نرمافزار و سختافزار برای کودکان دوساله هم در بازار یافت میشود و مرتباً بهوسیله تبلیغات به والدین توصیه میشود که کامپیوتر ارزش تربیتی بالایی دارد و حتی در برنامهریزیهای آموزشی در بخش پیش دبستانی هم کامپیوتریشدن مهدهایکودک در نظر گرفته شده است و در هیچ کدام از این طرحها تماس کودکان با این وسیله تکنیکی زیرسؤال برده نشده و آنرا برای پیشرفت کودک مضر ندیدهاند.
در اینجا فقط یک سؤال مطرح است که آیا کودک در سالهای اول زندگی باید با کامپیوتر تماس داشته باشد؟ پاسخ به این سؤال «نه» است زیرا کامپیوتر برعکس تبلیغاتی که میشود، باعث عقبافتادگی و کاهش پیشرفت سالم کودک میشود.
کودکان برای اینکه بتوانند دنیا را بشناسند و آنرا درک کنند احتیاج به حس کردن فردی دارند؛ آنها باید ابتدا لمس کنند، مزه کنند، بو کنند، گوش کنند و ببینند. آنها با لمس کردن به شناخت و درک میرسند.
مثلاً آدم چه حس میکند وقتی آب را دست میزند؟ فلز چه صدایی دارد؟ چوب چه حسی را ایجاد میکند؟ یک سیب چه بویی میدهد؟ غروب چه رنگی است؟ شیرینی چه مزهای دارد؟
در عوض کامپیوتر دنیایی را معرفی میکند که دست دوم است. برنامههای آن همه کپی هستند، حتی وقتی بهترین نقاشی را ارائه میکند اصل نیست و خلاصه هر چه که انسان در کامپیوتر مییابد واقعی نیست و هر چقدر موس را حرکت دهید هیچوقت جای تجربه واقعی و دسته اول را نمیگیرد. حتی بر عکس، کامپیوتر کودک را فریب میدهد زیرا کودکان نمیتوانند بین دنیای واقعی و دنیای غیرواقعی تفاوت بگذارند. بچههای کوچک هر چه را که حس کنند و تخیل آنها را برانگیزد از واقعیت میبینند و آنرا باور میکنند.
این بزرگسال است که آزادانه فکر میکند و قدرت تشخیص بین نمایش و واقعیت را دارد، در حالیکه کودکان هنوز نمیتوانند تشخیص دهند. کودکان انتظار دارند که بزرگسالان دنیای واقعی را به آنها نشان دهند، نه آنچه روی مونیتور کامپیوتر ظاهر میشود. این حق کودکان است که دنیای حقیقی را ببینند و بشناسند.
کودکم خیالپرداز است
خیالپردازی کودکانه یک قدرت خلاق است که ابتدا وابسته به احساسات واقعی و تجربیات گوناگون او است و بهمرور زمان با شناخت دنیای واقعی، کودک از دنیای خیال آزاد میشود.
کودکان وقتی اجسام را حس و آنها را تجربه کنند ممکن است قدرت خلاقیتشان چنان فعال شود که چیزی کاملاً نو بهوجود آورند؛ چیزی که اصلاً و هیچ کجایی یافت نمیشود.
کودکان با قدرت تخیل خودشان هر روز دنیایی نو میسازند و این کار را دائماً انجام میدهند، زیرا در باطن نیاز دارند این توانایی و کنجکاوی درونیشان را مخلوط کنند، ارتباط دهند و بهکار برند. نرمافزاری که برای کودکان در بازار است با تخیلات کودکانه تطابق ندارد و نمیتواند پایهگذار پیشرفت و تکامل نوآوری و خلاقیت در زندگی آینده آنها باشد، در حالیکه اسباب بازیهای ساده از مواد طبیعی با رنگهای متنوع و شکلهای متفاوت باعث تحریک قدرت خلاقیت کودکان میشوند. گوش کردن به افسانههای کودکانه و جستوجو در طبیعت باعث تشویق و تحریک دنیای خیال کودکان میشود، در حالیکه هر برنامه کامپیوتری فقط در محدوده یک برنامه تهیه و تنظیم شده است.
محققین بیولوژی اعصاب هم طی سالیان دراز تحقیق پیبردهاند که برای رشد سالم اعصاب ارتباطی مغز کودکان باید آنها سالهای ابتدایی زندگیشان را فقط با دنیای واقعی تماس داشته باشند و آنرا شخصاً تجربه کنند و بشناسند. کودکان باید دنیای اطرافشان را در شرایط متفاوت ببینند و حس کنند و آن به این معنی است که فقط هنگامی که من آب را در دست بگیرم حس میکنم که آب سرد و خیس است و چگونه هنگام چکهکردن صدا میدهد.
اینگونه است که من یاد میگیرم که آب خیس است و وقتی صدای چکه کردنش را میشنوم این صدا را میشناسم و وقتی ببینم که موجها چگونه بلند میشوند و انعکاس نور در آن چگونه است میتوانم تشخیص دهم و وقتی از کنار دریا عبور کنم بوی دریا را به خوبی حس میکنم زیرا بوی آنرا میشناسم و هنگامی که از دور مزرعهای را میبینم ناخودآگاه بوی سبزه ترو بوی برنج را حس میکنم و بعدها هر وقت که حرف دریا و مزرعه شود کافی است که چشمهایم را ببندم و هر چه را که قبلاً دیدم برای خودم مجسم کنم.
مجموعهای از این آشناییها و تجربیات است که ما را با حالات متفاوت طبیعت آشنا میکند، ولی زمانی که ما این آشنایی درونی را نداشته باشیم حتی اگر بهترین و رنگارنگترین تصویر و صدا را در کامپیوتر ببینیم و بشنویم آنرا نخواهیم فهمید و احساس نخواهیم کرد.
کودک، انسانی پرتحرک است
اگر کسی بخواهد دنیا را بشناسد باید راه بیفتد. برای کودک به این معنی است که او باید راه برود، بدود، بپرد و از همه جا بالا رود. کودک باید زمین را بکند، شنها را روی هم بریزد، نقاشی کند، خمیر بازی کند و حتی سبزی خرد کند تا بتواند به مهارتهای دستی برسد در این صورت است که قدرت انجام حرکات ظریف را مییابد.
این تئوری بود که در دهه 40 از طرف یکی از روانشناسان سوئیسی بهنام Jean Piaget مطرح شد. او معتقد بود که حرکت، پایه رشد و تکامل تواناییهای ابتدایی، اجتماعی و احساسی کودکان است. او میدانست کسی که حس تعادلش تکامل نیابد، تعادل روحی هم نخواهد داشت و مشکلات حرکتی و ارتباطی پیدا میکند و حتی تکامل سخنگویی هم نمییابد.
عدمرشد و تکامل احساسات باعث عقبافتادگی در درک و فهم مطالب میشود و یادگیری را به تعویق میاندازد.
زبان، ماشین افکار است
کودکان حرف زدن را در محیطی یاد میگیرند که حرف زده شود و در حقیقت محیط باعث تحریک سخنگویی آنها میشود. متأسفانه امروزه این شانس برای بسیاری از کودکان کاهش یافته است. طی 25 سال گذشته اختلال در سخنگویی باعث تضعیف قدرت روحی و عدمتوانایی انسانها در دریافت احساسات و چگونگی بیان این احساسات و در بین گذاشتن آن با اطرافیان شده است.
اشکالات سخنگویی در کودکان باعث عدمتکامل قدرت تفکر در آنها میشود. کودکان باید یاد بگیرند به تنهایی فکر کنند و دنیای اطرافشان را بشناسند و بفهمند. آنها باید قادر باشند احساسات و افکارشان را بهنحوی مؤثر خلاصه کنند. آنها باید قادر به تشخیص تفاوت علل و اثر باشند. کودکان باید بتوانند فکر کنند و آنچه فکر کردهاند را به زبان بیاورند و آنرا عملی کنند.
تحقیقات انجام شده در زمینه اثر وسایل الکترونیکی روی کودکان، مرتبا ً نشاندهنده ارتباط اشکالات سخنگویی با اختلالات فکری است که ناشی از استفاده دائمی از وسایل الکترونیکی است، حتی تلویزیون که دائم کودک از طریق آن زبان را میشنود به هیچ وجه باعث تکامل سخنگویی کودک نمیشود زیرا در تکامل سخنگویی مهم این نیست که زبان را گوش بدهیم بلکه بیشتر به 2 فاکتور دیگری ارتباط دارد که هیچ تلویزیون و کامپیوتری آنها را ارائه نمیدهد.
فاکتور اول، کیفیت مثبت روابط اجتماعی بین سخنگو و شنونده است.
فاکتور دوم، نقش الگویی بزرگسال است که کودک از او تقلید میکند.
پیشرفت تکنیک باعث کاهش حرکات جسمی انسانها شده است و بار سنگینی را از دوش انسانها برداشته و حالا کامپیوتر بهجای ما فکر میکند. آنچه برای بزرگسالان کمک کننده و خوشایند محسوب میشود برای کودکان مضر و خطرناک است.
وقتی زندگی کودکان با موس کلیک برنامهریزی شود، مسلماً آنها کمتر شانس دارند قدرت جسمی خود را تجربه کنند و تواناییهایشان را امتحان کنند. آنها فرصت ندارند که شخصاً همه چیز را تجربه کنند و در این راه قدرت خلاقیت خود را گسترش دهند.
نرمافزاری که برای کودکان تهیه شده تصویری از واقعیت را به آنها نشان میدهد و کودکان را از تجربه واقعیت عینی محروم میکند.
زندگی با فشار یک دکمه
بسیاری از کودکان شاهد زندگی کاملاً اتوماتیک هستند، مثل شعبدهبازی؛ آدم یک دکمه را فشار میدهد و همه چیز به حرکت در میآید، چراغها روشن و خاموش میشوند، جاروبرقی با یک دکمه روشن میشود و اتومبیل هم با یک کلید روشن میشود. امروزه کودکان کمتر واقعیتها و ارتباطات را درک میکنند و اگر خودشان فرصتی برای تمرین کاری نداشته باشند، حقایق را اصلاً نمیبینند.
هسته مرکزی تعلیم و تربیت کودکان است که ما امکانات تجربه را برایشان فراهم کنیم تا آنها بتوانند دلایل و اثرات را مشاهده کنند و خودشان از این طریق یاد بگیرند.
تصاویر خشونتآمیز
اینجا فقط حرف از کامپیوتر نیست بلکه سخن از تصاویری است که کامپیوتر انتقال میدهد.
ابتدا درباره بازیهای کامپیوتری بگوییم که در بیشتر مواقع انسان را به خطا میکشاند، در حالیکه مسئله فقط یک بازی است که باید واقعی باشد ولی در بیشتر موارد چنین نیست. معمولاً در بازیهای کامپیوتری از خشونت برای ایجاد هیجان بیشتر استفاده میشود و خشونت ایجاد خشونت میکند حتی با اینکه غیرمستقیم است. اکثر تحقیقات بهطور واضح نشان میدهند که خشونت در وسایل ارتباط جمعی، رفتار کودکان را بهصورت منفی تحتتأثیر قرار میدهد.
وقتی سطح خشونت بالا رود، میزان پذیرش خشونت هم در جامعه افزایش مییابد و به مرور زمان خشونت بهعنوان روشی نرمال پذیرفته میشود. نتیجه این پذیرش کاهش حساسیت روحی انسان است، بهنحوی که ترحم و احساس کمک و محبت، عشق و مراقبت از دیگران کاهش مییابد.
تحقیقات نشان میدهد که کودکانی که در محیطی با محبت و با احساس امنیت رشد میکنند، کمتر تحتتأثیر این خشونتها قرار میگیرند، درحالیکه کودکانی که در محیطی ناآرام و با عدمامنیت و محبت رشد میکنند همین عدموابستگی روانی و احساسی، زمینه مساعدی برای گسترش خشونت بهوجود میآورد. این کودکان در هر صورت آمادگی برای رفتار خشونت آمیز دارند حتی اگر کامپیوتر هم در مهد کودک وجود نداشته باشد ولی وجود کامپیوتر این خشونت را تشدید میکند.
هر کاری به وقت خودش
معمولاً والدین میخواهند فرزندشان را برای دنیای مدرن آماده کنند. آنها نمیخواهند که فرزندشان دور از دنیای واقعی بزرگ شوند و حالا کامپیوتر بهعنوان یک وسیله ارتباطی جدید آمده و ما باید کار کردن با آن را یاد بگیریم ولی اشتباه این است که بسیاری از والدین معتقدند که هرچه بچهها زودتر استفاده از کامپیوتر را یاد بگیرند، بهتر میتوانند به آن عادت کنند، البته والدین نیت خوبی دارند و واقعاً فکر میکنند این عمل به نفع فرزندشان است.
هدف ما رد کردن کامپیوتر نیست چرا که مسلماً آن وسیلهای است کمککننده و بسیاری از کارها را آسان و سریع میکند، ولی آیا این چیزی است که کودکان لازم دارند؟ پاسخ این است که کودکان با بازی یاد میگیرند و در مرحله اول عملکرد خودشان است و آنها نیازی ندارند که کارشان ساده و سریع شود. کودکان برای دریافت اطلاعات احتیاجی به موس کلیک ندارند زیرا در آن صورت آنها هیچچیزی یاد نخواهند گرفت.
یادگیری کودکان فقط از طریق تقلید، تخیل و ادراک است آنهم با عمل شخصی، به این ترتیب است که تجربیات آنها افزایش مییابد.
بزرگسالان با رفتار بجا و منطقی خودشان میتوانند بهترین الگو برای رفتار کودکان باشند.
تخیل کودکانه در مهد کودک بستگی به بازی کردن همراه با عمل دارد و همین بازیها و تخیلات کودکانه است که در بزرگسالی باعث خلاقیت و تفکر منطقی میشود.
رفتار اجتماعی را کودک در نخستین قدم در بازیهای دسته جمعی یاد میگیرد و درهم آنجاست که او نحوه حل اختلافات اجتماعی را میآموزد. با گوش دادن به قصهها و افسانههای ملی و سنتی یاد میگیرد که چگونه میتوان مشکلات کوچک خود را حل کرد. با برگزاری جشنها و مراسم سنتی که در مهدکودکها برگزار میشود و معمولاً همه بچهها در آن همکاری میکنند مسئولیت و تقسیم کار و همکاری و همبستگی را میآموزد.
در تمام این مراحل و مسائل، کامپیوتر نمیتواند هیچ کمکی باشد.
کامپیوتر نمیتواند درک احساسات، تخیل، حرکت و سخنگویی و تفکر خلاق را به کودک بیاموزد. وجود کامپیوتر در مهد کودک باعث تعویق رشد و پیشرفت کودکان میشود و زمان کودکانه آنها را میرباید.
نوشته: Peter Lang پیتر لانگ، کارشناس علوم تربیتی