پرداز، هم بنیانگذار و هم رهبر هستند. امام‌(ره) تنها شخصیت در طول تاریخ هستند که ضمن برخورداری از دانش، سیاستمدار هستند. این مسئله ابعاد مکتب و سنت امام(ره) را تشکیل می‌دهد.

  • گذشته از جای پای محکمی که امام‌(ره) در سنت داشتند، ایشان فرزند زمان خود نیز بودند؛ یعنی عصری که از آن به سیطره مدرنیته تعبیر می‌شود. پرسش این است که امام(ره) در چنین وضعیت تاریخی‌ای چگونه توانستند نظریه‌ای سیاسی تدوین کنند که ضمن ریشه داشتن در شرعیت (اسلامی) ناظر به مسائل عصر کنونی نیز باشد؟

درک عصر حاضر یک مطلب است، درد آن نیز یک مطلب دیگر. بسیاری از مواقع دردی وجود دارد اما متناسب با آن درکی نیست. البته کم نیستند افرادی که در دنیای کنونی متوجه دردها و پیامدهای آن شده و به چاره‌یابی برخاسته‌اند. از نظر امام(ره) درد دنیای امروز برخاسته از ماتریالیسم، مادیت و تک‌ساحتی بودن(انسان)، فرویدیسم، داروینیسم، سکولاریسم، امپریالیسم و مانند اینهاست. مشکل امروز بشر، توحید، نبوت و معاد است که متأسفانه از آنها فاصله گرفته است.

حل معضلات کنونی بشر بدون عدالت و امامت، عملی و میسر نیست. امروزه در کشورهای اسلامی که خیزش و بیداری اسلامی شکل گرفته، همین خلأ و نبود رهبری حس می‌شود. دنیای امروز هم فاقد رهبری صالح است. وقتی میشل فوکو در جریان انقلاب اسلامی به ایران می‌آید، می‌گوید که ایرانیان در پی آوردن معنویت در دل مادیت هستند؛ امری که در غرب به فراموشی رفته است. در همین راستا، فوکو، امام(ره) را به‌عنوان یک اسطوره مطرح می‌سازد و معتقد است که رهبری مانند امام(ره) در تاریخ نبوده که اینگونه بر قلب‌ها فرمان براند. رهبران دنیا با امکانات رسانه‌ای ظهور کرده بودند اما امام‌(ره) هیچ امکانی در اختیار نداشتند؛ جز «قلب مردم». این مسئله را می‌توان در سراسر حیات سیاسی امام(ره) مشاهده کرد.

بحران‌هایی که امروزه در سطح دنیا مشاهده می‌کنیم، برخاسته از نبود عدالت است. عدالت هم بدون رهبری‌های صالح به انحراف کشیده می‌شود. از این‌رو امام اصل امامت و عدالت را نه‌تنها لازمه دین بلکه لازمه حکمت از بعد نظری و همچنین ضروری حاکمیت و حکومت از بعد عملی در ایران، جهان اسلام و در کل جهان می‌دانند.

  • عدالت و امامت را 2 اصل نظریه سیاسی امام(ره) دانستید. حال از دیدگاه امام(ره) عدالت و امامت چگونه و با چه سازوکارهای نهادی‌ای می‌تواند منجر به سیاستی مطلوب و جامعه‌ای سعادتمند شود؟

همانگونه که اشاره کردم، لب مطلب در حکمت حکومت و حکومت حکمت است.توسعه متعالی، چشم‌انداز امام(ره) است. توسعه متعالی به معنای توسعه اقتصادی توأمان با تعادل سیاسی و اجتماعیدر جهت تعالی و توسعه فرهنگی، اخلاقی و معنوی است. بشر امروز دچار توسعه تک‌ساحتی است، حال آنکه بشر در دو ساحت (مادی و معنوی) قرار دارد و باید هر دوی آنها مدنظر قرار گیرند. از نظر امام(ره) کسانی که به دنبال توسعه تک‌ساحتی هستند ولو خودشان صالح باشند، راه ناقصی را می‌پیمایند. از نظر امام بشر باید توسعه مادی و معنوی را توأمان در نظر داشته باشد.از این توسعه می‌توان به توسعه توحیدی تعبیر کرد. بی‌تردید برای دسترسی به این توسعه باید کارآمدی را بالا برد. در نگاه امام(ره) کارآمدی دولت و دولت کارآمد نقطه آغاز و عزیمت کارآمدی ملی است. دولت در نظریه سیاسی امام(ره) حکم نیروی مدبره نظام را دارد. در واقع نیروی مفکره، حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها هستند و نیروی مدبره که راهبردی است، حاکمیت و دولت را از رهبری تا قوه اجراییه و مقننه و قضاییه دربرمی‌گیرد.

دراین میان، مردم هم‌قوه عامله هستند. در کتاب «نقش راهبردی دولتی در نظریه سیاسی امام» که اخیرا از من در قم به چاپ رسیده است، بر نقش کارآمدی دولت از دیدگاه امام تاکید زیادی شده است. بنابر این امام(ره) در درجه اول انقلابی را ادامه دادند که بی‌بدیل بود. این انقلاب همزمان دینی، سیاسی، ملی، نو و جهانی بود. این انقلاب توأمان جنبه‌های مادی و معنوی را در نظر دارد. انقلاب اسلامی به دنبال تغییرات جزئی و جابه‌جایی‌های موقت در سطح دولت نبوده است بلکه تحولی بنیادین، جامع و نظام‌مند در همه عرصه‌هاست، از این رو انقلاب اسلامی توسعه‌ای از نوع خود را می‌طلبد؛ توسعه‌ای که برخاسته از نظام مردمسالاری دینی باشد. به همین خاطر جمهوری اسلامی که برخاسته از انقلاب اسلامی است، حرف بدیعی برای سایر جمهوری‌ها دارد. امام(ره) تعریف تازه‌ای از جمهوری به جهان امروز عرضه کردند. در جمهوری مورد نظر امام، مردم بر اساس مکتب(اسلام) به طور واقعی در سرنوشت خود دخالت می‌کنند حال آنکه در جمهوری‌های امروز ما با نوعی الیگارشی و استبداد نخبگان سیاسی بر مردم روبه‌رو هستیم. بنابراین می‌توان گفت که از یک سو ظرفیت جمهوری فرصتی برای اسلام فراهم آورده و از سوی دیگر، اسلام هم فرصتی برای جمهوریت به شمار می‌آید.

اکنون انقلاب اسلامی پس از پشت‌سر گذاشتن دوران تثبیت، بازسازی‌و سازندگی تا به امروز، چشم‌انداز توسعه متعالی را فراروی خود دارد. به هر حال برای رسیدن به این هدف (توسعه متعالی) نیاز به ارتقای سطح کارآمدی است؛ همانگونه که رهبر معظم انقلاب در رهنمودهای چندساله اخیر خود در خصوص همت و کار مضاعف، عدالت و پیشرفت و تولید ملی، برکارآمدی در تحقق این اهداف تاکید بسیاری داشتند. در واقع روح پیام رهبری در این موارد، مبتنی بر کارآمدی است.چالش امروز ما در این زمینه کارآمدی است. ما نیازمند بالا بردن ظرفیت‌های علمی و عملیاتی کارآمدی هستیم. از یک‌سو دانشگاه‌های ما باید علم کارآمد تولید کنند و از سوی دیگر دولت و حاکمیت هم باید در این جهت بکوشند.

  • هر امر سیاسی و نظریه سیاسی به یک جامعه آرمانی می‌اندیشد که سعادت انسان‌ها در آن محقق می‌شود. با توجه به بحث «کارآمدی» در اندیشه سیاسی امام(ره)، جامعه آرمانی و مطلوب ایشان از چه ویژگی‌هایی برخوردار بوده و چگونه از دیگر جوامع آرمانی متمایز می‌شود؟

آنچه حضرت امام(ره) در این خصوص (جامعه آرمانی) بدان تصریح می‌کنند، تعبیرهایی چون جامعه انسانی، جامعه فاضله، جامعه اسلامی و جامعه کامله را در برمی‌گیرد. رکن قضیه این است که جامعه به کمال و سعادت برسد. کمال و سعادت در نظریه سیاسی ایشان(امام) دوساحتی است؛ یعنی هم در پی توسعه مادی است و هم تعالی معنوی را دنبال می‌کند. چنین جامعه‌ای از لحاظ اقتصادی کاملا پیشرفته و برخوردار از توسعه‌ای درون‌زا و خوداتکال بوده و در عین حال تکامل معنوی هم در آن وجود دارد. بنابراین 1- تــوسعه اقتصادی 2- تعــادل سیـاسی و 3- تعالی معنوی و اخلاقی ارکان بنیادین جامعه آرمانی امام(ره) را تشکیل می‌دهند.تعادل سیاسی هم بدون مشارکت و حضور مسئولانه، آگاهانه و شورمندانه مردم، میسر و ممکن نیست. بنابراین مشارکت مردم در امر سیاسی و حضور آنها در سرنوشت سیاسی‌شان مسئله مهمی در اندیشه سیاسی امام(ره) است. از سوی دیگر عدالت که شامل عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی و عدالت فرهنگی می‌شود، در جامعه آرمانی امام مدنظر است و در نهایت کارآمدی دولت و اقتدار (قانونی و موثر)، عزت و کرامت ملی. بی‌تردید اقتدار و عزت مردمی با نقش راهبردی و امامت دولت شکل می‌گیرد، بنابر این نقطه آغاز نظریه سیاسی امام(ره) بحث امامت است و تداوم آن هم بدون امامت و رهبری صالح میسرنخواهد بود.

  • در چنین جامعه‌ای نسبت مشارکت سیاسی مردم با امامت چیست؟ آیا مشارکت مردمی در راستای امامت شکل می‌گیرد یا در پی آن یا وضعیت دیگری دارد؟‌

اولا باید این را یادآور شد که نظام سیاسی مورد نظر امام(ره) بدون مشارکت مردم امکان ندارد و دوم اینکه(این نظام) به وسیله مردم و برای مردم است. در قرآن آمده که هدف از بعثت پیامبران «لیقوم الناس بالقسط» است. قرآن هرگز نگفته که «لیقوم القسط بالناس». آیه به این معناست که هدف پیامبران تشویق و وادار کردن مردم به برپایی قسط و عدالت است. در واقع هدف خداوند از بعثت این بوده که مردم را بر سرنوشت خودشان حاکم گرداند. از این‌رو امام(ره) در جایی می‌فرمایند که در آینده همه مردم «امام» هستند. در واقع همه مسئول هستند:«کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته». اما همانگونه که در هواپیما یکی خلبان است و وظیفه هدایت آن را برعهده دارد، امام نیز در جامعه به این نحو عمل می‌کند. امام در این معنا سلطه ندارد. در این مفهوم، امامت و ولایت از سلطنت متمایز می‌شوند. در سلطنت رابطه سرور- بنده حاکمیت دارد اما در امامت و ولایت اینگونه نیست. در این رابطه(ولایت) امام جلوی صف قرار دارد و مردم پشت‌سر او هستند. با این حال مردم خودشان باید راه را بپیمایند. امام بر نقش مردم تاکید زیادی داشتند، مثلا می‌گفتند حالا که جنگ تمام شده، یک وقت به مردم نگویید که بروید خانه‌هایتان. مردم را مشارکت بدهید. کارهایی را که نیاز نیست دولت انجام دهد، به مردم بسپارید.حالا که به جنگ اشاره شد، خوب است این مسئله را هم بگویم که امام (ره) جنگ را مردمی کردند. در تمام کشورهای دنیا، جنگ را دولت انجام می‌دهد اما در ایران اسلامی، امام(ره) مردم را نیروی اساسی جبهه‌ها قرار دادند.

از سوی دیگر، در نظریه امام(ره) دولت مالک مردم نیست بلکه خادم آنهاست. رابطه دولت و مردم هم برخاسته از رابطه امام و مأموم است، نه رابطه حاکم و محکوم یا سلطه‌گر و تحت سلطه. امام(ره) در واقع این رابطه(دولت و مردم) را افقی کردند. از همین‌روست که امام(ره) می‌فرمایند: میزان رأی ملت است. بدون رأی و کمک ملت، حکومت شکل نمی‌گیرد. در نظریه امام مشروعیت، آمیزه 2عنصر شرعیت (اسلامی) و مقبولیت(مردمی) است. امام(ره) هیچ‌گاه واژه «مشروعیت» را به کار نبردند بلکه همواره از واژه «شرعیت» بهره می‌گرفتند. «شرعیت» و «مقبولیت» شکل‌دهنده مشروعیت در دیدگاه امام(ره) هستند.

  • به نظر شما امروزه چه وجوهی از اندیشه امام(ره) باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد؟

به نظرم ما در درجه اول باید نقش راهبردی دولت را برجسته و تقویت کنیم و نقش اجرایی آن(دولت) را تا می‌توانیم به مردم واگذار کنیم. نقش هدایتی و نظارتی دولت باید قوی باشد. با بالا رفتن نقش راهبردی دولت، بی‌شک کارآمدی دولت هم افزایش پیدا می‌کند و در نهایت به اهداف چشم‌انداز نزدیک‌تر می‌شویم. در چنین شرایطی توسعه متعالی اقتصادی و سیاسی تحقق پیدا می‌کند و به واسطه آن مردم، هم از نعمت‌های مادی و رفاه برخوردار می‌شوند و هم احساس آرامش، طمأنینه و کرامت خواهند کرد. اگر این اتفاق بیفتد، به خودی خود جهان اسلام، خاورمیانه و کل جهان را هم از خود متأثر خواهد کرد.بنابر این امروزه باید اندیشه‌های امام(ره) را مشعل راه خود قرار دهیم. هر جا که از امام(ره) فاصله گرفتیم، ضربه خوردیم. ما باید الگوی امام(ره) و رهنمودهای مقام‌معظم رهبری را اصل قرار دهیم تا با کمترین هزینه و زمان ممکن به اهداف متعالی این انقلاب برسیم.

دست آخر اینکه حاکمیت حکمت یا حکومت حکمت را از یاد نبریم. همانگونه که اشاره شد، شالوده نظریه امام(ره) همین حاکمیت حکمت بوده و از سویی شاخصه‌ امام(ره) هم حاکمیت حکمت شده است. در واقع میراث امام(ره) همین (حاکمیت حکمت) است و پاسداری از این میراث هم به معنای بهره‌برداری از آن است.

کد خبر 172778

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز