دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۷:۰۳
۰ نفر

چند سال بود کلاس بازیگری می‌رفت. می‌گفت می‌خواهد عکسش روی سر در سینما‌ها، رفقایش را میخکوب کند.

مسافران مترو

اولین‌بار که برای بازی در یک سریال قرارداد می‌بست؛ حتی بعد از اینکه سریال روی آنتن رفت، صبح‌ها جلوی آینه، موسیقی تیتراژ برنامه کودک را می‌گذاشت و با آن ادا و اطوار در می‌آورد تا به قول استادِ کلاس بازیگری بیان و میمیک چهره‌اش(حرکات صورت) بهتر شود.

این اواخر از تمرین‌های جلوی آینه با دوربین گوشی تلفن همراهش فیلم می‌گرفت تا ایراد‌های تمرین‌ها را زود متوجه شود. یک بار که یکی از رفقا فیلم را دید از خنده روده‌بُر شد. می‌گفت قیافه‌ات موقع تمرین مثل مستر بین می‌شود. آن روز سوار مترو که شد چند نفر دورش حلقه زدند و امضا گرفتند. برای اولین بار بود که حس مشهورشدن را تجربه می‌کرد. یک نفر برایش بلند شد و با اصرار مجبورش کرد جایش بنشیند. چند نوجوان هم با سروصدای زیاد داشتند سربه سر یکدیگر می‌گذاشتند. مشغول جواب دادن به سؤال‌های پی‌درپی مسافران در مورد سریال بود که ناگهان صدای موسیقی تیتراژ برنامه کودک و صدای خنده نوجوان‌های مدرسه‌ای توجهش را جلب کرد. یک نگاه به او یک نگاه به گوشی تلفن داشتند از خنده روده‌بر می‌شدند. وقتی یادش افتاد بلوتوث گوشی‌اش روشن است رنگ از رخسارش پرید. از فردای آن روز هر جا می‌رفت صدای موسیقی تیتراژ برنامه کودک از گوشی تلفن‌های همراه و نگاه تحقیرآمیز رهگذران آزارش می‌داد. می‌گفت پشت دستم را داغ کردم تا دیگر بلوتوث گوشی را هر جایی روشن نکنم.

نقشه ایستگاه

دنبال کوچه شقایق در یکی از خیابان‌های پایتخت می‌گشت و بعد از یک ساعت برای دومین بار متوجه شد رهگذران نشانی اشتباه داده‌اند. سرانجام به این نتیجه رسید که برای پیدا کردن کوچه سراغ نقشه‌ روی ایستگاه‌های اتوبوس برود. نقشه هیچگاه اشتباه نشانی نمی‌داد. چند دقیقه‌ای پیاده‌روی کرد تا به ایستگاه رسید اما دوباره مجبور شد از رهگذران نشانی را بپرسد. آگهی یکی از سریال‌ها را روی نقشه ایستگاه چسبانده بودند و هیچ جایش مشخص نبود.

آپشن جدید

یک زگیل کنار لبش در آمده بود و همسرش برای دید و بازدید‌های عید هم که شده مجبورش کرد سبیل دسته‌دوچرخه‌ای بگذارد تا زگیل زیر آن معلوم نباشد. می‌گفت: «توی فک و فامیل آبرو برام نمی‌مونه». آرایشگاه سر کوچه هم الحق و الانصاف که سنگ‌تمام گذاشت و سبیل خوش‌تراشی از آب در آورد. در راه، داخل آینه وانت مدام سبیل جدیدش را ورنداز می‌کرد. هنوز چند دقیقه‌ای از داشتن این چهره جدید نگذشته بود که متلک‌ها شروع شد و هر کسی یک چیزی می‌گفت. راننده یک بنز ‌گفت «آقا وانت را کجا آپشن کردی ما هم بریم؟ تو بمیری بنز ما جا واسه کیسه زباله هم نداره ‌». دیگری می‌گفت: «داداش مرامت منو کشته». طاقتش طاق شده بود و از همانجا دور زد رفت آرایشگاه سبیل‌ها را از ته زد. به خانه که رسید زنش بعد از یک دعوا و مرافعه حسابی، دست‌آخر گفت «زگیلت به جهنم، کیسه زباله‌ها را هم که پشت وانت آویزان کردم یادت نرفته سر کوچه بذاری.»

قالی باران‌خورده

با وجود آب‌و‌هوای برفی چند روز اخیر، برخی راننده‌های واحد‌های قالیشویی هیچ روکشی روی قالی‌ها نمی‌کشند تا اگر بارش باران یا برف آغاز شد، قالی کثیف و خیس نشود. این در حالی است که باران و برف نه‌تنها باعث خیس شدن قالی شده بلکه اغلب لکه‌های کثیفی نیز روی آن باقی می‌گذارد. به‌هرحال اگر قالی را به یک‌قالیشویی سپردید اما آن‌را خیس تحویل گرفتید، خیال نکنید که قالیشویی مورد نظر قالی را خوب خشک نکرده بلکه احتمالا قالی‌تان حسابی باران خورده است. بنابراین می‌توانید با اتحادیه مربوط تماس بگیرید و پیگیری موضوع را درخواست کنید. البته بهتر است پیش از سپردن قالی به قالیشویی از مجاز بودن آن مطمئن شوید.

کد خبر 129915

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز