از زمانی که در 31 شهریور 1359 سردار پوشالی قادسیه با تکیه بر ناسیونالیسم عربی و چراغ سبز آمریکا و شوروی سابق از زمین و هوا به ایران حمله کرد، حدود 30 سال میگذرد.
در این مدت، 8 سال آن، به طرح و ابداع فرهنگی گذشت که بهنام فرهنگ دفاع مقدس معروف شده است. این فرهنگ، سرشار از خاطرات تلخ و شیرین و البته دستاوردهای غنی است که خالق اندیشهای با عنوان تفکر بسیجی شده است؛ تفکری که امید و اعتماد به خدا و تکیه بر تواناییهای ملی را دستمایه حرکت خود قرار داده است و این اندیشه بود که توانست جنگ را به پیروزی برساند.
بعد از اتمام جنگ، دیدگاهی در کشور رواج پیدا کرد که مدعی بود باید جنگ، خاطرات و دستاوردهای آنرا به درون موزهها برد و میگفت: جنگ تمام شده است و الان نباید از جنگ گفت و نوشت. ارزشهای دفاع مقدس مختص دوران جنگ بوده و الان باید اقتضائات زمان را درک کرد و با حس دلسوزی و کمک به بازماندگان زمان دفاع برخورد کرد.
چنین اندیشهای بود که تفکر انقلابی را که در اندیشه بسیجی تبلور پیدا کرده بود، به محاق برد و با بهانههای مختلف به کمرنگ کردن ارزشهای برآمده از دفاع مقدس پرداخت و با ترویج فرهنگ مصرفگرایی و تجملگرایی و عدم درک نوینی از پیشرفت و عدالت، خود را به توسعه نامتوازن و ناهمواری مشغول کرد که از آزادیهای مصرح قانونی شانه خالی میکرد و در مقطعی بعد، به بهانه آزادی و ترویج قانونگرایی فضای ولنگاری سیاسی حاکم شد که باز هم چون گذشته ارزشهای بسیجی و فرهنگ دفاع مقدس مغفول واقع شد و در مقاطع بعدتر نیز با تقدم فرعیات بر اصول باز هم از اصل که همان تأکید بر فرهنگ پایداری و انقلاب و ترویج و تحکیم آن بود، غافل شدند.
اگر بنگریم، جنگ هیچگاه پایان نیافته بلکه شکل تهاجم دشمن عوض شده است. یک زمان تهاجم نظامی بود اما در مقطع بعد از جنگ، شکل تهاجمها عوض شده و بر پیچیدگی و ظرافت آن افزوده شده است و از طرفی غفلت و بیخبری نیز بهگونهای دیگر تهاجم مضاعف خود را شروع کرده است.
دنیامداری و دلبستگی به زخارف دنیا و لقلقه زبان شدن ارزشها و مسابقه تجمل و ثروت، نزاعهای دنیایی و باندبازیها و گروهگراییها و تخریب و هتک حرمتها و از همه مهمتر کمتوجه شدن و بیتوجهشدن به ارزشهای انقلاب اسلامی و امام و شهدا را ناظر و حاضر بر اعمال و رفتار خود ندیدن از مهمترین تهاجماتی است که از درون، جنگ بزرگی را بر ما تحمیل کرده است.
همه این عوامل را بگذارید در کنار دشمنیهای بیگانگان و قدرتهای جهانی خصوصا آمریکا که یک گام از منطق جنگطلبی خود عقبنشینی نکردهاند و با جنگ نرم به نبرد با ما برخاستهاند. پس اگر نیک بنگریم نهتنها جنگ پایان نیافته، بلکه جنگ با شدت ادامه دارد و شاید حساسیتها کم شده است که عدهای فقط جنگ را در خاطرات جنگ جستوجو میکنند.
تا زمانیکه تفکر انقلابی و تأکید بر آرمانهای دینی چراغ حرکت ما باشد، دشمنان به ستیز و جنگ با ما خواهند بود و تنها زمانی دست از ما برمیدارند که اصول و ارزشها را کنار بگذاریم؛ بنابراین جنگ نهتنها تمام نشده بلکه با شدت بیشتری ادامه دارد.
و اساسا جنگ حق و باطل تا نهایت تاریخ ادامه دارد و تمام ناشدنی است و دفاع مشروع ما همچنان مقدس است.
حال ببینیم ما در کجای این میدان پایداری و مردانگی قرار داریم و چه اندازه به ندای هل من ناصر ینصرنی مقتدای زمانمان پاسخ گفته و میگوییم یا ندای رسای «این عمار» ولیمان را از عمق جان شنیدهایم. بههوش باشیم که غفلت ما را نگیرد و توجیهات و روزمرگی سیاسی و جناحی ما را در خود غرق نکند و بدانیم که فرهنگ بسیجی همچون گذشته رمز عبور از بحرانهاست.
پس بد نیست هرکس که دستی بر آتش دارد و امانت مسئولیتی بر دوش، ببیند خود و اطرافیان چقدر در عمل به فرهنگ بسیجی اعتقاد عملی داشتهاند؟