پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸ - ۱۲:۳۶
۰ نفر

دوچرخه: مجموعه گزارش‌هایی با موضوع بازیگری

عشق بازیگری

از در ساختمان که وارد می‌شوی، خودت می فهمی، پوستر جشنواره کن،با تصویرهایی از «مارلون براندو»، «رابرت دنیرو»، «آل پاچینو» و ... با یک عالم بازیگر معروف دیگر، روی دیوار زده شده. عکس ایرانی ها هم هست؛ عزت الله انتظامی، علی نصیریان و بهرم رادان. حالا نگاه کن،  شاید یک روزی عکس من را آن بالا ببینی...

سپهر (15ساله) با هیجان حرف می‌زند. ما فقط گوش می‌دهیم. دوستانش هم با تعجب (و کمی حسودی) به او نگاه می‌کنند. همه می‌دانند کافی است کسی صحبتی از فیلم بکند تا او شروع به بحث کردن درباره سینما و بازیگران سینمایی بکند. سپهر یک عشق فیلم است. فهمیدن این موضوع نه نیازی به هوش سرشار دارد و نه ذهنی خلاق:

  • چه‌قدر فیلم می بینی؟

زیاد، خیلی زیاد. البته این اواخر خیلی کمتر بوده، چون وقت امتحان بود.

  • به بازیگری علاقه داری؟

خیلی خیلی زیاد. فیلم که می‌بینم سعی می‌کنم مثل بازیگرانش صحبت بکنم، راه بروم و ...  می‌دانید من بازیگر خوبی هستم. یعنی می‌توانم دیگران را با حرف‌ها و کارهایم بخندانم. خوب این یعنی بازیگری دیگر. بعد از امتحان‌ها هم قراراست بروم یک موسسه برای ثبت نام دوره تابستانی، البته اگر مامانم راضی شود.

تصویرگر: لیدا معتمد

  • فکر می‌کنی بازیگر موفق بشوی؟

آخر موفق بودن در بازیگری استعداد و شانس می‌خواهد. اگر منظورت بازیگری در هر فیلم درپیت و هر نقش ساده‌ای باشد که همه می‌توانند ؛ به نظر من تلف کردن وقت است. آدم باید بازیگر نقش اول یا دوم باشد، این جوری می‌تواند پولدار و معروف شود؛ در غیر این‌صورت چه کسی پوستر آبمیوه فروش فلان فیلم را به دیوار می‌زند؟

هاله (17 ساله)، زمانی عشق بازیگری بوده، البته هنوز هم هست ولی با شرایطی:

  • چرا بعضی بچه‌ها عشق بازیگری هستند؟

بازیگری جذابیت زیادی دارد، همه دوست دارند مشهور شوند: این‌که در مرکز توجه همه باشی، عکست روی جلد مجله مختلف چاپ شود و از تو امضا بخواهند و با آدم‌های مشهور دیگر هم صحبت بشوی.

  • خودت  هم این جوری بودی؟

خوب آره. خیلی از بچه‌ها در دوران راهنمایی این طوری هستند. چون که هنوز چیزی از دنیای دوروبر و شرایط زندگی نمی‌دانند. ولی الان که بزرگ‌تر شده‌ام، احساس می‌کنم که این هیجان، گذری است. یعنی اگر از مسیر درستی هدایت نشود، هیچ نتیجه‌ای ندارد.

  • برخورد خانواده‌ها با این قضیه چه‌طور است؟ 

اکثراً مخالفت می‌کنند، چون که دوست دارند بچه‌هایشان دکتر یا مهندس شوند تا بازیگر. البته بعد از کلی صحبت و... شاید موافقت کنند.

  • به نظرت افرادی که عشق بازیگری هستند، می‌توانند موفق شوند؟

باید سعی کنند. آخر بازیگری مثل کارهای دیگر نیست که تنها با پشتکار بتوانی به همه چیز برسی. به نظر من بازیگری 70 درصد استعداد و تنها 30 درصد پشتکاراست. استعداد هم چیزی نیست که همه داشته باشند. بنابراین احتمال شکست‌شان زیاداست.

  • خودت دیگر دوست نداری بازیگر باشی؟

این‌قدر در دوره دبیرستان آدم درگیر درس و کتاب و امتحان‌های مختلف می‌شود که مجبوراست دور خیلی چیزهایی را که دوست دارد، خط بکشد. این موضوع باعث کمرنگ شدن علاقه می‌شود، ولی من می‌دانم زمانی که درسم تمام شد، می‌توانم دنبال علاقه‌ام، یعنی بازیگری  بروم؛ تا آن زمان تمرین خیلی زیادی هم کرده‌ام.

  • می‌دانی چرا این قدر عشق بازیگری هست؟

چون در زندگی، آدم‌ها هر کدام یک جور بازیگرند؛ بازیگرانی که بدون فیلم‌نامه بازی می‌کنند و کسی نیست که به آنها بگوید کات.

فراز خلج

سخت و شیرین است

حسین جعفری در مجموعه یوسف پیامبر، اولین بازی خود را در نقش نوجوانی حضرت یوسف ایفا کرد. او زمان بازی در این مجموعه 13 سال داشت و حالا 16 ساله است. چهره او تغییر کرده و خودش می‌گوید: «آن موقع زیباتر بودم.» او از تجربه‌های بازیگری‌اش برای نوجوانان می‌گوید. از او می‌خواهیم در ابتدا بازیگری را برای نوجوانان تعریف کند:

«بازیگری سخت است، خیلی هم سخت. هر نقشی و هر کاری نسبت به شرایطش سختی خودش را دارد. سختی کار برای من با پسردایی‌ام که نقش بزرگسالی و جوانی یوسف را داشت، فرق می‌کرد. من بچه آخر خانواده بودم. سنم کم بود و دوری خانواده برایم سخت بود.

ضمن آنکه باید هر روز ساعت چهار صبح بیدار می‌شدیم و در شهرک دفاع مقدس در کویر، که بسیار سرد بود و تابستان‌های گرمی داشت، کار می‌کردیم.

از طرف دیگر کار کردن با یک گروه حرفه‌ای هم سخت است و هم آسان. البته آنها می‌دانند که چه‌طور با تو رفتار کنند تا بتوانی جلوی دوربین خوب بازی کنی. حرف‌هایشان هنگام بازی،  یا حتی خارج از بازی، خیلی کمکم می‌کرد.

اما استرس کار هم زیاد بود، تا بتوانی جلوی دوربین خوب بازی کنی. خانم نونهالی در باره بازیگری جمله جالبی دارند، می‌گویند: «کلاً بالاترین میل بشری دیده شدن است. از اولین روزی که انسان به دنیا می‌آید،  می‌خواهد. دیده شود. حالا که ما بازیگریم، باید روی این بالاترین میل بشری پا بگذاریم و نقش دیگری را بازی کنیم. باید خودمان را قانع کنیم که قایم شویم و دیده نشویم و شخص دیگری را از وجود خودمان بروز دهیم که برای بیننده قابل باور باشد.»

  • شهرت چه‌طور؟ این‌که مردم آدم را بشناسند خوب است یا بد؟

شهرت هم می‌تواند خوب باشد، هم بد. وقتی مردم کسی را می‌شناسند، آن فرد زیر ذره‌بین می‌رود و همه جا توی چشم است.

باید بیشتر مراقب کارها و رفتارهایم باشم. کارهایی که بقیه دوستان و هم سن‌وسالانم
به سادگی انجام می‌دهند، من نمی‌توانم انجام بدهم. حتی اگر جایی لباس‌هایی بپوشم که شاید خیلی معمولی‌تر از هم سن و سال‌های خودم در خیابان باشد، باز هم ممکن است به من ایراد بگیرند.

  • رابطه‌ات با دوستانت چه‌طور است؟ تغییری کرده؟

رابطه‌ من با دوستانم صمیمی‌تر شده، چون سه ماه از آنها دور بودم، طبیعی بود که دلم برایشان تنگ شود. البته دوستان خوبی دارم؛حسادت نمی‌کردند، دوست داشتند من موفق باشم. خیلی صمیمی بودند.

مانی جبلی

ستاره می شوم

- من نوجوانی 13 ساله هستم، بازیگری برای من یک نیاز است، نه یک خواسته.

- من 15 ساله هستم، می‌خواهم بازیگر شوم و دوست دارم در فیلم‌های ترسناک بازی کنم.

- من سه‌سال در مدرسه بازیگری درس خوانده‌ام، کسی می‌تواند برای من کار پیدا کند؟

- من نوجوان هستم؛ نمی‌دانم در چه سنی می‌توان در مقابل دوربین و یا روی صحنه رفت و نقش بازی کرد.

- بازیگری همه عشق من، زندگی من و آن چیزی است که می‌خواهم انجام بدهم، لطفاً به من کمک کنید.

- آرزو دارم ستاره بزرگ سینما شوم.

اینها بخشی از نظرهای نوجوانانی است که در یک وب‌سایت مطرح کرده‌اند. بسیاری از افراد در سن نوجوانی آرزوی بازیگر شدن را در سر دارند. شاید به نظر اطرافیان این هدف دست‌ نیافتنی نباشد، اما بسیاری از بازیگران معروف دنیا نیز از همین جا شروع کرده‌اند. البته گاهی شرایط برعکس هم می‌شود، مثل ترانه علیدوستی در کشور خودمان. او همان‌طور که در وبلاگش نوشته، دوست داشته خواننده اپرا بشود، حتی در کلاس‌های مربوط به آن هم شرکت کرده، اما حالا از بازیگری سر در آورده است. به طور کل، بازیگری به عمل ایفای نقش در تئاتر، تلویزیون، فیلم و یا هر داستانی که به صورت فیلم در آمده باشد، گفته می‌شود.

در بعضی کشورهای اروپایی ، برای آموزش تخصصی بازیگران، مدرسه‌های هنر و بازیگری وجود دارد.  بیشتر درس‌های این مدرسه ها هم به صورت عملی است. در ترم‌های پایانی نیز جشنی در برخی از این مدرسه‌ها برپا شده و از کارگردانان نیز دعوت می‌کنند . به این ترتیب این دانش‌آموزان می‌توانند با اجراها در این جشن به کارگردانان معرفی شوند. بعضی از این مدرسه‌ها، شبانه‌روزی هستند و یا  شرط سنی بیشتر از 18 سال دارند. البته در اکثر کشورها، آموزشگاه‌های آزاد بازیگری هم وجود دارد که معمولاً هم هزینه بالایی دارند. مدرسان این مدرسه‌ها و آموزشگاه‌ها، معمولاً از بازیگران معروف هستند و همین موضوع باعث آشنایی کارگردانان با این بازیگران تازه کار می‌شود. همه اینها نشان می‌دهد که بازیگری مانند هر حرفه دیگری  به تمرین، تلاش، تحصیل و آشنایی با تکنیک‌های مربوط نیاز دارد. بازیگر شدن با اجی مجی اتفاق نمی‌افتد.

در یکی از وب‌سایت‌های اینترنتی که عنوان آن «از متخصص بپرس» است، نوجوانی از خانم «کیت ایکس» که بازیگر معروف انگلیسی است، پرسیده:

«من یک پسر 15 ساله هستم که در «کلویلند»  زندگی می‌کنم. آرزو دارم وقتی بزرگ شدم بازیگر معروفی بشوم، خصوصاً یک کمدین. من در سنی هستم که همه خانواده از من می‌پرسند که تو می‌خواهی وقتی بزرگ شدی چه کاره شوی. من می‌گویم بازیگر و آنها زیرلب می‌خندند. حتی خودم هم بعضی وقت‌ها درباره این موضوع شک می‌کنم. علت نوشتن برای شما این است که اگر می‌توانید نکته و یا راز و رمز این کار را به من نشان دهید و یا کسانی را به من معرفی کنید که بتوان از طریق آنها وارد دنیای بازیگری شوم. بنابراین اگر می‌توانید لطفا به من بگویید چه کار کنم، چون من گم شده‌ام.»

خانم کیت ایکس هم پاسخ داده است: «سلام. این خیلی خوب است که تو هدف داری.متاسفانه موفق و مشهور شدن خیلی هم ساده نیست که یک کارگردان را ببینی و او به تو بگوید که تو برای فیلمش ستاره تمام عیار هستی. این موضوع اتفاق نمی‌افتد. راه موفقیت، کسب تجربه است. من پیشنهاد می‌کنم تا جایی که می‌توانی تجربه کسب کن. برای این کار باید سعی کنی که مردم تو را بشناسند. باید نشان دهی که باهوش و مودب هستی. تو نمی‌دانی که آینده چه می‌شود، شاید همان افرادی که تو در یک کار معمولی با آنها همکار می‌شوی یک روز افراد مهمی شوند و برای یک نقش عالی به تو زنگ بزنند.»

***

شاید بعضی از افراد از مشاهده کسانی که عاشق دوربین و صحنه هستند، تعجب کنند. اما هر کس به دلیل روحیه و خصوصیت اخلاقی خود، علاقه‌های متفاوتی دارد. اگر به وب‌سایت‌های طرفداران و علاقه‌مندان بازیگری سری بزنید، می‌توانید دلیل‌هایی را که آنها برای این علاقه‌شان مطرح می‌کنند، بخوانید. شهرت، انتقال احساس‌ها از طریق اجرا، علاقه به تغییر چهره و ظاهر،جلب نگاه و توجه دیگران از جمله این دلیل‌ها هستند.

بعضی افراد ممکن است که خیلی رویایی درباره بازیگری فکر کنند، اما نوجوانی به نام «جسیکا» در وب‌سایت خود توضیح‌هایی درباره بازیگری به هم‌سن و سال‌های خود داده است: «من دارم بازیگری را شروع می‌کنم. بسیاری از مردم فکر می‌کنند که بازیگری فقط برای کسانی است که چهره زیبایی دارند و باهوش نیستند. باید بگویم این‌طور نیست. بازیگری یک شانس نیست، بیشتر یک توانایی است. من الان در کلاس دوم دبیرستان درس می‌خوانم و برای این که هزینه کلاس‌های بازیگری را تامین کنم، به پول نیاز دارم. من الان نقش‌هایی دارم که خیلی هم عالی نیستند، مثل عابر خیابان، سیاهی لشکر و... اما می‌دانم که می‌توانم یک نقش خوب پیدا کنم. بعضی وقت‌ها دوست دارم با دوست‌ها یا خانواده‌ام باشم، اما نمی‌توانم و باید سر اجرا بروم. علاوه بر این، گاهی ساعت‌ها باید انتظار بکشم تا در یک  نقش کوتاه بازی کنم، اما این کار را می‌کنم. اگر بخواهم کوتاه بگویم، باید بگویم که بازیگری را به خاطر شهرت انجام نده، این موضوع کم‌اهمیت‌ترین بخش کار است.»

کاربران نوجوان و بزرگسال در وب‌سایت‌های مختلف این نظرها را در جواب به این سؤال که «یک بازیگر خوب چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد» مطرح کرده‌اند، مانند: هم‌حسی؛ یعنی  یک بازیگر باید بتواند روش زندگی، تکلم و تفکر خودش را مطابق با نقشی که بر عهده می‌گیرد، متناسب کند. و همچین ارتباط با دوربین و تماشاچی،تحرک و پویایی،تمرکز و آرامش.

با همه این وصف‌ها، یادتان باشد که بازیگری یک هنر است و هنر از عاطفه‌ و احساس انسان سرچشمه می‌گیرد،  شاید در ابتدا، ایفای نقش در یک تئاتر مدرسه و یا مسجد محله و یا فرهنگ‌سرای منطقه، بچه‌گانه به نظر برسد، اما همین کارها نیز روزنه‌ای است به دنیای بازیگری. خدا را چه دیدید، شاید یک کارگردان معروف در بین تماشاچیان شما باشد. اصلا شاید همین مقاله باعث شود که شما این خواسته‌تان را جدی‌تر دنبال کنید. راستی اگر بازیگر معروفی شدید، برای گفت‌وگو با دوچرخه برای ما کلاس نگذارید!

سارا حی

مردم به ما علاقه‌مند می‌شوند

من علی را نمی‌شناسم، او هم دوچرخه‌ را نمی‌شناسد. دوستی مرا به اومعرفی کرده و من هم دوچرخه را به او...

علی.م. هفده ساله از کودکی در مرکز بهزیستی شهید قدوسی زندگی می‌کند و در حال حاضر جفت‌پا رفته توی یک لنگه کفش و سفت و سخت می‌گوید: «می‌خوام توی فیلم بازی کنم و مردم منو بشناسن». از اتفاق، علی‌آقا خیلی هم خجالتی‌ است. به نظر علی، برای بازیگر شدن یا باید زیبا بود، یا باید پارتی داشت. ولی من می گویم :علی‌های دنیا، نه؛ نه به ریخت و قیافه ربط دارد، نه به پارتی... می‌پرسید به چه ربط دارد؟ اگر واقعاً مشتاقید، دنبال پاسخ باشید...

  • چرا می‌خواهی بازیگر بشی؟

من از بازیگری خوشم می آد. خیلی جالبه.

  • کجاش جالبه؟

می‌ریم پشت دوربین. بعد مردم بهمون علاقه‌مند می‌شن.

  • درباره سختی‌ها و دردسرهای بازیگری و بازیگرها چیزی‌ شنیدی؟

اوناشو خودم می‌دونم. مهم نیست.

  • خب، چی می‌دونی؟

حفظ کردن متن فیلم‌ها واسشون خیلی سخته. یکی‌ام اینه که سخته بتونی حس بازیگریتو به مردم نشون بدی.

  • به نظرت قیافه چه‌قدر مهمه؟

به نظرم مهم نیست. خیلی ها زشت بودن، اما بازیگرای معروفی‌ان. 

  • پس چه‌طور معروف شدن؟ چه‌طور بازیگر شدن؟

پارتی داشتن.

  • چه فیلم‌هایی دوست داری؟

فیلم‌های ایرانی.

  • کدوم بازیگران طنز رو دوست داری؟

مجید صالحی،جواد رضویان و رضا عطاران.از بازی‌اش خوشم‌ می‌آد.

  • وقتی می‌گی از «بازی‌اش خوشم می آد» منظورت چیه؟

یعنی حساشو خوب نشون می ده.

  • تا حالا برای رسیدن به هدفت چی‌کار کردی؟

می‌خواستم تو بهزیستی یه تئاتر راه بندازم، نشد. قرار بود برم برای یه فیلم تلویزیونی تست بدم که چون امتحان داشتم، نشد.

  • به نظرت اگر می‌رفتی، قبول می‌شدی؟

به نظر خودم آره. چون همه بهم می‌گن قیافه ام خوبه. بهم می‌گن بامزه‌ام. فقط در مورد «حس» نمی‌دونم...

  • درباره بازیگری مطالعه می‌کنی؟ فیلم می‌بینی؟

مجله و روزنامه می‌خونم. فیلم‌های ایرانی زیاد می‌بینم.

  • نظرت در باره رضا کیانیان ‌چیه؟

کیانیان؛ از قیافه‌اش خوشم می‌آد.

  • دوست داری نقش بازیگر خاصی رو بازی کنی؟

آره. فیلم دلداده رو دیدین؟ دوست دارم نقش جواد رضویان تو فیلم دلداده‌رو بازی کنم.

  • تا حالا از بازیگری خواستی کمکت کنه؟

چرا. به مجید مظفری گفتم. گفت می‌آم می‌برمت صداو سیما تست بدی؛ ولی هنوز نیومده.

سپیده قادری

معرفی کتاب؛ عین موش

راستش این است که تا امروز این کار را دوست نداشتم. به نظرم نوشتن معرفی کتاب... ترین کار دنیاست [جای خالی را خودتان با هر کلمه‌ای که دوست دارید پر کنید].به نظرم کتاب‌ها خودشان خواننده‌هایشان را انتخاب می‌کنند. 

 اما این‌بار ماجرا فرق کرده. کتابی هست که خودم خواستم در باره‌اش بنویسم. حالا، همین حالا، به نظرم نوشتن معرفی کتاب، گاهی‌وقت‌ها، خیلی دلنشین است [هاهاها، حالا دیگر جای خالی نیست که پر کنید].

کتاب هنوز تمام نشده اما من باید مطلب معرفی‌اش را تحویل بدهم.

کتاب توی قفسه جا گرفته... روی جلدش با خط قرمز نوشته «بازیگر عزیز من» به خیالم نمایشنامه‌ای به قلم طلوعی‌ست.

« شبنم طلوعی» را در «قهوه تلخ»، «شب هزار و یکم»،« می‌بوسمت و اشک»، روی صحنه تئاتر دیده‌ام. پس شاید نمایشنامه‌ای جدید نوشته، یا داستان است؟

دو دل می‌شوم، نکند از همان کتاب‌های خسته کننده فلان‌وبهمان برای نوجوانان باشد که بسیاری‌شان خسته کننده و کسالت بارند... ناچاریم مقدمه را بخوانیم؟ من از آن روز که توبه شکستم و مقدمه جنگ و صلح را خواندم و دوباره توبه کردم تا امروز، هم‌چنان مقدمه‌ها را ندید می‌گیرم، از حق نگذریم کم نیستند کتاب‌هایی که مقدمه‌هایی کسالت‌بار و خسته‌کننده دارند. اما این یکی... دوبار خواندمش...

دو بار... آدم کوچولوی مقدمه قلقلکم داد...

این مانای بلای قصه، عین خودمان است. یعنی به‌قول شبنم طلوعی، عین خودمان «موش» است. زیرآبی می‌رود،‌ نقشه می‌کشد، برای فرار از قوانین خانواده، دنبال هم‌دست می‌گردد، شاکی هست، غمگین هست، همه چیز هست. در اصل همه چیزش عین خودمان است.
یاد گرفتن از این کتاب، خود زندگی کردن است. مدرسه رفتن نیست. یاد گرفتنی است که زیر پوست زندگی است. هیچ وقت حس نکردم او به من درس می‌دهد. اصلاً حس نکردم این کتاب نمایش به زبان ساده باشد. این کتاب «نمایش به زبان نمایش است».

داشتم کتابم را می‌خواندم، حالا ماجرای نمایشنامه‌نویس شدن اوژن یونسکو و مانا و خانم بازیگر و اسدخان درهم تنیده... من رفتم کتاب رابخوانم. شما هم بفرمایید.

سپیده قادری

کد خبر 84425

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز