یکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۶:۳۹
۰ نفر

مادرم قالی‌ها را جمع کرده بود...پتوها را هم شسته بود. اسفند سردش بود. اسفند گرسنه هم بود؛ چون مادرم تمام روز را به شست و شو پرداخته بود و آشپزخانه را هم بیرون ریخته بود و از غذا خبری نبود.

مادرم عادت داشت وقتی خانه تکانی می‌کرد تمام خانه را کن  فیکون می‌کرد. از گنجه لباس‌ها تا آشپزخانه و انباری و اتاق‌ها...

اسفند، یعنی همه چیز در هم بر هم است و امتحانات ثلث دوم ما در این بی فرشی و سردی  هوا می‌گذشت. یاد یک تشت بزرگ می‌افتم که مادرم تمام ظرف‌ها را در وایتکس می‌خیساند تا جرم هایش پاک شود...کاش می شد این روزها روحم را هم در آن تشت وایتکس می‌گذاشتم تا جرم غم‌هایم  پاک ‌شود!

دلم برای مادرم می ‌سوخت. پدرم که از صبح تا آخر شب بیرون خانه بود و مادرم از صبح جان می‌کند. به او می‌گفتم :«بگذار کمکت کنم.» مادرم می‌گفت:« دست‌هایت را نشانم بده!»

 نگاهی به دست‌هایم می انداخت و می‌گفت:« دست هایت کوچک اند... دَرست را بخوان.»

اسفند، کشف چیزهای گم‌شده بود؛ چیزهایی که در گوشه گنجه افتاده بودند و فراموش شده بودند؛ مثل عکس های قدیمی  و یادگاری‌های کوچک و بزرگ...

اسفند پر از حادثه بود. وقتی عالیه خانم زن همسایه وایتکس را با جوهر نمک ترکیب کرده بود که حمام و موزائیک‌های حیاط را  بیشتر برق بیندازد و از بخار این ترکیب شیمیایی بیهوش شد. یا علی آقا، همسایه رو به رویی که هنگام نصب پرده از بالای نردبان سقوط آزاد کرده بود...اسفند حادثه هم داشت.

بعد تمام پشت بام‌ها  با فرش های رنگی‌رنگی پوشیده می شد. بعدها دانشجو که شدم،  دکتر حسین آذران، استاد زبان و ادبیات فارسی  برایمان تعریف کرد که چرا ایرانیان باستان خانه تکانی می‌کردند.

او گفت:« ایرانیان باستان در روزهای بهیژک، روزهای مقدس قبل از نوروز معتقد بودند که ارواح مقدس از آسمان به زمین می‌آیند و به خانه اقوام و خویشانشان می‌روند. ایرانیان خانه‌ها را تمیز می کردند و خوراکی‌هایی تهیه می‌کردند تا ارواح با دیدن آن پاکیزگی و پر برکت بودن خانه، به نزد اهورا مزدا بروند و دعای خیر برای زندگان بکنند...» به هر حال من اسفند سرد و گرسنه و پر حادثه  را به هر دلیلی باشد با بوی وایتکس و قالی‌های شسته و هوای مطبوعش دوست دارم.

کد خبر 130329
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز