همشهری آنلاین-رابعه تیموری: حکایت زعفران کار شدن چنور و پیوند او با دنیای طلای سرخ از عشقش به درس و تحصیل شروع شد، عشقی پرفراز و نشیب که از دختر اورامان کارآفرینی موفق ساخت و سبب شد دهیار و معتمد اهالی روستای جورآباد شود.

وقت برداشت
اینروزها فصل برداشت زعفران در روستای جورآبادمنطقه اورامان است، برخلاف روستاهای خراسان که امسال به دلیل گرمای هوا در اواسط پاییز آخرین گلهای زعفران را چیدند، اهالی اینروستای سردسیر تازهکار را شروع کردهاند.
چنور محمدی باید پشتههای گلهای زعفران چیده شده را پیش از راست شدن تیغ آفتاب ظهر، بهدست زنان روستا برساند که در خانه کلاله زردرنگ گلها را از گلبرگهای ارغوانی اش جدا کنند. مردم روستای کمجمعیت جورآباد به امانتداری شهرهاند و چنوربا خیال آسوده گلهای گرانقیمت زعفران را میان کلالهچینها تقسیم میکند. تعدادی از آنها هم که سحرخیزند و پیش از گرگ و میش هوا خودشان را به سر زمین میرسانند، برای گل چینی کمکش میکنند. در خنکای دم صبح چمباتمه زدن کنار زمین یخ بسته آسان نیست، اما فرصت این پا و آن پا کردن ندارند و باید بدون نفس گرفتن و بدون آن که فرصت کنند به کشوقوسی کرختی زانوهای خود را بتکانند، به اشاره نرمه انگشتشان، گلبرگهای ارغوانی را از غلاف سفید رنگ جوانه جدا کنند.
کارگر زعفران چین باید بداند که هر چقدر طبع پیاز سفید رنگش وحشی است و بیتوقع و ادا اطوار جوانه میزند، گلبرگهای ارغوانی رنگش ناز و کرشمه دارند و اگر پیش از طلوع آفتاب آنها را نچینند، هرم آفتاب پاییزه هم برای پراندن عطر کلالههای سرخ رنگشان کفایت میکند. همین سحرخیزی رمز و راز پربرکت ماندن زمین زعفران کاری چنور است و تا امروز پیش نیامده کارگران مجبور شوند بعد از سر زدن آفتاب سرگلها را پرپر و بیدنباله از لای علفهای قد کشیده بیرون بکشند.

کارآفرینی که دهیار شد
بسیاری از اهالی روستا که حالا در کشت و کار کمک حال چنور هستند، در آغاز کارش گمان نمیکردند او بتواند درآب و هوای کوهستانی منطقه اورامان زعفران پررش دهد، اما حالا که او در چانهزنی با کارگر گل چینی تا پای معامله آوردن تاجران بازار زعفران مهارتش را نشان داده، مسئولیت دهیاری جورآباد را به او سپردهاند تا کشت و کار زمینهای کمآب آنها را رونق دهد. خانم دهیار هم در بذل و بخشش تجربه ١٤سالهای که در کشاورزی اندوخته دست و دل باز است و هر کجا اهالی در خرید بذر تا تامین آب زمینشان به در بسته خوردند، برای حل مشکلاتشان همراهشان میشود.
کاشت سیر اولین تجربه چنور
سررشته ماجرای زعفران کاری چنور به سالهایی برمی گردد که دوران درس و مدرسه را پشت سر گذاشته بود و خودش را برای کنکور ورودی دانشگاه آماده میکرد. او وقتی تصمیم گرفت در رشته پرستاری ادامه تحصیل دهد، میدانست که تامین هزینههای تحصیل او پدر کشاورزش را بهزحمت میاندازد و بهدنبال راهی بود تا کمک حال پدرش شود: «من کاری میخواستم که بتوانم در روستا و کنار خانوادهام بمانم و کشاورزی تنها شغلی است که اغلب مردم جورآباد از آن رزقوروزی خود را درمی آورند.» زمین و آبوهوای جورآباد برای کاشت سیر مناسب نبود و تا آن روز کمتر کشاورزی حاضر بود برای تولید این محصول پرزحمت با آسمان بخیل و زمین چغر منطقه کوهستانی اورامان دستوپنجه نرم کند، اما چنور این کار را کرد و در ۲ هکتار زمین استیجاری که پدر برایش دستوپا کرده بود بوتههای سیر مرغوبی پرورش داد که به محصولات مناطق پرآب کوهپایهای پهلو میزد.
تصمیم بزرگ
خانم پرستار که در همان روزهای دانشجویی از تولید قارچ هم سربلند بیرون آمده بود، احساس کرد بوی خاک دامنگیرش کرده و بیشتر از آن که برای پوشیدن روپوش پرستاری بیقرار باشد، برای کشت و کار برنامههای دورودراز دارد: «تصمیم گرفتم رشته پرستاری را نیمهکاره رها کنم و در رشته کشاورزی تحصیلم را ادامه دهم.» چنور میدانست برای کاشت زعفران باید آستین بالا بزند و آبیاری زمین در گرگ و میش سپیده دم زمستان و چیدن گلبرگهای ارغوانی پیش از طلوع خورشید کار سادهای نیست، اما به سرسختی خودش هم باور داشت و دلش میخواست اولین دختر جورآباد باشد که این کار سخت و دشوار را انجام میدهد: «آن زمانبرای تهیه زمین و پیاز زعفران به هر دری زدم تا بالاخره جهاد دانشگاهی زمینی در اختیارم قرار داد و من به کمک خانوادهام و حمایت کمیته امداد شروع بهکار کردم.»

از تهدید به زندان تا اولین پیازی که سبز شد
سرمایه اولیه کار چنور با قرض و وامهای فراوان فراهم شد، اما درحالیکه او فکر میکرد موقع برداشت زعفران، این سرمایه با سودی کلان برمی گردد، زمین زعفرانش محصول نداد و او نتوانست بدهیهایش را تسویه کند. با آن که سرزنشها و ملامتهای دوست و آشنا کمنبود، دختر سرسخت اورامان دوباره زمین را کاشت و چشم به راه پاییز ماند تا شاید این بار زمینش عایدی داشته باشد. وقتی سال دوم هم زمین چغر جورآباد به پیازهای زعفران فرصت ریشه دوانیدن و سربرآوردن نداد، سر و کله طلبکاران پیدا شد و دیگر رو و آبرو گذاشتن چنور راه بهجایی نمیبرد. در روزهایی که او پنهان از چشم طلبکاران و در هول و ولای زندان رفتن و نرفتن باز هم زمین بیثمر را برای کاشت دوباره پشتهبندی میکرد، حتی خانواده اش هم به نتیجه دادن تلاش او امید نداشتند، اما این بار زمین و آسمان برای چنور بر سر رافت آمدند و مهر آن سال زمین او با گلبرگهای ارغوانی زعفران فرش شد. چنور آن سال همه بدهیهایش را پرداخت کرد و سالهای بعد آنقدر بار زعفرانش برکت پیدا کرد که اهالی برای برداشت و کلاله چینی زعفرانها به کمک او و خواهرانش آمدند.
کارآفرین جورآباد
چهار سال پیش که پدر خانواده محمدی تنهایشان گذاشت و از دنیا رفت، چنور نانآور مادر و خواهرانش شد و به زمین و کشت و کارش وسعت داد تا هم رزقوروزی خانواده اش برکت بیشتری داشته باشد و هم تعدادی از اهالی روستا با کار بر روی زمین او صاحب کسبوکار شوند. حالا علاوه بر ۵٠ نفری که مستقیم و غیرمستقیم در کاشت و عرضه محصولات زمین او سهمی دارند، تعداد زیادی از اهالی هم با کمک او زمینهای بایر یا کممحصولشان را احیا و بارور کردهاند.
بیشتر بخوانید:آشفتگی در بازار زعفران | از تربتحیدریه تا دبی؛ رد پای سودهای میلیاردی مافیا
نظر شما