دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۸ - ۱۴:۳۲
۰ نفر

حسین اسکندری: دلم به فردایی گرم است که بی‌حضور تو هیچ آبی گرم نمی‌شود؛ به فردایی دلم گرم است

که دیگر برای گرم کردن دل‌ها نیازی به حرف‌های بزرگ نیست. دلم به فردایی گرم است که لبخند کوچک تو تمام فضای دلم را گرم می‌کند؛ گرم گرم.

دلم به فردایی گرم است که اتفاقات کوچک چه پیامدهای بزرگ و باشکوهی دارند. اتفاقی مثل آمدن تو که بیشتر از هزار سال است عقب افتاده. اتفاقی کوچک مثل گذشتن تو از کوچه ما. اتفاقی کوچک مثل احساس نوازش نرم تو برسر بی‌سر‌و‌سامانی ما. اتفاقی کوچک مثل یک لبخند گذرا، چه پیامد بزرگی دارد.

آن روز دلم گرم گرم می‌شود. آن روز هزاران هزار دل پشت سر تو صف می‌کشند. هزاران هزار پا، سر از پا نمی‌شناسند و راه می‌افتند دنبال دلتنگی‌های همیشگی. دلم به فردایی گرم است که خانه سرد دلم را فقط نگاه تو گرم می‌کند. دلم به فردایی گرم است که با صدای پای تو تمام فضای روحم گرم می‌شود.

وقتی می‌آیی، می‌فهمم سال‌های سال است که آفتاب، بی‌تابی‌اش را، انتظارش را، صورت تب دار و گر گرفته‌اش را در خنکای لبخند تو، پر از صمیمت و آرامش می‌کند. دلم به فردایی گرم است که وقتی در کوچه‌های زندگی من راه می‌روی، فقط یک صدا شنیده می‌شود؛ صدایی که جز راستی چیزی در آن موج نمی‌زند!

کد خبر 99268

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز