شنبه ۹ آبان ۱۳۸۸ - ۰۵:۱۹
۰ نفر

الهام اناری: اسمش را می‌شود بازگشت گذاشت؛ بازگشت به روزهای «هفت پرده» و «شب‌های روشن».

فرزاد مؤتمن پس از گذشت 6‌سال، سر‌انجام با «صداها» امکان این را یافت که فیلم مطلوبش را بسازد؛ آن هم در شرایطی که به‌نظر می‌رسید با فیلم‌ها و تله‌فیلم‌هایی که می‌سازد هر روز از سیمای کارگردان «شب‌های روشن» بیشتر فاصله می‌گیرد. اینکه چرا باید فیلمسازی صاحب سلیقه و نگاه، تن به کارگردانی آثاری بدهد که دور از افق‌های ذهنی‌اش قرار دارند، سؤالی است که پاسخش را باید در شرایط نامطلوب سینما در این سال‌ها جست‌وجو کرد؛ شرایطی که باعث می‌شود فیلمسازان خوش‌قریحه برای اینکه از سینما حذف نشوند، فیلمنامه‌های مورد علاقه‌شان را کنار بگذارند و متن‌هایی را جلوی دوربین ببرند که به‌راحتی هر کس دیگری می‌تواند آنها را بسازد.

«صداها» اما، نقطه اوجی دیگر در کارنامه فیلمسازی‌ است که پس از آغازی امیدوار‌کننده، نتوانسته بود مسیر مطلوب و دلخواهش را ادامه دهد؛ تجربه‌ای دشوار با روایتی غیر‌خطی که موفق می‌شود تماشاگر را تا انتها با خود همراه کند؛ البته به شرطی که سینمایی برای نمایش این نوع فیلم‌‌ها وجود داشته باشد. به‌نظر می‌رسد در سینمای ایران ساخته شدن فیلم متفاوت (با همه دشواری‌هایش) بسیار ساده‌تر از اکران مناسب آن است.

  • «باج‌خور» و حتی «جعبه موسیقی» آثاری پذیرفتنی از کارگردان‌ «شب‌های روشن» نبودند. با «صداها» گویا به سینمای مطلوبتان بازگشته‌اید؛ سینمایی که نه قرار است گیشه را فتح کند، نه حاصل موج معناگرایی مد روز است. «صداها» چگونه ساخته شد؟

 وقتی «شب‌های روشن» را ساختیم از ما حمایت نشد. به این فیلم حتی در جشنواره هم جایزه ندادند و فقط آن را در 2‌رشته کاندیدا کردند. بعد از آن حتی به اکرانش هم رضایت ندادند و ما به‌سختی توانستیم این فیلم را اکران کنیم.

در آن شرایط احساس کردم نمی‌شود دوباره فیلمی مثل «شب‌های روشن» بسازم؛ البته نه به این معنا که تلاشی برای ساخت فیلم‌های دلخواهم انجام ندهم اما از سال 81 تا 86 و 87 من 16 تا از فیلمنامه‌هایم در جاهای مختلف رد شد یا بلوکه شد یا حامی نداشت. وقتی از جنس سینمایی که خوب است و دوستش داری، حمایت نمی‌شود مجبور می‌شوی نگاهت را به سینما صنعتی‌تر کنی. من در بین فیلم‌هایی که بعد از «شب‌های روشن» ساختم، «باج‌خور» را دوست دارم. بعضی معتقد بودند این فیلم کلیشه‌ای است اما «باج‌خور» از جنس کلیشه‌هایی بود که در سینمای ایران ساخته نمی‌شود و دیگر اینکه از جنس فیلم‌های درجه 2 بود. من عاشق فیلم‌های درجه2 (b  grade) هستم. این جنس فیلم‌‌های مهجور درجه 2 را دوست دارم.

  • پس از 2 همکاری موفق با سعید عقیقی در «هفت پرده» و به‌خصوص «شب‌های روشن» چرا 6 سال طول کشید تا باز هم با عقیقی کار کنید؟ بهترین فیلم‌های شما، آثاری هستند که او فیلمنامه‌هایشان را نوشته!

متأسفانه مجالی دست نمی‌داد و تلاش من و سعید عقیقی در این سال‌ها ناکام ماند.
عقیقی چند فیلمنامه خوب از جمله «دل تاریکی»، « شب پیشگویی»، « ناتمام » و... داشت که حداقل به‌جرات می‌گویم «دل تاریکی» عالی بود؛ فوق العاده بود اما هیچ‌یک امکان کار پیدا نکرد. تا اینکه در سال‌86 بالاخره سعید «صداها» را نوشت. همان ابتدا که قصه هم شکل نگرفته بود مجذوبش شدم؛ درام جنایی با پس‌زمینه اجتماعی؛ تصویری از عصبیتی که در جامعه پر‌تنش ما هست. عامل دومی که من را جذب این فیلمنامه کرد این بود که ما در «صداها» جامعه را نمی‌بینیم و جامعه در چند اتاق، کپسول شده است و دیگر اینکه جنس روایت سر‌راست نبود و از ته به سر بود.

  • شیوه روایت داستان در «صداها» به گفته خودتان سر‌راست نیست. فکر نمی‌کنید این شیوه با عادت و به اعتقاد برخی خورند تماشاگر ایرانی فاصله دارد؟ موقع ساخت هراسی از این موضوع نداشتید؟

در این شیوه روایت، دیگر خود قصه مهم نیست چون انتهای داستان از همین ابتدا برای تماشاگر روشن است. حالا اتمسفر داستان و آدم‌ها در این جنس روایت مهم است.

‌کارگردانی «صداها» هم یک زورآزمایی عجیب برای خودم بود؛ 90 دقیقه تنها در چند اتاق؛ پیدا کردن میزانسن‌های مناسب، معماری و طراحی فضا باید طوری می‌بود که تماشاگر را خسته نمی‌کرد. این مسئله چالشی را برای خودم به‌وجود آورد که از آن بی‌اندازه لذت بردم. این خطر همیشه وجود دارد؛ مخصوصا وقتی لحن فیلم کمی تجربی می‌شود؛ اما به تماشاگر اعتماد و ایمان داشتم. جوان‌هایی را می‌بینم که در کلوپ‌های ویدئو، دائما به‌دنبال این قبیل فیلم‌ها هستند؛ دنبال یک کپی از «21 گرم»، «ممنتو»، « پنج در دو»، « 11 و 14 دقیقه» و... . این فیلم‌های سال‌های اخیر است که در همه آنها از روایت‌های غیرخطی استفاده شده است. هنوز در کلوپ‌های دانشجویی، می‌نشینند و «راشومون» را نگاه می‌کنند و در مورد آن بحث‌های داغ به راه می‌اندازند.

اینها باعث می‌شد من فکر کنم این فیلم‌ها مخاطب دارد. جالب است بدانید که من «صداها» را چند روز پیش در پردیس ملت با تماشاگر اتفاقی دیدم. منظورم تماشاگری است که آمده بود فیلم دیگری ببیند ولی به خاطر تغییر فیلم، به ناچار به تماشای «صداها» نشسته بود. من وقتی جنس تماشاگر حاضر در سالن را دیدم به‌شدت ترسیدم چون به‌نظرم نمی‌رسید که مخاطب فیلم من باشند اما نیم ساعت که از فیلم گذشت، دیدم که سکوت مطلق فضای سالن را پر کرده. هیچ‌کس در طول فیلم از سالن بیرون نرفت. هیچ‌کس در انتها نگفت که چرا فیلم سر‌و‌ته نداشت، چرا قصه را درست تعریف نمی‌کرد. در انتها، تماشاگران راجع به محتوای فیلم با یکدیگر صحبت می‌کردند. اگر ما در‌گیر فرمالیزم بودیم تماشاگر اینطور نبود.

  • بردن فیلم به فضای آپارتمان و اینکه تقریبا تمام فیلم در سکانس‌های داخلی می‌گذرد، می‌توانست منجر به تکراری‌شدن فضا شود که البته این اتفاق نیفتاده است. چگونه به این ریتم رسیدید؟ فیلمی مثل «صداها» اگر ریتم مناسبی نداشته باشد، به‌شدت مستعد ملال‌آور‌شدن است!

موقع دکوپاژ خیلی حواسمان به این بود که پلان تکراری نگیریم. خیلی سعی کردیم با اینکه فضاها بسته است در دام معماری تله‌تئاتر‌ها نیفتیم و دکوپاژ سینمایی داشته باشیم؛ در همان فضای محدود اتاق‌ها، لانگ‌شات، زیاد داشته باشیم. از بازیگرها خواستیم سریع و با ریتم تند صحبت کنند و کنش و واکنش سریع داشته باشند. نسخه اصلی «صداها» 97 دقیقه بود. بعد از اتمام فیلم، تهیه‌کننده و تدوینگر معتقد بودند ‌ به خاطر بسته بودن و خفه بودن فضاها، (خانه‌‌ای که مثل زندان به‌نظر می‌آید)، با این تایم شاید تماشاگر تحمل ادامه داستان را پیدا نکند. با تدوینگر به این نتیجه رسیدیم که یک صحنه کامل را دربیاوریم؛ یک صحنه بین پگاه و مادرش؛ تنها صحنه‌ای که در آن بارقه‌های امید دیده می‌شد. 12 دقیقه از فیلم حذف شد. البته از این حذف دریغ دارم و در عین حال خوشحالم. 85 دقیقه، زمان مناسبی است؛ زمانی است که تماشاگر هنوز انرژی برای ادامه داستان دارد. اما شاید اگر ادامه پیدا می‌کرد، خسته‌کننده می‌شد. البته امیدوارم در نسخه دی‌وی‌دی، این ‌12دقیقه دوباره به فیلم اضافه شود.

  • «صداها» زیادی شلوغ نیست؟ برخی اعتقاد دارند اگر یکی دو کاراکتر حذف می‌شد، فیلم بهتر و منسجم‌تر از کار در می‌آمد.

نمی‌دانم. به هر حال 3 قصه به‌طور موازی در حال پیش‌روی است و در این میان یک قصه پر‌رنگ‌تر است؛ با کاراکترهای رؤیا، حمید و رضا که یک مثلث عشقی است. داستان سهیل و مریم و همین‌طور داستان شیرین، نگار و مادر شیرین، 2 قصه کمرنگ‌تر فیلم است که قصه اصلی را غنا می‌بخشد و مفاهیم ثانویه به قصه اصلی می‌دهد. در فیلمنامه اولیه قصه شیرین و نگار نبود ولی بعد وقتی عقیقی مشغول نوشتن فیلمنامه بود، یک شب گفت احساس می‌کنم این داستان یک طبقه کم دارد. اگر دقت کنید در هر کدام از این طبقات اتفاقات مشابهی در حال رخ‌دادن است؛ فقط مقاطع زمانی مختلف است.

حمید و‌ رؤیا زوجی هستند که طلاق گرفته‌اند و حالا طلاق برایشان عواقبی دارد که منجر به قتل می‌شود. رضا و‌ رؤیا تنها نیم ساعت از ازدواجشان می‌گذرد؛ آنها فکر می‌کنند می‌توانند خوشبخت باشند اما کسی خوشبختی آنها را نمی‌خواهد. بعد از 30 دقیقه، همان‌طور که رضا در نوشته‌اش پیش‌بینی کرده همه چیز در تاریکی فرومی‌رود و 2 چای، 2‌کیک و 2‌صندلی در انتها دست‌نخورده باقی می‌ماند. در طبقه دیگر سهیل و مریم در آستانه طلاق هستند. در طبقه بعد شیرین و نگار، دختران جوانی هستند که قرار است در آینده ازدواج کنند اما سؤال فیلم این است که «آیا آینده روشنی در انتظار آنهاست؟» شاید با تعداد کمتر کاراکترها، نمی‌توانستیم به داستان این‌قدر پر و بال بدهیم.

  • چطوربه این ترکیب بازیگران رسیدید؟ اینها انتخاب‌های اولتان بودند؟ تهیه‌کننده پیشنهاد یا تحمیلی نداشت؟

بعضی از بازیگران را در همان مرحله نگارش فیلمنامه انتخاب کرده بودیم؛ مثلا رؤیا واقعا برای ‌رؤیا نونهالی نوشته شده بود. کیانیان و پسیانی هم در مرحله پیش‌تولید انتخاب شدند. میکائیل شهرستانی از کسانی بود که نقش سهیل برایش نوشته شده بود؛ یعنی نقش بچه 6 ساله تا پیر‌مرد 80‌ساله که در فیلم می‌آید از تیپ‌‌هایی است که او واقعا در رادیو بازی کرده است. پگاه آهنگرانی هم از ابتدا قرار بود در فیلم باشد. این را هم بگویم که اصلا قرار نبود منیژه حکمت تهیه‌کننده فیلم باشد و فیلمنامه از طریق واجد سمیعی به دست منیژه حکمت رسید. من نقش معتاد را برای پگاه در نظر گرفته بودم اما او خودش دوست داشت نقش شیرین را بازی کند؛ استدلالش هم این بود که من شلوغ و پر‌تحرکم. در نهایت طناز طباطبایی نقش دختر معتاد را بازی کرد که خیلی هم خوب بود.

  • «صداها» پس از «‌هفت پرده» و «شب‌های روشن» سومین فیلم شخصی شماست. سینمای شخصی را ادامه می‌دهید یا به‌عنوان کارگردان حرفه‌ای، فیلم‌هایی را که آنها را دوست ندارید هم می‌سازید؛ فیلم‌هایی مثل «باج‌خور»، «جعبه‌ موسیقی» و احتمالا «بیداری»؟

ادامه دادن این سینمای شخصی خیلی سخت است. من همین الان 2 فیلمنامه بسیار خوب از این جنس سینما آماده کار دارم اما تقریبا همه‌جا با پاسخ منفی تهیه‌کننده‌ها روبه‌رو می‌شوم. من به‌عنوان کارگردان باید در مسیر فیلمسازی‌ام، مانور بدهم؛ به نوعی شطرنج بازی کنم، جا خالی بدهم و هرازگاهی کارهایی بکنم که بتوانم خودم را در این سینما حفظ کنم و امکان ادامه کار داشته باشم. تماشاگر هم متوجه دلایل این کار می‌شود.

اگر «باج‌خور» و «جعبه موسیقی» ‌را ساختم به این خاطر بود که بدون ساخت آنها، نمی‌توانستم در این سینما دوام بیاورم و در آینده «صداها» را بسازم. تماشاگر، بعضی فیلم‌های از این دست را به کارهای بهتر من می‌بخشد. من هم می‌دانم که به‌عنوان کارگردان چه کار دارم می‌کنم. عضو هیچ باند و گروهی نیستم، ‌پولدار نیستم، فیلم‌هایم جشنواره‌پسند نیست، از طرف هیچ شخص و نهادی حمایت نمی‌شوم و... پس گاهی مجبورم فیلم‌هایی بسازم که از جنس سینمای مورد علاقه‌ام دور است. اما این فیلم‌ها را هم سرسری نمی‌سازم. «جعبه موسیقی» فیلم سالم و سرپایی به لحاظ فرم بود. این فیلم اگر بد ساخته می‌شد خنده‌دار از آب درمی‌آمد؛ به خاطر موضوعی که داشت.

  •  بعد از «صداها»؟

پیش‌تولید یک فیلم کمدی را شروع کرده‌ایم به تهیه‌کنندگی منیژه حکمت. فیلمنامه را سروش صحت نوشته است؛ یک فیلم گرم، سریع، خنده‌دار و پرمخاطب. فیلمسازی‌ در گونه کمدی را تا به حال تجربه نکرده‌ام اما مطمئنم که کار سختی نیست.

کد خبر 94057

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز