پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸ - ۰۷:۲۵
۰ نفر

مناف یحیی‌پور: می‌دانم، تو همه جا هستی. تو نزدیکی. بارها این را شنیده‌ام. آن حکایت قدیمی را هم از یاد نبرده‌ام ...

آن حکایت قدیمی را هم از یاد نبرده‌ام که روزی معلم مکتب‌خانه‌ای قدیمی،  از شاگردانش خواست که هرکدام، مرغی را در جایی که کسی نباشد آنها را ببیند، سر ببُرند و ببرند. فردای آن روز، هر کدام از بچه‌ها، جای خلوتی پیدا می‌کند و به خیال خود طبق خواسته معلم، در حالی که هیچ کس او را نمی‌بیند، مرغ را سر می‌برد و با خود به مکتب می‌برد. آن روز در دست هرکدام از شاگردها، یک مرغ سربریده بود و فقط یکی از آنها مرغ زنده‌ای با خود آورده بود. بقیه بچه‌ها فکر می‌کردند که آن شاگرد چون به حرف معلم گوش نکرده، تنبیه خواهد شد. معلم آمد و او را که با مرغ زنده دید؛ پرسید:« مگر نگفته بودم مرغ را سر ببرید؟»

شاگرد جواب داد:« شما گفتید مرغ را در جایی که هیچ کس ما را نبیند، سر ببریم. من چنین جایی را پیدا نکردم. هر جا که می‌رفتم خدا مرا می‌دید.» آن وقت همه شاگردها به راز آن خواسته معلم پی بردند که چگونه می‌خواست به آنها درسی بدهد که خوب یادشان بماند . آنها متوجه شدند که  فقط یک نفر،  این راز را فهمید.

می‌دانستم که خدا در قسمتی از یک آیه قرآن کریم هم به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید که او همه جا هست و از همه کارهای ما خبر دارد و حتی از آنچه که در
دل های ما می‌گذرد هم آگاه است.

«هم قصه نانموده دانی        
هم نامه نانوشته خوانی»1

همه اینها را شنیده و خوانده بودم؛ اما راستش نمی‌دانم چرا، انگار اینها بیشتر برای ترساندن بود، برای حساب بردن. انگار برای این بود که به آدم بگوید که یک وقت فکر نکنی می‌توانی از مجازات و عذاب خدا فرار کنی. و البته این طرف ماجرا هم درست بود. ولی از دیشب دارم فکر می‌کنم که خب، این همه جا بودن و از همه چیز خبر داشتن که فقط مخصوص بدی‌ها و مجازات و تنبیه  نباید باشد. او که این همه بر مهربانی و رحمت خود تأکید دارد؛ او که این همه عیب پوشی و بخشنده بودن خودش را به ما یادآوری می‌کند؛ او که قطعاً دنبال عیب و گناه کسی نیست که زود او را مجازات کند.

به این نکته فکر می‌کنم و می‌گردم و به سوره حدید می‌رسم. از اول سوره شروع می‌کنم: از این که هرموجودی که در آسمان‌ها و زمین است، به ستایش خدا می‌پردازد؛ خدایی که عزیز و حکیم است و ملک آسمان‌ها و زمین از آن اوست؛ و اوست که زنده می‌کند و می‌میراند و بر هر کاری تواناست. اول و آخر و آشکار و پنهان اوست که از هر چیزی آگاه است. او آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و به تدبیر کارهای عالم پرداخت. او از آنچه در زمین فرو می‌رود، یا از آن سر برمی‌آورد، یا آنچه که از آسمان فرو می‌آید و آنچه به سوی آسمان اوج می‌گیرد، باخبر است. و او با شماست، هرجا که باشید و خدا به آنچه انجام می‌دهید، بیناست.

خدا در این آیه‌ها به آفرینش، و به مرگ و زندگی اشاره می‌کند؛ و در کنار اینها از آگاه و بینا بودن خود هم خبر می‌دهد. خدا، اول و آخر بودن و آشکار و پنهان بودن خود را به یادمان می‌آورد تا احاطه داشتن خود را بر تمام هستی، آشکارتر نشان دهد و بعد از همه اینها، به ما می‌گوید که هرکجا و هر وقت و در هر حالتی که باشید، او با شماست.

راستش حالا فکر می‌کنم با شنیدن و خواندن این آیه، بیشتر احساس آرامش و اطمینان به آدم دست می‌دهد تا ترس. هرچند بودن خدا و دانستن این که او بینا و آگاه است، یک جور حساب بردن و ترس هم در دل خودش داشته باشد. بلاتشبیه مثل وقتی که پیش یک آدم بزرگ و با ابهت باشیم که مواظب حرف‌ها و رفتار و حتی طرز نشستن خود هم هستیم و به نوعی حساب می‌بریم؛ اما همزمان از بودن پیش او لذت هم می‌بریم و یک جور احساس امنیت هم داریم که دست‌کم تا آنجا هستیم، کسی نمی‌تواند به ما آسیبی برساند و خطری ما را تهدید نخواهد کرد.

ناخودآگاه به یاد آیه‌ دیگری  می‌افتم و می‌گردم تا آن را هم پیدا کنم. خداوند وقتی به حضرت موسی ع و برادرش هارونس مأموریت می‌دهد که سراغ فرعون بروند؛ خطاب به آنها می‌گوید که« نترسید، من با شما هستم، می‌بینم و می‌شنوم.»3  احساس می‌کنم این آیه هم کمک می‌کند تا از بودن خدا و حس کردن بودن او پیش خودمان، بیشتراز هر چیزی، احساس امنیت و آرامش کنیم . البته از بزرگی و قدرت و قهر او هم غافل نباشیم که به قول حکیم نظامی گنجوی:

«...ای عقل مرا کفایت از تو
جُستن ز من و هدایت از تو
من بددل و راه بیمناکست
چون راهنما تویی چه باکست
...شک نیست در اینکه من اسیرم
کز لطف زیم ز قهر میرم
یا شربت لطف دار پیشم
یا قهر مکن به قهر خویشم
گر قهر سزای ماست آخر
هم لطف برای ماست آخر»4

-------------------------

1 و 4. نظامی گنجوی. دیباچه لیلی و مجنون
2. سوره إسراء، آیه 44
3. سوره طه، آیه 46

کد خبر 84007

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز