چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۶:۱۶
۰ نفر

محسن حدادی: «طلا و مس» پنجمین فیلم بلند همایون اسعدیان بعد از تجربه‌هایی چون شب روباه، شوخی، آخر بازی و ده‌رقمی اثری متفاوت و ماندگار در کارنامه این کارگردان خوش‌قریحه است.

فیلم اگرچه برنده جایزه «راه انبیاء» در بخش بین‌الملل جشنواره بیست‌وهشتم فیلم فجر شد اما به‌دلیل باورپذیری بالا و روایتی ملموس و واقع‌گرا از زندگی آدم‌هایی که اطراف‌مان کم نیستند، مانند سایر آثار منوچهر‌محمدی، تهیه‌کننده خوش‌فکر و جسور سینمای ایران، در تاریخ سینمای انقلاب ماندگار خواهد شد؛ همچون دیگر فیلم‌های سه‌گانه محمدی در حوزه روحانیت و بررسی زندگی ایشان(مارمولک و زیر نور ماه).فیلمنامه طلا و مس را حامد محمدی، فرزند منوچهر محمدی نوشته و نشان داده که بر مسائل حوزه، طلاب و زندگی ساده اما صمیمی‌ آنها و همچنین مستندسازی در دل درام، تسلط دارد.

داستان فیلم ساده و بی‌ادعای اسعدیان درباره «سید رضا» طلبه جوانی است که برای بهتر درس‌خواندن از نیشابور به تهران آمده و به شوق یافتن استاد اخلاقی که وصف او را بسیار شنیده، تلاش‌های بسیاری می‌کند. او به همراه زن و دو فرزند در خانه‌ای اجاره‌ای زندگی‌ می‌کند. همسرش در خانه همه چیز را مهیا می‌کند تا آقاسیدرضا درس‌اش را به خوبی بخواند حتی برای کمک به معیشت هم دار قالی زده است و در فرصت‌های روزانه، قالیبافی می‌کند. همه چیز روبه راه است تا اینکه آقاسیدرضا ـ اسمی که همسر طلبه اینگونه صدا می‌زند‌- متوجه بیماری خاص همسرش - زهراسادات-  می‌شود و به ناچار برای تأمین هزینه درمان او تغییراتی در شیوه زندگی‌اش می‌دهد؛ تغییراتی که او را به مسیری تازه از زندگی رهنمون می‌سازد.

از زمان آگاهی به بیماری «ام‌اس» و احتمال فلج شدن زهراسادات، علاوه بر کارهای منزل، تأمین هزینه بیمارستان نیز بر مشکلات طلبگی سیدرضا می‌افزاید و در این بین با وجود مفرهای فراوانی که دیگران پیش پای او می‌گذارند، مانند اشاره به اقامه نماز جماعت و منبر رفتن برای کسب درآمد، سیدرضا ترجیح می‌دهد قالی را پیش فروش کند و به خاطر تحویل به موقع در فرصتی اندک تمام هم و غم خود را بافتن قالی قرار می‌دهد. او البته در پاسخ به دوستش درخصوص اصرار برای کسب درآمد از طریق منبر می‌گوید: وقت برای این کارها زیاد است و در واقع طعنه‌ای می‌زند به طلبه‌ها و روحانیونی که هنوز ابتدای راه آموختن‌اند اما... .
در همین اثنا، استاد اخلاقی که سیدرضا برای آمدنش بسیار تلاش کرده، به حوزه آمده و کلاس‌هایش هم تشکیل شده اما او هرگز تا پایان فیلم نمی‌تواند در کلاس حاضر شود و چند باری هم که به کلاس می‌رسد پشت در کلاس می‌نشیند تا ادب حضور در کلاس‌های درس را رعایت کرده باشد. از زاویه دید همین پشت در نشستن‌ها هم نکات جالبی می‌آموزد که در واقع زاویه دیدی می‌شود برای مخاطب تا بداند «رمز و راز هستی» بر پایه محبت نهاده شده است.

فیلم در حقیقت دنبال بیان یک نکته معرفتی خاص و مشخص است؛ مهم‌ترین و محوری‌ترین هدف انبیاء و اولیاء یعنی«تعلیم» و «تزکیه»؛ آموزش معارف الهی و آشنا کردن انسان به حقیقت عالم و آدم، در کنار تزکیه و تهذیب روح، هم معرفت خدا، هم محبّت خدا، هم معرفت اولیای الهی، هم محبت اولیای الهی که «معرفت» از شئون بخش نظری انسان است و «محبت» از شئون عقل عملی انسان است.

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما، خاک زر شود

از سوی دیگر نویسنده و کارگردان هر دو در مقام ذکر این نکته بر آمده‌اند که در میان طلاب عده‌ای برای گذر از مشکلات زندگی عادی با برخی رفتارها، باعث بروز برخی شایعات و ابهامات مردم درخصوص زندگی طلاب می‌شوند؛ نمونه‌اش نمایش و تأکید دوست سیدرضا‌ـ از قضا او هم با وانت کار می‌کند و درس هم می‌خواند‌ـ بر ازدواج یکی از طلبه‌ها با دختر یکی از طلافروش‌های بزرگ تهران است.

البته فیلم در صدد به تصویر کشیدن برخی کج‌رفتاری‌های اجتماعی با طلبه‌ها هم برآمده. همچنان که در مارمولک و زیر نور ماه نیز نشان داده ‌شد که ملبس شدن طلبه‌ها در تهران مشکلاتی ایجاد می‌کند، در طلا و مس نیز بار دیگر به این موضوع اشاره شده است؛ آنجا که دوست سیدرضا به او که در وانت کنار دستش نشسته، می‌گوید: آن عمامه را اگر برداری ما دوزار کاسبی می‌کنیم!یا اینکه دختر سیدرضا وقتی او ملبس همراهش تا مدرسه می‌آید، چندین متر مانده به ‌مدرسه، دست پدر را رها می‌کند و خودش به داخل مدرسه می‌رود اما وقتی بدون لباس او را همراهی می‌کند تا دم در مدرسه دست پدر را می‌گیرد و حتی موقع خداحافظی او را جلوی سایر همکلاسی‌ها می‌بوسد!

فیلم، نخ تسبیح زندگی را محبت عنوان می‌کند و کلید گره‌گشای همه قفل‌های هستی را هم در همین کلمه معنا می‌کند چه آنجا که در پایان فیلم از زبان استاد اخلاق ـ  با صدای اسماعیل خلج ـ  می‌شنویم: بشوی اوراق اگر همدرس مایی/ که علم عشق در دفتر نباشد و چه در مسیر فیلم خصوصا با حضور شخصیتی چون پرستار بیمارستان که از شوهر خود طلاق گرفته اما خوشبختی را در خانه محقر و ساده سیدرضا پیدا می‌کند.

اگرچه طلا و مس فیلمی عارفانه – عاشقانه است و تلاش می‌کند وجوهی متفاوت از زندگی یک طلبه را که برای آموختن به حوزه رفته است و نه فرصت‌سازی برای آینده‌اش، به تصویر بکشد، اما نمی‌تواند خاطره شیرین «زیر نور ماه» را محو کند و همچنان زیر سایه آن فیلم نفس می‌کشد؛ اگرچه حرف‌های تازه و نویی دارد.

اینجا هم فیلم براساس مضمون «امتحان و ابتلا» است و باز هم طلبه‌ای جوان در مرکز این آزمون قرار گرفته است؛ امتحانی مردانه و پدرانه فارغ از مسئولیت او در لباس یک طلبه که دست برقضا معلوم می‌شود این امتحان در دل همان امتحان بزرگ شاگردی مکتب اسلام و سربازی حضرت صاحب(ع) است.در واقع آقاسیدرضا که فقط سرش در دفتر و کتاب و رفت‌وآمد به حوزه بوده، وجوهی جدید از شوهر و پدر بودن را تجربه می‌کند که برای او به‌مثابه محک خوردن است. او در نبود همسرش که در بیمارستان بستری شده، تازه متوجه می‌شود از علایق و عادات بچه‌هایش هیچ نمی‌داند، به زوایای پنهان شخصیت همسرش راه ندارد و از همه مهم‌تر هنوز خودش را خوب نشناخته است.

وقتی عجز و زاری آقاسیدرضا و زهرا سادات از موقعیتی که گرفتارش شده‌اند پشت به دوربین و رو به دار قالی نیمه‌تمام شکل می‌گیرد، همه نشانه‌هایی است برای تعمق بیشتر مخاطب در مواجهه با نوعی خودشناسی در دل غم‌ها و رنج‌ها که دوربین یا مخاطب بدون حضور در این خلوت، باید خود را در مقام آن امتحان قرار دهد.

بازی درخشان نگار جواهریان خصوصا در نیمه دوم فیلم که فلج شده است و به‌ویژه در سکانسی که خود را به آب و‌آتش می‌زند تا بعد از چند روز دوری از خانه، برای بچه‌ها ماکارونی درست کند در کنار بازی‌های روان همه بازیگران حتی بازی کوتاه فرش‌فروش بازاری با آن لحن و تیپ فوق‌العاده حساب‌شده، در کنار بازی قابل‌قبول رضا شعیبی در نقش سیدرضا باعث شده که نمره کارگردانی فیلم نمره‌ای عالی باشد. اگرچه کارگردان یک فیلم کلاسیک ساخته است که می‌توانسته در برخی سکانس‌ها و نماها با کمی خلاقیت بیشتر، وجه تصویری فیلم را بسیار بالاتر از آنچه هست، ببرد.

در مجموع، بازی‌ها در طلا و مس خوب و یکنواخت هستند و اگرچه اسعدیان از وجود سوپراستارها بهره نبرده اما نتیجه کار باورپذیر و لذت‌بخش است، ضمن اینکه طراحی صحنه نیز بسیار در جهت همراهی با فیلم بوده و فضاها را باورپذیرتر و نزدیک به زندگی روزمره ساخته است.

در ضمن نباید از بازی خوب سحر طلوعی در نقش سرپرستار چشم‌پوشی کرد.با این همه باید به منوچهر محمدی برای این نگاه دوست‌داشتنی به سینما تبریک گفت؛ آنجا که هنر را با چاشنی باورهای دینی از دل نگاهی جامعه شناختی، بر پرده نقره‌ای می‌نشاند و در آخرین کار خود هم، به‌وجه معرفت شناسانه یک جریان اجتماعی نگاه کرده  که آن‌ محبت و اخلاص است که به گفته فیلم، حلقه گمشده زندگی امروز در جامعه ایرانی است. فیلم البته در ورطه شعار و معجزه هم گرفتار نشده؛ چه آنکه بسیاری تصور می‌کردند در پایان فیلم همسر سیدرضا شفا می‌یابد. اما معجزه در جای دیگری اتفاق افتاد؛ معجزه، درون شخصیت آن روحانی شکل گرفت و دنیا را با دید دیگری نگاه کرد.

کد خبر 101365

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز