شنبه: تعطیلات بین دو ترم شروع شده! چرا این روزها تعطیلی به اندازه روزهای مدرسه نمی‌چسبد؟

یک‌شنبه: اصلاً همین است. هر وقت خسته نیستی و احتیاج به استراحت نداری، توی خانه کارهای عقب افتاده نداری و هزارجور قرار و کار بیرون رفتنی ترتیب داده‌ای، تعطیل می شود. امروز آن‌قدر حوصله ام سر رفته بود که دستم به هیچ وسیله و کاری نمی‌رفت. ترجیح دادم دراز بکشم جلوی این «متکلم‌وحده‌»ای که از صبح تا شب مجبوریم صدایش را درخانه بشنویم. کنترل را دستم گرفتم و کانال‌ها را عوض کردم... برنامه‌ها اصلاً جالب نبود. اما من هم حوصله بلند شدن نداشتم.

دوشنبه: بالاخره دختردایی‌ها و پسرخاله‌ها وتعطیل‌های فامیل(آنها که با من همدردند) فکری به سرشان زد و با چندتا تلفن قرار پیک نیک وسط هفته را گذاشتند.

سه شنبه: به خاطر پادرد مادر بزرگ به جای پارک همه به خانه آنها رفتیم. مدت‌ها بود همدیگر را ندیده بودیم. خاله‌ها و دایی‌ها و بچه‌ها، معلوم بود که همه از این مهمانی خوشحال و راضی‌اند. ولی نمی‌دانم چرا اول که همه به هم می‌رسیدند، حرفی نداشتند بزنند؟ آن‌قدر سکوت شد که همه اولین کسی را که دستش به سمت کنترل تلویزیون رفت تا آن را روشن کند، به نوعی تحسین کردند. تلویزیون مجلس گردانی را شروع کرد و دیگر هیچ کدام از «کم پیدا» های جمع به خاطر انبوه نگاه‌های رویشان معذب نبودند و سؤالی هم مطرح نمی‌شد. اول که اخبار بعد هم سریال شبانه 90 قسمتی شروع شد.

بعد از شام وقتی اولین خانواده قصد رفتن داشت، تازه همه یادشان افتاد که خبری از هم نگرفته اند. تلویزیون متهم اصلی شده بود. اولین کسی که دستش به سمت کنترل رفت تا آن را خاموش کند بازهم تحسین شد.خاله قبل از خداحافظی گفت: «از این به بعد باید یک بشقاب هم برای تلویزیون سر سفره بگذاریم.»

چهارشنبه: دختر خاله پیامک داد و دعا به جان تلویزیون کرد که باعث شد دیشب کسی ازش سین جیم نکند!

کد خبر 128259
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز