سه‌شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۷:۴۸
۰ نفر

محمدعلی بدری: عماد افروغ، جامعه‌شناسی است که اگرچه نام او پس از انتخابات مجلس هفتم به‌عنوان نماینده مردم تهران و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی شنیده شد اما او پیش و پس از نمایندگی، جامعه‌شناس بوده و اکنون عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است.

اما آنچه از فهرست مسئولیت‌های او در دو دهه اخیر در جریان نبرد علمی به چشم می‌خورد، بحثی است که به قلم او و با عنوان «‌گفت‌وگو ابزار یا گفتمان» نوشته شده است. افروغ در این مکتوب، به نقد «عقل مفاهمه» هابرماس پرداخته است. اصولگرایان در مجلس هفتم نام افروغ را در فهرست خود آوردند اما او که نقد درون‌گفتمانی را ضرورت امروز کشور می‌داند، پیش از انتخابات مجلس هشتم به همراهان اصولگرایش گفت که نامزد مجلس نخواهد شد.

 خودش می‌خندد و می‌گوید: شما با کسی صحبت می‌کنید که دلش پر از درد است. حداقل قدرت‌طلبی به من نمی‌چسبد برای اینکه من خود را بازنشسته کرده‌ام. آنچه می‌خوانید گفت‌وگو با عماد‌افروغ‌ است؛  کسی که در روزهای ریاست در کمیسیون فرهنگی مجلس و در جریان یکی از مجادله‌های پارلمانی، دچار حمله قلبی شد.

  • آقای افروغ، در چند سخنرانی اخیر،  رهبر انقلاب اسلامی، جنگ نرمی را تبیین کردند‌ که در آن استادان، فرمانده و دانشجویان، افسران جنگ نرم‌اند. با توجه به اینکه ما حوادث تلخی را پشت سر گذاشته‌ایم که به‌نظر می‌رسد منشأ فکری متفاوت و متضادی در دو سوی این حوادث وجود داشته و دارد، ایشان جنگ را در شأن گفتمانی تبیین کردند؛ یعنی چیزی غیراز صورت فیزیکی که اخیرا اتفاقات تلخی را باعث شد. آیا سیاستگذاران علمی کشور و متولیان کنونی دانشگاه‌ها بستر فکری و نرم‌افزاری مناسب را در فضای فکری و دانشگاهی برای این نبرد مهیا کرده‌اند؟

مقام معظم رهبری موضوع را از یک موضوع پادگانی خارج کردند و آن را به سمت یک موضوع علمی و نرم همراه با برخوردهای فرهنگی‌تری با این موضوع تبدیل کردند. باید با تهدید‌ها با جنس خودشان مقابله کرد. وقتی بحثی، یک سؤالی به‌صورت فکری مطرح می‌شود، مواجهه‌‌هایش هم باید فکری باشد. برای اینکه مواجهه فکری سامان بگیرد بستر می‌خواهد، با بستر تمرکز گرایی نمی‌شود مواجهه فکری کرد. با بستر بی‌اختیار بودن و آزادی عمل نداشتن و استقلال عمل نداشتن دانشگاه‌ها نمی‌شود مواجهه فکری کرد.

ما این بستر را هنوز فراهم نکرده‌ایم. انقلاب با آن عظمت را به پیروزی رسانده‌ایم اما بسترها و سازوکارهای تحقق ابعاد و وجوه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی آن هنوز فراهم نشده است.

اگر ما واقعا یک مقداری نرم‌تر با انقلاب اسلامی رفتار می‌کردیم، امروز مواجهه نرم‌تر و بلکه تهاجم نرم‌تری هم با غرب داشتیم، و امروز این ما بودیم که تهاجم می‌کردیم. اگر بیاییم برخورد سیاسی کنیم با مسائل، که متأسفانه در کشور ما این طور است، به قول یک نویسنده، در برخی کشورها همه‌چیز سیاسی است جز سیاست. یکی از مصادیقش ما هستیم. وقتی ما با همه چیز سیاسی برخورد می‌کنیم، حاصلش همین می‌شود. که ممکن است عده‌ای از این بحث‌های خوب بهره‌برداری سیاسی کنند، به قدرت برسند، و وقتی به قدرت رسیدند، برخورد سخت بکنند با مفاهیم نرم. با مفاهیم نرم باید برخورد نرم کرد.

  • خب همین رفتار اقناعی را تعبیر به مسامحه فکری و حتی عقب‌نشینی می‌کنند.

بله، دوباره علیه من ننویسند که مثلا ما نباید در مقابل انقلاب‌های مخملی کوتاه بیاییم. ببینید، متمسکان به آرای فلسفی غرب دودسته‌اند. یک عده که صرفا گرایش پیدا کردند، و قصد براندازی ندارند، و عده دیگری که می‌خواهند به وسیله این اندیشه‌ها براندازی کنند.

بله اگر ثابت شد که عده‌ای قصد براندازی دارند و ارتباط و اتصال با بیگانه هم دارند، آنها را بگیرید و محاکمه کنید. به حسب میزان جرم‌شان مجازاتشان کنید. کسی منکر این نیست. اما فیلسوفی که بحث فلسفی‌اش را می‌کند، دانشگاهی‌ای که بحث علمی‌اش را می‌کند هیچ ارتباط و اتصالی هم ندارد با بیگانه، این را که نمی‌شود مصداق انقلاب مخملی دانست. ممکن است از آرای او بهره‌برداری هم بشود اما نقد او بایستی نقد عالمانه باشد. حساب اینها را باید از هم جدا کرد.

  • چرا می‌گویید و چه شد که از مسیر این ایده‌آل انقلاب اسلامی دور شدیم؟

صورت مسئله دلالت بر این می‌کند که – اگر نگویم نوعی پس‌روی، اگر نگویم نوعی وادادگی- حداقل مبتلای نوعی اعتراف به کاستی‌ها و سستی‌ها در گذشته‌ایم.

بارها گفته‌ایم و نوشته‌ایم که انقلاب اسلامی ایران یک بسته نرم افزاری است، یک صبغه پررنگ و پرملات و یک جوهر فرهنگی دارد. بایستی این جوهر فرهنگی و این بسته نرم‌افزارانه را خوب فهمش کرد، درکش کرد، و صادرش کرد.صدورش هم به معنای وجه سخت‌افزاری آن نیست، که اصلا انقلاب سخت‌افزارانه نیست.

من در نخستین جلسه‌ای که روسای کمیسیون‌ها در مجلس هفتم با مقام معظم رهبری داشتند، خواسته شد که اگر کسی صحبتی می‌خواهد بکند، من کسب اجازه کردم، و آنجا محورهای عمده طرح‌ها و تحقیقات کمیسیون را شرح دادم. یکی از بحث‌هایی که من مطرح کردم، تحت عنوان مقابله با تهاجم فرهنگی بود. بعد بلافاصله اضافه کردم، که من چندان نسبتی با تهاجم فرهنگی ندارم. من معتقد هستم که انقلاب اسلامی خود یک طرحی برای تهاجم است.وقتی شما تهاجم نمی‌کنید، هجمه فرهنگی نمی‌کنید، باید منتظر باشید که از درون مرزهای خودتان به مقابله با تهدیدات غرب بپردازید. چه تهدیدات نرم‌افزارانه و چه تهدیدات سخت‌افزارانه.

به تعبیر حضرت امیر علیه‌السلام: فوالله ما غُزیَ قَوم قطّ فی عُقر دارهم إلا ذَلّوا، به خدا سوگند هر ملتی درون خانه‌اش مورد هجوم دشمن قرار گیرد حتما ذلیل خواهد شد (خطبه 27 نهج‌البلاغه).چه کنیم که در دستگاه‌های فرهنگی ما نفوذ کردند.

  • این بسته نرم‌افزاری باید قابل عرضه و صدور باشد؛  بلکه باید در ساحت اندیشه،  امکان هجوم به دل تولیدات نرم سیاسی حریف را داشته باشد.

من در بحث آسیب‌شناسی فرهنگی هم در کتاب هویت ایرانی و حقوق فرهنگی به تفصیل درباره تهدید نرم بحث کرده‌ام. بحث این است که ما نقاط قوت خودمان را خوب فهم نمی‌کنیم. من اشاره می‌کنم به سه نقطه قوتی که مربوط می‌شود به وجه نرم انقلاب اسلامی:

یکی اینکه جمهوری اسلامی یک پاسخ تازه و نویی است به سؤال کهن مشروعیت. اینکه از چه کسی باید اطاعت کرد سؤال کهنی است. یک عده می‌گفتند از کسی با ویژگی‌هایی که فیلسوف‌شاهی افلاطون تداعی می‌شود. یک عده هم بر چگونگی حکومت و شیوه حکومت و بر رضایت اصرار می‌ورزیدند، که خب این پاسخ فلسفه سیاسی مدرن است. اما پاسخ امام آمیزه‌ای از این دو مولفه مقبولیت و حقانیت است یعنی اطاعت از کسی که هم حقانیت داشته باشد، هم مورد قبول و رضایت عامه باشد، که من الان وارد این بحث نمی‌شوم. این یکی از پیام‌های نرم ماست. یکی از پیام‌های جوهری انقلاب اسلامی برای بشر تشنه امروز است.

نکته دوم احیای خدا در ساحت خردورزی و دانش است. یعنی توجه به این بشود که ما به‌دنبال یک خرد متصل به خدا می‌گردیم. به‌دنبال خرد متصل به وحی می‌گردیم. یعنی ما عقل‌گرایی را بدون توجه به تکیه‌گاهی به نام خدا امکان‌پذیر نمی‌دانیم. چه رسد به اینکه آن را مطلوب هم بدانیم. که این یک مبنای فلسفی هم دارد که بین غایت و ذات و اصل یک رابطه وجود دارد. نمی‌شود عقل‌گرایی و اومانیسم را منهای خداگرایی مطرح کرد.
و پیام سومی که انقلاب اسلامی مطرح کرده و آن را می‌توان فهم کرد و صادر کرد، احیای معنویت در ساحت روابط اجتماعی است.

این سه پیام به‌طور خلاصه، در جوهر انقلاب اسلامی است و ما باید اینها را صادر کنیم. بارها گفته‌ایم در کتاب انقلاب اسلامی و مبانی بازتولید آن نوشتیم که رایزنان فرهنگی ما نبایستی باری به هرجهت حرکت کنند. نباید به هر قیمتی تلاش کنند که باقی بمانند بدون اینکه اهداف بلند و متعالی انقلاب اسلامی را صادر کنند. یا بسنده کنند به حفظ چهارتا مراسم که معمولا در جامعه جاافتاده است. مثلا عید نوروزی را جشنی برپا کنند و یا مثلا سفره افطاری را پهن کنند یا حتی مثلا جشن 22بهمن بگیرند بدون اینکه ذات و جوهر و انقلاب اسلامی را فهم کنند.

اگر ما خوب فهمش می‌کردیم، در واقع به این سؤال پاسخ می‌دادیم که چرا انقلاب اسلامی در آن شرایط خاص جهانی پیروز می‌شود؟ این سؤال را ما از منظر جهان پاسخ بدهیم نه از منظر شرایط داخلی خودمان.

  • پاسخ این سؤال را چه می‌دهید؟

من همیشه به این سؤال این طور پاسخ داده‌ام. جهان تشنه معنویت بود. جهان تشنه خردورزی متصل به خدا بود و انقلاب اسلامی پیام برای کل بشر بود. انقلاب اسلامی نجات‌بخش بشر بود.بنابراین اگر قرار است که بحث نرم مطرح شود، این بحث نرم پیوندی وثیق با نفس و جوهر انقلاب اسلامی دارد. اما وقتی که فهم نشود، وقتی درک نشود، صرفا به وجه سخت‌افزارانه و تمدنی آن اکتفا می‌شود و وجه فکری و فرهنگی آن مورد غفلت قرار می‌گیرد، غرب این پیام را می‌گیرد، و بعد علیه شما به کار می‌گیرد و جنگ نرم علیه ما راه می‌اندازد. این جنگ نرم ترجمانی از تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی است.

  • گاهی در  پارادایم‌های بین‌المللی علوم سیاسی متهم می‌شویم که این پتانسیل فکری اساسا در جوهر انقلاب اسلامی وجود نداشته...

من متأسفم که ما غیرمستقیم با برخی موضع‌گیری‌های‌مان، اعتراف می‌کنیم که در برابر جنگ نرم ناتوان بوده‌ایم.دربرابر جنگ نرم، نتوانستیم آن‌طور که باید و شاید مقاومت بکنیم. درحالی‌که اصلا بحث مقاومت در برابر جنگ نرم نبود. ما خود مبدع جنگ نرم بودیم. اما درک نشد. چون ما از جوهره انقلاب اسلامی فاصله گرفتیم، و تمام تلاش‌مان این شد که به وجه تمدنی متصوری سامان بدهیم، بیشتر به کمیت رو بیاوریم تا به کیفیت، نتیجه‌اش این می‌شود که انواع و اقسام تعابیر به کار گرفته می‌شود، و وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که هنوز اول راه هستیم.درحالی‌که می‌توانستیم مسیری را پشت سر بگذاریم، که امروز بتوانیم مدعی شویم که انقلاب اسلامی در وجه نرم‌افزاری آن صادر شده است و مورد چالش فیلسوفان عالم قرار گرفته است.

انقلاب اسلامی یک انقلاب بشری است و این حق نخبگان عالم است که انقلاب اسلامی را فهم کنند، و حتی آن را نقد کنند. برای اینکه این انقلاب فقط مربوط به ایرانیان نیست و فقط مربوط به مسلمان‌ها نیست و جای این بحث‌ها هم در محافل علمی است؛ جای این بحث‌ها در محافل حوزوی و دانشگاهی است. یعنی اگر می‌خواهیم به وجه نرم‌افزاری انقلاب اسلامی سامان دهیم، ابتدا باید این مسائل را درک کنیم این نیاز‌ها را فهم کنیم، انقلاب اسلامی را درک کنیم. جهان کنونی بشر را بشناسیم، نیاز بشر را فهم بکنیم، رصد کنیم، نظریه‌پردازی کنیم و در دستگاه خود بتوانیم پاسخی برای آنها پیداکنیم. امام در منشور روحانیت خطاب به حوزه می‌فرمایند که شاید جهان آتی تشنه این باشد که پاسخ خود را از شما حوزه‌های علمیه بگیرد. شما آیا آمادگی این پاسخ‌ها را دارید؟ و امروز حوزه علمیه باید به ما پاسخ دهد، که آیا نیازهای فکری بشر را رصد کرد؟ فهم کرد؟ دسته‌بندی کرد؟ نظریه پردازی کرد؟ ارائه راه‌حل کرد؟

ما کار نکردیم. چه کار کردیم با آنها که می‌خواستند در جبهه انقلاب اسلامی کار فکری و کار نرم‌افزاری بکنند. سال‌هاست هر جا می‌رویم می‌گوییم حوزه علمیه، حوزه علمیه، حوزه علمیه. در همین همایش روشنفکری و حوزه عرض کردم، چرا حوزه علمیه خودش را درک نمی‌کند، چرا عقبه تمدنی و فرهنگی خودت را درک نمی‌کنی، چرا برای فعالیت‌های علمی می‌روی به دانشگاه چنگ می‌زنی و از دانشگاه اجازه می‌گیری. از مسئولانی اجازه می‌گیری که واقعا وجه نرم‌افزاری علم را درک نکرده‌اند. فلسفه علم را نمی‌دانند، جامعه‌شناسی علم را نمی‌دانند.

این را درباره وزیر علوم می‌گفتم. درخصوص وزیران قبلی هم می‌گفتم. متأسفانه سیاست‌های علمی و آموزشی ما سیاست‌هایی نیستند که ما را به اهداف متعالی مورد نظر امام نزدیک کنند. در بهترین حال یک بام‌ودوهواست. نشود که از روی غفلت و به‌صورتی فرافکنانه، مسئولیت‌های خود را فراموش کنیم و بعد در قالب عبارات و مفاهیم دیگری، به‌نحوی ناتوانایی‌ها و کاستی‌های خودمان را توجیه کنیم.

  • ببینید آقای افروغ، همین الان اگر بنده و شما برویم از در هر وزارتخانه‌ای که عنوانش قرابتی با علم داشته باشد وارد شویم، یا از هر دانشگاه یا حوزه علمیه‌ای –کوچک یا بزرگ- بپرسیم و بخواهیم که مجموعه فعالیت‌هایشان را درباره مقابله با جنگ نرم و تقویت و انتقال مفاهیم انقلاب اسلامی، نشان بدهند، خروارها بروشور و گزارش و فصلنامه و سایت اینترنتی و مکتوبات و غیره تحویل می‌دهند و می‌گویند بیا! این هم مبارزه فکری و محتوایی. و هیچ کس هم قائل به ناتوانی و کاستی خود نیست. پس کجای این سیستم نشتی دارد که آبی گرم نمی‌شود؟

یکی از مواردی که باعث کند شدن مواجهه نرم می‌شود، فرمالیسم است. با فرمالیسم نمی‌توان به جنگ نرم رفت و مقابله کرد. باید در علم، محتوا اصالت پیدا کند. کیفیت و نوآوری و خلاقیت اصالت پیدا کند نه شکل. متاسفانه امروزه به نام تولید علم و با عنوان تبعیت از رهبری درباره فرمان تولید علم، درست خلاف این امر، یک کمیت‌گرایی و یک فرمالیسم را حاکم کرده‌اند، و مرجعیت علم را به غرب داده‌اند. در عین حال توقع دارند که دانشگاهیان ما بارور بشوند، با سیستم تمرکزگرایی و با فرمالیسم و با کمیت‌گرایی نمی‌شود، به جنگ این مفاهیم رفت، و ابداع نظریه کرد. من صرفا از جنگ سخن نمی‌گویم، از ابداع سخن می‌گویم. از خلاقیت سخن به میان آوردم. می‌گویم بستر محتواگرایی را درخصوص علم و نسبت علم با فرهنگ و جامعه را فراهم کنید تا آنگاه شاهد تولید علم باشید نه صرفا مصرف‌کننده آن.

چون همه‌چیز سیاسی می‌شود چون همه‌چیز سیاسی شده‌است و سیاست از حد حکیمانه خود خارج شده است، این باعث می‌شود که عده‌ای از سر دلسوزی نظریه‌پردازی کنند، عده‌ دیگری از آن بهره‌برداری کنند تا به قدرت برسند، وقتی به قدرت رسیدند، توجه به سازوکارهای تحقق آن نداشته باشند و متأسفانه با شکل‌گرایی و کمیت‌گرایی سر این حرف‌های خوب را هم ذبح کنند یا مواجهه سخت‌افزارانه داشته باشند با بحث‌های نرم.

اگر شعارمان فرهنگی است باید تن به ملزومات فرهنگی آن هم بدهیم. من مخالف دلالت‌های تمدنی بحث‌های فکری نیستم. اما معتقدم که نباید خلطی صورت بگیرد. تاکید بیش از حد بر وجه تمدنی، ما را غافل می‌کند از وجه فکری و فرهنگی. وجه فکری و فرهنگی را باید سامان بدهیم و اجازه بدهیم که خودبه‌خود دلالت‌های تمدنی خود را پیدا کند و با اجبار و با تحمیل و با دستورالعمل و با فرمالیسم، نمی‌توان دلالت‌های تمدنی یک فرهنگ غنی را سامان بخشید.

  • به لحاظ محتوا در جنگ نرم و جنگ فیزیکی، یک غرض وجود دارد. هر دو مبارزه است. چه برهانی اقامه می‌کنید برای اثبات اینکه نباید از ابزار یکسان شان و یک جبهه مبارزه در جبهه دیگر آن استفاده کرد؟

جای این بحث‌ها، جای نقد دیدگاه‌ها و آرای مختلف، که ضدیتی با نیازهای بشر دارد، ضدیتی با حقوق بشر دارد، ضدیتی با انقلاب اسلامی دارد، در دادگاه‌ها نیست. جای نقد علوم انسانی غرب که در دادگاه‌ها نیست، جای آن در دانشگاه‌هاست.

از یک طرف از کیفیت می‌گوییم، از خلاقیت می‌گوییم، از نوآوری می‌گوییم، از تبعیت از مقام معظم رهبری در امر به شکستن مرزهای علمی رایج سخن به میان می‌آوریم اما از طرف دیگر مرجعیت علمی کشور را به غرب می‌دهیم؛ این شتر سواری دولا دولا است.

  • اگر غرب را مرجع علمی کشور بدانیم، خب این همان دور شدن از ایده‌آل انقلاب اسلامی و بلکه عقب‌گرد از آن است. اما...واقعا مرجعیت علمی به دست غرب است؟ پس تولیدکنندگان فکر و مبانی نظری انقلاب کجایند؟

شما نگاه کنید، وقتی استادی می‌خواهد ارتقای رتبه پیدا کند، مجبور است که در ژورنال‌های خارجی مقاله بنویسد. جریانی که امروز سیاست‌گذاری علمی به دست‌شان افتاده، از یک طرف می‌گویند مرزهای علمی را می‌شکنیم، از یک طرف سیاست‌های‌شان عملا به سمت و سوی دیگری است. تا کی می‌شود این نقض غرض‌ها را تحمل کرد. تا کی از روشنفکران ملتزم به انقلاب می‌توان توقع داشت که باور کنند این سیاست‌های یک بام و دوهوا را؟ یک روزی کناره‌گیری می‌کنند چون احساس می‌کنند که حداقل از حرف‌های‌شان سوءاستفاده می‌شود. از این حرف‌های خوب انقلابی عده‌ای استفاده می‌کنند، به قدرت می‌رسند، بعد تمام این افراد و اشخاص را نابود می‌کنند.

کسانی آمدند میدان، با اینها چالش می‌کردند، با اینها مقابله می‌کردند و این چالش را یک چالش ضروری در عرصه فکری می‌دانستند، و همواره فریاد ما این بود که نباید در برابر شبهات و چالش‌ها و سؤال‌ها برخورد فیزیکی بشود. بلکه باید برخورد فکری شود. کمااینکه قبل از انقلاب هم این برخورد صورت می‌گرفت. بزرگان ما فیلسوفان ما مثل علامه طباطبایی، مثل استاد شهید مرتضی مطهری هیچ‌گاه مواجهه فیزیکی نمی‌کردند، مواجهه سخت‌افزارانه نمی‌کردند، مواجهه از سر قدرت نمی‌کردند و دل‌شان هم خوش نبود که حالا چون قدرت در اختیار ماست ما این را می‌توانیم محکوم و منکوب کنیم. آدم‌هایی که می‌گذاریم در آموزش عالی علوم انسانی نمی‌دانند، علم را نمی‌شناسند.

به تعبیری در علم و فناوری- در رشته خودشان- ممکن است تسلطی داشته باشند اما درباره علم و فناوری خود تخصصی ندارند. همین کسانی که امروزه تصمیم‌گیرنده سیاست‌های آموزشی ما شده‌اند، این حرف‌ها را می‌زنند اما عملا با تمام ولع‌شان به سمت غرب در حال حرکت هستند، شعار ضدغرب می‌دهند برای اینکه به قدرت برسند اما عملا همان سیاست‌ها را به خورد دانشگاهیان می‌دهند. چقدر بگوییم؟ در کتاب محتواگرایی و تولید علم، در چندین گفتار بیان کرده‌ام که باید رفت دنبال علم بومی، علمی که ریشه در فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد. علمی که نسبتی با فرهنگ و جامعه داشته باشد. مخصوصا علوم انسانی. اما کسی گوش نمی‌کند.

کد خبر 89893

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز