پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۷:۰۷
۰ نفر

سعید مروتی: پل چوبی: حرفه‌ای‌ترین و خوش‌ساخت‌ترین فیلم مهدی کرم‌پور که در آن از جاه‌طلبی‌های فرمی فیلم‌های قبلی‌اش فاصله گرفته و درعوض کوشیده به تماشاگر نزدیک شود.

این تلاش درنهایت به فیلمی خوش‌پرداخت منجر شده که البته ایرادهایی هم دارد؛ مثل فصل شمالی که بازی‌های چهره تازه مقابل اجرای بازیگران حرفه‌ای اصلا قابل‌قبول نیست و کلا خیلی پایین‌تر از سطح کیفی فیلم است یا انتهای ماجرا که تعجیل در جمع کردن قصه و آن پایان نیمه‌خوش تأثیرگذاری لازم را ندارد درحالی‌که «کازابلانکا» فیلم الگوی سازندگان پل چوبی، بخش قابل‌توجهی از جذابیتش را مدیون پایان درخشانش است. با این همه فیلم مهدی کرم‌پور سلیقه، سبک و نگاه دارد؛ سلیقه‌ای که همه چیز را پالوده و خوش‌منظر می‌پسندد و شکیل بودن و خوش‌ترکیب بودن نماها برایش اهمیت دارد. از این منظر فرقی میان سکانس‌های شمالی با سکانس رفتن رادان و تهرانی به محله قدیمی‌شان وجود ندارد. دوربین کرم‌پور به جنوب شهر هم که می‌رود چرکی و سیاهی به نمایش نمی‌گذارد. فیلم داستان عاشقانه‌ای را در بستری از وقایع روز بیان می‌کند. پل چوبی قابلیت تبدیل شدن به فیلمی فوق‌العاده را داشت و البته در حال حاضر هم فیلم سرپا و خوش‌ساختی است. اگر فیلمی در سال 91 خوب بفروشد پل چوبی بیش از بقیه فیلم‌های جشنواره استحقاقش را دارد.

بوسیدن روی ماه: بعد از فیلم تحسین‌شده و موفق «طلا و مس» زوج منوچهر محمّدی و همایون اسعدیان موفق می‌شوند وقار و وزن اثر قبلی‌شان را حفظ کنند. بوسیدن روی ماه روی روابط متمرکز می‌شود، قصه و رابطه 2 پیرزن را خوب از کار درمی‌آورد. ژانر فیلم ملودرام است اما خوشبختانه سوزناک نیست. فضای دلپذیری دارد و آرامشش دوست‌داشتنی و اندوهش عمیق است. کمی مشکل ریتم دارد که با تدوینی مجدد می‌توان برطرفش کرد. بوسیدن روی ماه در نیمه اول دچار اطناب است و کمی از نفس می‌افتد. برخلاف بسیاری از فیلم‌های جشنواره امسال، اینجا این ازنفس‌افتادگی را می‌توان با ادیت جبران کرد.

پذیرایی ساده: فیلم تازه مانی حقیقی با هر متر و معیاری اثری غریب است. غرابت در فضا، در روابط آدم‌ها و در داستان دوخطی‌اش موج می‌زند. در لحظاتی شبیه آثاری می‌شود که تعمدا می‌خواهند تماشاگر را آزار بدهند. (تحمل فصل مواجهه حقیقی با معلمی که قصد دفن دخترش را دارد و بعد سوزاندن اسکناس‌ها توسط حقیقی بسیار دشوار است.) «پذیرایی ساده» از آن فیلم‌هایی است که اگر با مضمونش ارتباط برقرار نکنی، کاری از بداعت‌های فرعی برنمی‌آید. خود فیلم هم تلاشی برای برقراری ارتباط در سطح عمومی‌اش نمی‌کند؛ به این معنی که کارگردان فاصله‌اش را از سوژه حفظ می‌کند و جز در لحظاتی در فصل‌های پایانی نزدیک آدم‌ها نمی‌شود. نوعی تفرعن و حتی تحقیر ممکن است در فیلم به چشم بیاید ولی کنارش چیزهای دیگری هم هست. مثل نوع عجیبی از شفقت و مهربانی که آن هم البته با آزار همراه است.

یه عاشقانه ساده: سقوط آزاد سامان مقدم پس از «صد سال به این سال‌ها» همچنان ادامه دارد. مشکل اصلی هم جاه‌طلبی و اعتمادبه‌نفس بیش از اندازه مقدم است که انگار پس از «مکس» و «کافه ستاره» زیادی بالا رفته است. یه عاشقانه ساده از آن فیلم‌هایی است که گشتن دنبال دلیل ساختش راه به جایی نمی‌برد. فیلم ظاهرا قرار بوده یک تجربه متفاوت باشد ولی متأسفانه اینجا خبری از کارگردان خوش‌ذوق کافه ستاره نیست. البته قاب‌های محمد آلادپوش چشم‌نوازند ولی یک فیلم برای موفقیت به چیزهایی بیش از فیلمبرداری خوب احتیاج دارد. مقدم با ساخته آخرش کسانی که یکی دو فیلمش را دوست داشته‌اند را نسبت به آینده‌اش بیمناک می‌کند.

کد خبر 159806

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز