لیدا هادی: دیگر همه می‌دانند که وقتی چینی‌ها خرس‌های سیاه و سفیدشان را به کشوری پیشکش می‌کنند، معنایش فقط یک دوستی ساده نیست. پشت فرستادن هر پاندایی سیگنال‌های سیاسی است.

پسر- عروسک پاندا

دیگر همه می‌دانند که وقتی چینی‌ها خرس‌های سیاه و سفیدشان را به کشوری پیشکش می‌کنند، معنایش فقط یک دوستی ساده نیست. پشت فرستادن هر پاندایی سیگنال‌های سیاسی است.

می‌گویند این رسمی است که از قرن هفتم میلادی و از دوران امپراتوری «تنگ‌ها» به جا مانده. آن زمان امپراتریس چین دو پاندا به نشانه دوستی به ژاپن فرستاد. با این بهانه که ژاپنی‌ها خاطره جنگ‌های گذشته را فراموش کنند. چشم بادامی‌ها فرستادن پاندا با مقاصد سیاسی در دوران معاصر را از سال 1972 شروع کردند.

زمانی که ریچارد نیکسون به عنوان اولین رئیس جمهور آمریکا وارد پکن شد و مائو به نشانه دوستی دو قلاده خرس پاندا به او هدیه داد. هشت سال بعد پانداهایی که به برلین فرستاده شدند، پیام آور دوستی بودند و بعدها هم غائله تایوان با دو قلاده خرس پایان پیدا کرد. هفته گذشته هم دو خرس پاندایی که به اسکاتلند رفتند، کلی امتیاز تجاری برای چینی‌ها به همراه آوردند. گویا دیپلماسی پاندا در این 50 سال خیلی بیشتر از تلاش زبان چشم بادامی‌ها به کار آمده است!

دو پاندای سیاه و سفید چینی که پایشان به تایوان رسید، یخ رابطه سرد تایوان و چین هم به سرعت آب شد. سه سال پیش بود که چینی‌ها به نشانه شروع یک دوستی پایدار دو پاندای غول پیکر به تایوان فرستادند. اسمشان را هم گذاشته بودند «توان توان» و «یوان یوان». دو نامی که اگر با هم تلفظ شوند، معنی‌اش می‌شود متحد شدن. چین و تایوان سال‌ها با هم رابطه خوبی نداشتند.

دولت چین هیچ‌وقت از حق مالکیت خودش روی جزیره تایوان کوتاه نیامد و تایوان هم هیچ وقت زیر بار ادعای آنها نرفت. تا اینکه چین در سال 2006 به امید موفقیتی که در دیپلماسی پاندا با آمریکایی‌ها به دست آورده بود اعلام کرد که می‌خواهد دو قلاده خرس به تایوانی‌ها بدهد. آن سال رئیس جمهور وقت تایوان شمشیر از رو بسته بود. او به چینی‌ها پیغام داد که با دادن دو قلاده خرس نمی‌تواند کشورشان را صاحب شود اما سه سال بعد از این ماجرا خرس‌ها وارد تایوان شدند. شگرد هدیه پاندا این بار هم جواب داد.

درست مانند تجربه‌ای که در اهدای خرس‌ها به آمریکا، روسیه، ژاپن و کره‌شمالی به دست آمده بود. بعد از ورود پانداها پروازهای تجاری مستقیم روزانه بین دو کشور راه افتاد و راه‌های آبی و مبادله‌های پستی برای اولین بار بعد از سال 1949 دوباره برقرار شد. تازه به غیر از 19 میلیارد دلاری که پکن به سرمایه‌گذاری‌های تایوان در چین بخشید!

کجایی لینگ لینگ جان؟

چین و ژاپن فقط در ظاهر با هم خوب هستند. وگرنه کلا چشم دیدن همدیگر را ندارند. این کینه از سال‌های دور جنگ جهانی دوم با آنهاست. آن زمانی که ژاپنی‌ها وارد نانکینگ شدند و مردم پایتخت چین را قتل عام کردند. از آن سال دیگر رابطه چین و ژاپن خوب نشد تا این که چینی‌ها «لینگ لینگ» را برای مردم توکیو فرستادند.

یک خرس پاندای نر که قرار بود با ورودش به ژاپن پیام دوستی چینی‌ها را هم بیاورد. مردم توکیو به لینگ لینگ دلبستگی خاصی پیدا کردند. آن‌قدر که طبق نظرسنجی‌ها میزان کینه مردم ژاپن از چینی‌ها با آمدن لینگ لینگ در سال 1992، 10 درصد کمتر از قبل شد. لینگ لینگ فقط یک پاندای ساده نبود. خرس چینی برای ژاپنی‌ها یک جور منبع درآمد بود. در سال‌هایی که کسی جرات نزدیک شدن به مرزهای چین را نداشت، حضور لینگ لینگ در ژاپن سالانه 5/3میلیون نفر را به باغ وحش توکیو می‌کشاند.

همین است که بعد از مرگ لینگ لینگ 22 ساله در سال 2008 مردم ژاپن تا مدت‌ها عزادار بودند و برای باغ وحش توکیو هر روز کلی گل و نامه تسلیت فرستاده می‌شد. هنوز عکس لینگ لینگ روی قفسش در باغ وحش توکیو هست و هر روز به یادش بامبو توی قفس می‌گذارند.

حالا بعد از گذشت چهار سال از مرگ لینگ لینگ چینی‌ها شرط کرده‌اند که با گرفتن یک میلیون دلار می‌توانند دو قلاده پاندای دیگر به ژاپنی‌ها بدهند. البته برای اجاره یک ساله. به شرطی که ژاپن هم کمی بازار ورود کالاهای چینی را آزاد کند!

دیگر پاندای مجانی نداریم

قدیم ترها چینی‌ها دست و دلبازتر بودند. اگر می‌خواستند با کشوری در دوستی را باز کنند همین جوری یکی دو تا پاندا مفت و مجانی به مردم آن کشور می‌بخشیدند اما این روزها آن‌ها ناخن خشک شده‌اند. دیپلماسی پاندا رویکرد خوبی داشت.

حداقل اینکه به خاطر نادر بودن خرس‌های سیاه و سفید چینی طرف مقابل می‌فهمید که چینی‌ها چه قدر برایشان احترام قائل شده‌اند. برای همین قدیمی ترین کینه‌ها هم با فرستادن پاندا از بین می‌رفت اما این روزها چینی‌ها دیپلماسی پاندا را به سمت دیگری برده‌اند.

پاندا می‌فرستند اما پولش را هم می‌گیرند. بعد هم کلی سر کشور میزبان منت می‌گذارند که خیلی لطف کردند و بذل و بخشش نشان دادند که گذاشتند پانداهایشان از چین خارج شوند. تازه پول پانداها را که می‌گیرند هیچ، برای در اختیار داشتن پاندا هم مدت زمان تعیین می‌کنند. کاری که چینی‌ها با اسکاتلندی‌ها کردند و البته انگلیسی‌ها هم آن را به فال نیک گرفتند و آن را دوستی بیش از اندازه چینی‌ها تلقی کردند.

ماه گذشته یک جفت خرس پاندا از جنوب غرب چین با پرواز مستقیم یک بویینگ 777 که به «پاندا اکسپرس» معروف شد، به اسکاتلند فرستاده شدند تا اولین پانداهای مهمان انگلیسی‌ها بعد از 17 سال باشند. «یانگ گوانگ» و «تیان تیان» - به معنای آفتاب درخشان و ملوسک -10 سال مهمان مردم ادینبورگ خواهند بود. این دو پاندای چینی که هشت سال دارند، به قیمت 10 میلیون دلار به اسکاتلندی‌ها اجاره داده شده‌اند. خدا می‌داند چینی‌ها برای دادن این دو پاندا به باغ وحش ادینبورگ چه امتیازهایی گرفته‌اند!

بچه‌ها مال خودمان

چین برای ادامه دیپلماسی پاندا که بعد از دوران جنگ سرد و به بهانه دوستی با کشورهای دیگر در پیش گرفته، شرط و شروط زیادی دارد. بحث همخوانی آداب و فرهنگ مردم و حتی گویش مردم از شرایط جدید دیپلماسی پاندایی چینی‌هاست.

آنها به این شرط خرس‌های سیاه و سفیدشان را در اختیار کشورهایی که دوست دارند می‌گذارند که هر توله‌ای که از خرس‌ها به دنیا آمد مال خودشان باشد و به چین برگردانده شود، یعنی چینی‌ها فقط فرصت تماشای خرس‌ها را به مردم کشورهای دیگر می‌دهند و نمی‌گذارند آنها با روش‌های مختلف باروری تولیدمثل خرس‌ها را به دست بگیرند.

مشکل اینجاست که توله خرس‌هایی که در غربت به دنیا می‌آیند، با زبان همان کشور آشنا می‌شوند و وقتی به چین برمی‌گردند، دیگر زبان چینی حالی‌شان نمی‌شود. این اتفاق زمانی افتاد که چین دو قلاده توله خرس را از پدر و مادری که به باغ وحش واشنگتن رفته بودند پس گرفت اما بعد برای تربیت آنها دچار مشکل شد. بچه خرس‌ها انگلیسی می‌دانستند و حالا استخدام مترجم زبان انگلیسی که از بچه خرس‌ها هم ترس نداشته باشد خودش داستانی شده بود!

از پاندا تا پینگ پینگ

چین استاد اختراع دیپلماسی‌های مختلف است. از دیپلماسی پاندا و ببر گرفته تا دیپلماسی پینگ‌پنگ و .... در تاریخ دیپلماتیک این کشور از این جور ابتکارها زیاد دیده می‌شود. چینی‌ها پیش از استفاده از دیپلماسی پاندا توی کار دیپلماسی پینگ پنگ بودند.

آن هم در دهه70 میلادی و در شرایطی که آمریکایی‌ها اصلا دل خوشی از کمونیست‌های چینی نداشتند. در روز دهم آوریل سال 1971، نه بازیکن آمریکایی، چهار مسوول دولتی و دو نفر از همسران همراهان تیم، به همراه ده روزنامه‌نگار، از پلی در هنگ کنگ گذشتند و وارد سرزمین چین شدند. این سفر هشت روزه فقط تلاشی آرام و دوجانبه برای سر و سامان دادن به مشکلات قدیمی میان پکن و واشنگتن بود.

میهمان‌ها با کلی عزت و احترام وارد کاخ حزب خلق چین شدند. «چوآن لای» نخست‌وزیر وقت چین هم حسابی همه را تحویل گرفت. از 11تا 17 آوریل، تیم ایالات متحده در بازی‌ای نمایشی با تیم پینگ پنگ چین بازی کرد. یک سال بعد هم بازیکن‌های چینی به آمریکا رفتند و یک سری بازی نمایشی ترتیب دادند تا به مردم دنیا نشان بدهند که آن‌قدر‌ها هم که می‌گویند با آمریکایی‌ها خصومت ندارند.

درست در زمانی که مردم بازی‌های پینگ پنگ دوستانه را دنبال می‌کردند سران دو کشور چین و آمریکا داشتند پشت پرده مذاکره‌های اساسی را انجام می‌دادند. تیم پینگ‌پنگ آمریکا در اولین سفرش به چین تنها نبود. تعدادی از دیپلمات‌های آمریکایی هم به صورت ناشناس به همراه تیم پینگ‌پنگ بی‌سروصدا وارد پکن شده بودند!

چیزی که زیاد است فیل!

کیم جونگ ایل رهبر سابق کره شمالی که همین تازگی‌ها از دنیا رفت چشم دیدن خارجی‌ها را نداشت. برای او کشور دوست دو، سه تایی بیشتر نبودند. یکی‌اش هم زیمبابوه. کره‌شمالی تا مدت‌ها کار آموزش نیروهای نظامی ارتش پنجم زیمبابوه را به عهده داشت، همان دسته‌ای که در دهه 80 میلادی و در بین درگیری داخلی این کشور باعث از بین رفتن 20 هزار مردم این کشور شد. برای همین مردم زیمبابوه زیاد چشم دیدن کره‌ای‌ها را ندارند و آنها را یک جورهایی عامل درگیری‌های خودشان می‌دانند.

تا آن زمان رابرت موگابه رئیس جمهوری زیمبابوه هر کاری برای سر و سامان دادن به رابطه کره‌شمالی و کشورش کرده بود اما کره‌ای‌ها هیچ‌وقت باورشان نمی‌شد که مردم زیمبابوه روزی دوباره با آنها از در دوستی وارد شوند.

این وسط آقای موگابه برای خوش خدمتی به خانواده ایل‌ها و برای این که دوستی مردم زیمبابوه را نشان بدهد، دوباره تصمیم گرفت از جک و جانورهای کشورش مایه بگذارد. برای همین یک روز باز هم کلی فیل و زرافه و گورخر را سوار کشتی و روانه کره‌شمالی کرد. به این امید که کره شمالی این حیوانات گران قیمت را هدیه‌ای از طرف مردم زیمبابوه تلقی کند و کمی با آنها مهربان‌تر شود. اما مردم زیمبابوه به محض خبردار شدن از موضوع قشقرقی راه انداختند که آن سرش ناپیدا بود.

مردم از این که فیل‌ها و زرافه‌های نازنینشان باید راه طولانی سفر تا آسیا را تحمل می‌کردند و به جایی می‌رفتند که اصلا شباهتی به محل زندگی خودشان نداشت ناراحت بودند. غوغای زیادی به پا شد. کلی از سازمان‌های غیردولتی در زیمبابوه مدعی شدند که اصلا آقای رئیس جمهور حق نداشته به حیات وحش این کشور دست درازی کند و حیواناتش را بذل و بخشش کند. با این اوصاف اعتراض‌های مردم زیمبابوه راه به جایی نبرد. فقط اینکه دیپلماسی جانوری آقای موگابه نتیجه داد و کره‌شمالی رابطه‌اش را با زیمبابوه دو برابر قبل کرد!

ببر ببرید لطفا

چشم امید زیمبابوه که از غرب بریده شده و گیردادن‌های تازه غربی‌ها به کشور تورم سیاه در باره حقوق بشر و این حرف‌ها که بالا گرفت، رابرت موگابه رئیس جمهوری این کشور هم تصمیم گرفت به جای غرب رابطه‌اش را با شرقی‌ها درست کند. فقط مساله این بود که چه طور باید در دوستی با شرقی‌ها را باز کرد و آنها را راضی به مراوده با سیاهان زیمبابوه‌ای کرد. پولی که در میان نبود تا بشود تجارت و کسب و کاری راه انداخت.

هر چه هم بود دست خود آقای رئیس جمهور بود. تورم بالای زیمبابوه جایی برای سرمایه‌گذاری شرقی‌ها یا گسترش مراوده‌های بازرگانی زیمبابوه و شرق نگذاشته بود. اینجا بود که زیمبابوه مجبور شد از دارایی‌های طبیعی‌اش استفاده کند. جانورها!

رابرت موگابه برای اینکه دوستی‌اش را به چینی‌ها نشان دهد و خیال چشم بادامی‌ها را از خودش راحت کند، یک روز تعدادی فیل و زرافه و بز آفریقایی بار کشتی کرد و برای چینی‌ها به نشانه هدیه دوستی فرستاد. چینی‌ها با این که منظور آقای رئیس جمهوری را فهمیده بودند اما خودشان را به آن راه زدند و به جای هدیه موگابه برای آنها چهار تا ببر سیبری فرستادند. البته این کار چینی‌ها برای زیمبابوه آن‌قدرها هم بدون منفعت نبود. زیمبابوه اصلا ببر نداشت و ببرهای چینی - که از قضا یکی‌شان نرسیده به آفریقا سقط شد - کلی صنعت گردشگری آنها را رونق داد.

البته به عقیده خیلی‌ها این دادوستد جانوری فقط ظاهر قضیه بوده و به بهانه این دادوستد فرهنگی! چین و زیمبابوه کلی قرارداد بازرگانی با هم امضا کردند. زیمبابوه از آن زمان بود که توانست جای ثابتی برای فروش تنباکوهایش در چین دست و پا کند. سیاست ردوبدل کردن جک و جانور بین زیمبابوه و چین از سال 2009 به بعد به دیپلماسی ببر معروف شد!

دیپلماسی گاهی شکل و قیافه‌های عجیبی پیدا می‌کند
آونگ، پینگ‌پنگ و سایر بازی‌ها

دو خرس چینی که به آمریکا رفتند، با خودشان واژه جدیدی به فرهنگ لغت دیپلماسی دنیا اضافه کردند. دیپلماسی پاندا. بعدش هم تحرکات سیاسی چینی‌ها و روش‌های خاص آنها دیپلماسی‌های دیگری به وجود آورد که این روزها به عنوان اصطلاحی مرسوم سر زبان سیاستمداران دنیا افتاده است.

دیپلماسی ببر، پینگ پنگ و ... همه‌شان دست پرورده چینی‌ها هستند و مربوط به موقعیت خاصی که آنها برای اهداف سیاسی‌شان استفاده کرده‌اند. حالا چند وقتی است رسم بر این شده که برای هر تحرک سیاسی یک اسم می‌گذارند. چند تا از مرسوم‌ترین واژه‌ها اینها هستند:

دیپلماسی پارلمانی: یک جورهایی سیاستی است که بین پارلمان‌های کشورها تعیین می‌شود. بی‌خیال پادشاه و رییس جمهور و هر کسی که رهبری یک کشور را به عهده گرفته باشد. گاهی فقط این پارلمان‌ها هستند که سیاست خارجی دولت‌ها را تعیین می‌کنند و با مراوده‌های سیاسی از حال و روز هم خبردار می‌شوند. می‌گویند دیپلماسی پارلمانی بازوهای مکمل سیاست یک کشور هستند.

دیپلماسی اقتصادی: این روزها شرایط دنیا طوری است که اقتصاد حرف اول و آخر را می‌زند. برای همین است که در کنار هر سفیری در سفارت خانه‌ها یک رایزن اقتصادی نشسته و اوضاع اقتصادی کشور میزبان را بررسی می‌کند.

اگر جای سرمایه‌گذاری داشتند که چه بهتر اگر نه که روابط به همان حالی که بود باقی می‌ماند. گاهی اهمیت دیپلماسی اقتصادی بیشتر از باقی جنبه‌هاست. مثلا کشوری مانند کره‌جنوبی بیشتر درگوشه و کنار دنیا دیپلمات اقتصادی دارد تا سیاسی!

دیپلماسی عمومی: این واژه اولین بار در فرهنگ لغتنامه و اصطلاحات روابط بین‌الملل آمریکا در سال 1985 منتشر شد. منظور هم برنامه‌هایی بود که فقط باید ملت‌ها را مورد هدف قرار می‌داد. این نوع دیپلماسی با روابط سیاسی معمولی یک فرق اساسی دارد؛ اینکه به جای کار با دولت‌ها باید روی مردم کار شود؛ مثل هدف قرار دادن افکار عمومی.

دیپلماسی رسانه‌ای: شاید بشود یک جورهایی آن را زیرمجموعه دیپلماسی عمومی به حساب آورد. به این معنی که از هر نوع رسانه‌ای برای اهداف سیاست خارجی استفاده کرد. تعداد قابل‌توجهی از تبلیغات رسانه‌های امروزی یک جورهایی در خدمت دیپلماسی رسانه‌ای هستند. گاهی رسانه‌ها خیلی برنده‌تر از هر برنامه سیاسی عمل می‌کنند.

دیپلماسی سایبر: دنیا که عوض شد، واژه دیپلماسی هم تغییر کرد. فناوری کار خودش را کرد و دیپلماسی را هم به سمت خودش کشاند. آن‌قدر که واژه‌ای ساخته شده به نان دیپلماسی سایبر.

یعنی استفاده از فناوری اینترنت و وبلاگ‌های شخصی برای بیان مواضع سیاسی. در کشورهای غربی بیشتر می‌شود نمونه‌های دیپلماسی سایبر را مشاهده کرد. این روزها همه روسای جمهور اروپا و نخست‌وزیرانشان حتما یک وبلاگ شخصی دارند!

دیپلماسی آونگی: اولین بار کسینجر این نام را به زبان آورد. وزیر امور خارجه وقت آمریکا در سال 1973 آن‌قدر برای حل مناقشه خاورمیانه بین مصر و سرزمین‌های اشغالی سفر کرد که همه چیز را شبیه آونگ می‌دید. این نام بعد از جنگ چهارم اعراب و رژیم صهیونیستی که دست آخر منجر به امضای توافقنامه کمپ دیوید شد، وارد فرهنگ لغت دیپلمات‌ها شد.

دیپلماسی هسته‌ای: تا قبل از اینکه ایران هم بخواهد صاحب فناوری هسته‌ای شود، کسی چیز زیادی از دیپلماسی هسته‌ای نمی‌دانست اما از آن زمان که بعضی کشورها به فعالیت هسته‌ای ایران گیر دادند، دیپلماسی دنیا واژه تازه‌ای پیدا کرده. همه رفت و آمدهای دیپلماتیک سران کشورها و بازرسان آژانس و چک و چانه‌هایی که در این راستا زده می‌شود را می‌گویند دیپلماسی هسته‌ای.

همشهری جوان

کد خبر 160559

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز