یکشنبه ۳ مهر ۱۳۹۰ - ۰۹:۳۱
۰ نفر

رضا خطیبی: با محو شدن معمر قذافی، دیکتاتور لیبی از صحنه جامعه جهانی، واشنگتن و متحدانش بازهم با چالش آشنای ثبات و بازسازی جامعه‌ای جنگ‌زده مواجهند.

لیبی

 آمریکا و متحدانش در لیبی نیز مانند بوسنی، کوزوو، عراق و افغانستان در حال برنامه‌ریزی برای ایفای نقش هستند. با توجه به نتایج متفاوت و بعضا متناقض حضور غرب در روند بازسازی کشورهای مورد اشاره، مقایسه شرایط لیبی به لحاظ وسعت، ثروت، یکدست بودن جامعه، جغرافیا و نیز بلوغ سیاسی با کشورهای بوسنی، کوزوو، عراق و افغانستان خالی از فایده نخواهد بود.
ملت‌سازی‌ فرایندی پرهزینه است و ابعاد یک کشور، عمق و شدت تلاش لازم را برای این فرایند مشخص می‌کند. لیبی 2تا 3برابر بوسنی و کوزوو جمعیت دارد؛ هرچند جمعیت آن یک سوم عراق و افغانستان و حتی کمتر است؛ از این‌رو می‌توان نتیجه گرفت که هزینه بازسازی این کشور به لحاظ سرمایه لازم، زمان و دشواری‌کار از دو کشور بالکان بیشتر و از عراق و افغانستان کمتر خواهد بود.

با این حال، لیبی از هر چهار کشور بوسنی، کوزوو، عراق و افغانستان ثروتمندتر و درآمد سرانه شهروندان آن پیش از وقوع ناآرامی و جنگ 14هزاردلار در سال بوده است. جنگ و تحریم‌های بین‌المللی آنطور که اقتصاد 4کشور مورد اشاره را تخریب کرد، بر لیبی تأثیر قابل توجهی نگذاشته است؛ از این‌رو لیبی قاعدتا باید سریع‌تر از آنها خود را به سطح دوران پیش از جنگ برساند.
جامعه لیبی همچنین به لحاظ قومی، زبانی و مذهبی یکدست‌تر از دو کشور عراق و افغانستان محسوب می‌شود. در این کشور فقط یک اقلیت- بربرها - حضور دارد. آنها به زبانی غیر از عربی صحبت می‌کنند و تنها 10درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند و در غرب و جنوب این کشور سکونت دارند. اگرچه بربرها خواهان استقلال فرهنگی و زبانی بیشتری هستند، اما هیچ‌گاه در پی جدایی از کشور نبوده‌اند.

رهبری مخالفان نیز که عمدتا در شرق کشور مستقر است قبایل لیبی نقش تعیین‌کننده‌ای در برقراری نظم جدید دارند. هرچند قدرت سیاسی آنها در گذشته، در نتیجه سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» معمر قذافی تا حد قابل توجهی اغراق شده و غیرواقعی بوده است، با این حال، چنانچه رقابت بین مناطق وگروه‌های قومی کشور در دوره پس از قذافی بالا بگیرد، مانند افغانستان بر سر توزیع قدرت و منابع خواهد بود، نه مانند بوسنی، کوزوو و عراق بر سر هویت ملی.

تفاوت‌های جغرافیایی مهمی نیز بین لیبی و 4کشور مورد اشاره وجود دارد. بوسنی، کوزوو و افغانستان کشورهایی محصور در خشکی و دارای همسایگانی متخاصم‌ هستند که تلاش کرده‌اند روند بازسازی آنها را تضعیف کنند. عراق نیز تقریبا کشوری محصور محسوب می‌شود؛ اما درنقطه مقابل این کشورها، لیبی کاملا با جهان خارج- از طریق سواحل گسترده خود در مدیترانه- ارتباط دارد و همسایگانش نه انگیزه خنثی‌کردن بازسازی این کشور را دارند و نه توان آن را. این عوامل نشان می‌دهد که بازسازی لیبی احتمالا آسان‌تر از بوسنی، کوزوو، عراق و افغانستان خواهد بود؛ هرچند 3موضوع دیگر ممکن است چشم‌انداز بازسازی لیبی را تیره نشان دهد؛ نکته نخست آنکه، اگرچه لیبی به لحاظ اقتصادی پیشرفته‌تر یا دست‌کم ثروتمندتر از 4کشور مورد بحث است، به لحاظ سیاسی، به جز افغانستان، عقب‌مانده‌تر از آنهاست. پس از تجربه استعمار ایتالیای فاشیست پیش از جنگ جهانی دوم، لیبی با طی دوره کوتاه سلطنت مشروطه، به ورطه حکومت استبداد فردی درغلطید و از این‌رو آشنایی چندانی با حکومت مبتنی بر مشارکت عمومی ندارد.

نکته دوم این است که کشورهای غربی هیچ نیرویی در خاک لیبی مستقر نکرده‌اند تا به برقراری امنیت کمک کند و بازسازی اقتصادی و سیاسی کشور ادامه یابد. کمبود نیروهای مستقر در صحنه در افغانستان و عراق در روزهای نخست پس از جنگ، موجب شد تا پیروزی نظامی آشکار غرب در این دو کشور تبدیل به نزاع فرساینده با جنبش‌های مقاومتی شود که [در غیاب نیروهای عملیاتی حافظ صلح] خود را سازماندهی کردند، به جذب نیرو پرداختند و سلاح به‌دست گرفتند.

اما نکته سوم؛ در حال حاضر هیچ بازیگر بین‌المللی عمده‌ای برای ایجاد هماهنگی در برنامه بازسازی لیبی وجود ندارد. باراک اوباما، رئیس‌جمهور ایالات متحده، نقش کشورش را در این زمینه- تا حدی به خاطر سایر تعهدات آمریکا و نیز جایگاه متزلزل واشنگتن در افکارعمومی اعراب- محدود کرده است. در عین حال سایر قدرت‌های بین‌المللی از وزن و نفوذ مشابه ایالات متحده برای مداخله در این زمینه برخوردار نیستند.

در لیبی نیز مانند بوسنی، کوزوو و افغانستان کشورهای غربی عمدتا با تکیه بر نیروی هوایی و بدون تحمل تلفات جانی قابل ملاحظه‌ای، به پیروزی قاطعی رسیدند اما تاریخ نشان داده که این تنها بخش آسان و خوشایند ماجراست. اگر قرار باشد حکومتی بهتر از قذافی در لیبی روی کار‌آید، آمریکا، متحدانش و سایر جوامع بین‌المللی باید محور تلاش‌های خود را به سرعت از مقتضیات عملیات نظامی به پذیرش جدی وظایف پیچیده و دشوار برقراری صلح و ثبات تغییر دهند.

امنیت در این میان باید اولویت نخست باشد. تجربه ایالات‌متحده در عراق نشان می‌دهد که رهبری شورشیان لیبی از فرصتی مهم برای کسب مشروعیت، جلب اعتماد عمومی و پیشگیری از وقوع غارت عمومی، حملات انتقام‌جویانه و جنگ‌سالاری برخوردار است. جوامعی که از دل تنازع و جنگ بیرون می‌آیند دارای ارتش پرتعداد و نیروی پلیس کم‌شمار هستند. جامعه بین‌المللی باید به لیبی کمک کند تا نیروهای رزمی در هر دو جناح [شورشیان و طرفداران قذافی] سلاح‌های خود را بر زمین بگذارند و یک نیروی پلیس کارآمد تشکیل شود. اعمال سریع اما دوراندیشانه حکومت قانون و عدالت نیز در برقراری ثبات تأثیر عمده‌ای دارد؛ حکومتی که بیش از تلافی‌جویی و انتقام، درپی آشتی و صلح بین جناح‌های مختلف باشد.

برخلاف مورد عراق، ماجرای لیبی از توجیه و مشروعیت لازم نزد جهان عرب برخوردار است؛ از این‌رو کشورهای عرب باید محور اصلی بازسازی و بازگرداندن ثبات به لیبی باشند. با این حال درصورت درگرفتن نزاع بین عناصر ائتلاف شورشیان، نیروهای حافظ صلح، احتمالا تحت امر سازمان ملل، باید وارد عمل شوند. ایجاد نهادهای انتخابی، دومین اولویت مهم در این زمینه است. در این زمینه جامعه بین‌المللی باید در جریان باشد تا مبادا کمک‌های اقتصادی که با نیت خیر به لیبی ارائه می‌شود، ندانسته و غیرعامدانه موجب انحراف دوباره این کشور به سوی خودکامگی و تمامیت‌خواهی شود. در حال حاضر شورای ملی انتقالی- دولت شورشیان مستقر در بن غازی- تنها نهاد اجرایی حاضر در لیبی محسوب می‌شود.

تشخیص هوشیارانه اینکه داستان آزادی لیبی با چه سرعتی ممکن است وارد فصل ناگوار ناامنی و محرومیت اقتصادی جامعه شود، شالوده تمامی تلاش‌های جامعه بین‌المللی در لیبی، در عصر پس از قذافی است. مرزهای محدود لیبی، موقعیت مطلوب آن، ثروت نسبی‌اش و جمعیت یکدست این کشور می‌تواند مسیر رسیدن آن را به صلح و دمکراسی هموار کند؛ اگرچه فقدان نهادهای دولتی و جوامع مدنی ریشه‌دار و پابرجا نشان می‌دهد که این مسیر حداقل در وهله نخست چندان هموار و کوتاه نخواهد بود.

کد خبر 146552

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز