یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۱ - ۰۵:۵۵
۰ نفر

کامران محمدی: نویسندگی شغل نیست و درست به همین علت، هر اندازه که موسیقی‌دانان، سینماگران و اهالی تئاتر دست‌کم اواخر عمر با مشکلات ناشی از بی‌پولی دست‌به‌گریبان می‌شوند، اهالی ادبیات، به‌طور معمول این قبیل مشکلات را تجربه نمی‌کنند.

سینمای ایران

این شاید تنها وجه مثبت شغل‌نبودن نویسندگی در کشوری چون ایران است! نویسنده‌ها و شاعران از ابتدای جوانی و حتی پیش از آنکه به‌درستی نویسنده محسوب شوند، درمی‌یابند که کسی اینجا نمی‌تواند با نوشتن نان درآورد. نوشتن حتی پول توجیبی فرزندان نویسنده (و شاعر) را نیز فراهم نمی‌آورد و در بهترین شرایط، تنها شاید گاهی بتواند کمک‌خرجی باشد برای خرج‌های بی‌پایان این روزها. بنابراین ادبیاتی‌جماعت، به‌ناچار یا چون فریدون مشیری 30سال آزگار را در وزارت پست و تلگراف و تلفن عمر می‌گذرانند یا مثلا مثل فرخنده آقایی در بانک یا چون محمد محمدعلی در کتابخانه وزارت علوم و نظیر بیژن نجدی در دبیرستان‌های لاهیجان، به‌عنوان معلم و... . البته خوش‌شانس‌ترین‌ها، سر از روزنامه‌ها و مجلات درمی‌آورند و روزنامه‌نگاری را به‌عنوان نزدیک‌ترین شغل درآمدزا برمی‌گزینند.

با این وصف، عجیب نیست که آخر عمری، لنگ هزینه درمان فشارخون و هزار درد و مرض دیگر نمی‌مانند. شاید بیمه‌ای دارند حاصل اتلاف محض بهترین ساعت‌های عمر در اداره‌های جورواجور بی‌ربط یا پس‌اندازی اگرچه ناچیز، برای رفع و رجوع مشکلات کهولت سن و تنهایی.اما البته اهالی ادبیات از یک نظر دیگر هم با هنرمند جماعت فرق دارند؛ نویسندگان و شاعران در تنهایی کار می‌کنند؛ این ضرورت کارشان است... و تنهایی، کم‌خرج است! شخصیت نویسنده با قناعت رشد می‌یابد و درمی‌یابد که به کم راضی باشد، به قیمت حفظ زمان، چرا که زمان در کار نوشتن، همواره بزرگ‌ترین چالش است برای کسی که بهترین ساعات روزش را در اداره هواشناسی و سازمان کشتیرانی و فوق فوقش، روزنامه و خبرگزاری می‌کشد. در واقع باز هم همین که نویسندگی شغل نیست به داد نویسنده می‌رسد؛ نویسندگی شغل نیست، پس باید شغلی دست‌وپا کرد و وقتی شغلی دست‌وپا کردی، بهترین ساعات خود را از دست می‌دهی و وقتی بهترین ساعات را از دست دادی، هیچ چاره‌ای نداری که از تفریح، میهمانی، مسافرت، رفیق‌بازی و... در یک کلمه، ولخرجی بزنی. این یعنی عادت به قناعت، عادت به تنهایی و البته، شاید، اندکی پس‌انداز، بعدِ عمری کار... .

با این همه آیا همه آنچه یک نویسنده یا شاعر- یک انسان- ممکن است گاهی نیاز داشته باشد، به دوران کهولت مربوط می‌شود؟ پاسخ این سؤال اگرچه تا حد زیادی روشن است، با توجه به مورد تلخ «احمد عزیزی» و مورد تأسف‌آور «محمدعلی محمدی» بسیار عبرت‌آموز به‌نظر می‌رسد. احمد عزیزی حالا چند سالی است که روی تخت بیمارستان، در حالت کماست و اگر کمک‌ها و مراقبت‌های حیرت‌انگیز و ستودنی خواهرش نبود، هیچ معلوم نیست کارش به کجا رسیده بود. این نقطه‌ای است که می‌توان در آن کمی ایستاد و فکر کرد. واقعاً اگر عزیزی خواهری نداشت که این طور از او مراقبت کند، چه می‌شد؟ کدام بیمارستان است که از بیماری بیهوش و در اغما، چند سال، بی‌همراه، مراقبت کند؟ همه می‌دانیم حتی برای یک زایمان یا عمل انحراف بینی هم بدون همراهی که کارهای‌مان را انجام دهد، ممکن است از بیابان‌های اطراف کهریزک سردرآوریم. حالا به عاقبت احمد عزیزی بیندیشیم که اگر همراهی این طور فداکار نداشت... .

چرا راه دور برویم؟ همین 6 ماه پیش، محمدعلی محمدی که از او به‌عنوان نخستین شاعر دفاع مقدس یاد می‌شود، کارش به جایی رسید که گفت: «صاحبخانه فقط تا فرداشب (13 شهریور90) مهلت تخلیه خانه را به ما داده و چون با وجود اتمام قرارداد، موفق به پیدا کردن خانه جدید نشده‌ام و اخلاقا حاضر به خلف وعده در تخلیه خانه فعلی نیستم، ناچارم صبح دوشنبه اثاثیه خود را در کوچه مستقر کنم». محمدی پول پیش کافی را برای اجاره خانه آن هم در اصفهان نداشته و عاقبت به اینجا رسیده است.این دو مورد البته آنهایی است که علنی و به‌اصطلاح رسانه‌ای شده‌اند و هر دو جوانند. مگر بیماری خبر می‌کند؟ حافظ خیاوی، نویسنده جوان مستعدی که سال گذشته در بیمارستان بستری شد و کارش به عمل رسید، 30سال هم ندارد. حالا اگر کسی، کسی را نداشت یا مثلا کار مناسبی نیافت یا سکته مغزی کرد، تکلیف چیست؟ اثاثش را در کوچه بچیند؟ سر از بیابان درآورد؟ گردنش را پیش در و همسایه کج کند؟ نویسنده مملکت است مثلا! یا دلش به جایی، صندوقی، مرکزی، خانه‌ای خوش باشد که اگر دست روزگار بر زمینش زد، دستش را بگیرد؟ ما از اینها نداریم... .

خانه کتاب البته مختصر امکاناتی، در حد دادن کارت اهل قلم و شاید حواله‌ای به صورت بن کتاب و کمک برای بیمه خویش‌فرما، فراهم می‌آورد که تنها به اهالی قلم سالم و سر حال مربوط می‌شود. صندوق حمایت از نویسندگان و هنرمندان هم همه آنچه می‌کند، دادن وامی است با شرایط و سقفی و قاعده‌هایی که نتوانسته نویسنده‌جماعت را چندان جذب خود کند و البته این نیز به آدم‌های سالم مربوط است؛ به عبارت بهتر، هیچ سازوکاری که در مواقع بحران، به داد نویسنده و شاعر این مملکت برسد، عملا وجود ندارد. حالا طراحی این سازوکار، کار پیچیده‌ای است؟ این طور به‌نظر نمی‌رسد. اما شاید بیش از آنکه پیچیده باشد، حاصل نبود فعالیت‌های صنفی و انجمن‌هایی است که خود می‌توانند برای این قبیل مسائل برنامه‌ریزی کنند. این شاید کلید همه قفل‌هاست و ما هنوز انگار برای به چنگ آوردنش، اژدهاهای بسیاری را باید گردن بزنیم.

کد خبر 165292

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز