امروز سوم شعبان روز میلاد امام حسین(ع)، بزرگ ترین پاسدار دین، شرف و آزادگی است. روزی که در تقویم به نام «پاسدار» مزین شده و این فرصتی به دست ما داد تا سراغ سرداری برویم که جهاد برایش تمامی ندارد و معتقد است پاسداری یک شغل نیست، یک تعهد است و تا پای جان برای پاسداری ایستاده است.

سردار قاسم صادقی

همشهری آنلاین: امروز سوم شعبان روز میلاد امام‌حسین(ع)، بزرگ‌ترین پاسدار دین، شرف و آزادگی است. روزی که در تقویم به نام «پاسدار» مزین شده و این فرصتی به دست ما داد تا سراغ سرداری برویم که جهاد برایش تمامی ندارد و معتقد است پاسداری یک شغل نیست، یک تعهد است و تا پای جان برای پاسداری ایستاده است. چه روزهایی که در سنگر کنار همرزمانش ایستادگی کرد و چه حالا که بعد از گذشت حدود ۴ دهه از روزهای جنگ تحمیلی برای زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره شهدا و ایثار مردان خدا سنگ تمام گذاشته است. حاج قاسم صادقی هم راوی دفاع‌مقدس و هم بنیانگذار یادمان شهدای کوی ذوالفقاری آبادان است. از طرفی معرف شهدای لوطی‌مسلک به جوانان امروزی است. در ادامه بخش‌هایی از گفت‌وگو با او را می‌خوانید.

بازسازی دشت ذوالفقاریه

کسانی که مسیرشان به جنوب و کاروان راهیان نور افتاده باشد حتما چهره و اسم حاج‌قاسم را به‌خاطر دارند. کسی که به سردار ذوالفقاریه معروف است. اینکه چرا به این اسم شهرت دارد را خودش بهتر توضیح می‌دهد: «جنگ به ظاهر تمام‌شده و جنگ فرهنگی، سرباز خودش را می‌خواهد. از زمانی که حضرت‌آقا گفتند آتش به اختیار باشید پا در این مسیر گذاشتم. اولش در تهران این کار فرهنگی را شروع کردم. شروع کردم به شناسایی شهدای این دشت. چون این خاک ذوالفقاریه یادآور روزهای سخت و پرتنشی است. رزمنده‌های زیادی با دستان خالی اما با دل‌های پر از ایمان مقابل دشمن ایستادگی کردند. شاید گفتن این جملات تکراری باشد اما این حماسه باید به زبان‌های مختلف تکرار شود. همین خاکی که من روی آن ایستاده‌ام روزگاری به‌خود مردانی دیده از اقشار مختلف جامعه. از مردم معمولی و سربازهای نظام وظیفه گرفته تا روحانیون، پزشکان و تحصیل‌کرده‌هایی که همگی در یک صف ایستادند.»

معرفی شهدای لوطی مسلک به جوانان‌ها

حاج قاسم حماسه ذوالفقاریه را زنده نگه داشته چون هیچ‌کس به اندازه او نمی‌دانست سال۵۹ چه اتفاقات تلخی در این دشت پرخون رخ داده است. چه عزیزانی که ناجوانمردانه شهید شدند. بسیاری از شهدا مثل شهیدشاهرخ ضرغام، سیدحسن برازنده، شهید حمید معانی، شهید محمدرضا حیدری، شهید وهاب حسین‌خان‌آقا و شهید عباس فتحی در آنجا ماندند و چون هواپیماهای دشمن آنجا را بمباران کردند پیکر همه آنها پودر شد. خودش می‌گوید:«تعدادی از خانواده‌های آبادانی می‌خواستند به شادگان بروند. در گل‌ولای ماندند و به مرور زمان مفقودالاثر و مفقودالجسد شدند.» حالا او چند سالی است که کمر همت بسته تا شهدای لوطی‌مسلک فداییان اسلام به فرماندهی شهید سیدمجتبی هاشمی را به جوانان معرفی کند. خودش می‌گوید: «باید با این نسل با زبان خودشان حرف بزنیم. باید مثال‌های امروزی بزنیم و پای صحبت‌ها و دغدغه‌های امروزی‌شان بنشینیم.»

زندگی متفاوت یک پاسدار از تهران تا آبادان | تا پای جان پاسداریم

موزه‌ای در دل دشت

تا چند سال پیش در تهران در کنج حیاط خانه‌اش یک موزه به راه انداخته بود پر از وسیله و ادوات نظامی؛ از اسلحه زنگ زده، بی‌سیم، پوکه خمپاره و فشنگ گرفته تا چراغ خوراک‌پزی و یک کتری دودگرفته. لوازمی هم از تفحص همرزمانش به یادگار نگه داشته بود. اسم اتاقش را گذاشته بود «اتاق تذکر» تا به قول خودش از یاد شهدا غافل نباشند. حالا اما به‌خاطر اینکه به دشت ذوالفقاریه مهاجرت کرده این موزه و ادواتش را هم با خودش به آنجا برده است. خودش می‌گوید: «اوایل فقط موسم راهیان نور به اینجا می‌آمدم اما حالا دیگر اینجا در آبادان ماندگار شدم و موزه بزرگ‌تری برای زائران مناطق جنگی به راه انداختم. حدود 10کیلومتر از این دشت را با ادوات جنگی بازسازی کردیم.»

زندگی متفاوت یک پاسدار از تهران تا آبادان | تا پای جان پاسداریم

جهاد حاج قاسم و پسر و عروسش

روز اولی که آمد ذوالفقاریه یک بیابان برهوت بود. شروع کرد به بازسازی منطقه. خودش می‌گوید: «تعداد زیادی سنگر درست کرده و موقعیت هر شهید را نشان دادیم. اینطور خانواده‌ها بهتر می‌توانستند با عزیزانشان ارتباط بگیرند. مسئولان سپاه و ارتش هم همکاری کردند و تعدادی تانک و توپ مستهلک به ما دادند. هر چه دشمن بلا سر این مردم آورده بود من صحنه‌سازی‌ کرده‌ام. مثلا تانکی که روی یک ماشین رفت و چند نفر کشته شدند. بسیاری از مردم حین فرار جان خود را از دست دادند. نماد آن روزها را ساخته‌ام. یک برج ۱۲ متری با ادوات جنگی درست کردم.» دشت ذوالفقاریه حالا به همت صادقی احیا شده و حتی به ثبت ستاد راهیان نور و میراث فرهنگی رسیده است. او از اینکه منطقه‌ای بیابانی به یک مکان فرهنگی تبدیل شده حس خوبی دارد و می‌گوید: «در این کار پسر و عروسم خیلی کمکم کردند. هر ۳ نفرمان در یک کانکس درست در همسایگی شهدا زندگی می‌کنیم. خیلی‌ها از ما می‌پرسند چرا رفاه زندگی در شهر را رها کرده و به اینجا آمدید. در پاسخ‌شان فقط می‌گوییم لذتی در این بیابان و کنار کوی شهدا هست که در شهر خاکستری نیست. امیدوارم شهدا از ما قبول کرده باشند.» او برای رفاه مسافران راهیان نور، چندین حسینیه و یک بیت‌الشهدا هم ایجاد کرده تا در شرایط خوب بتوانند چند روزی مهمان باشند. برای اسکان مهمان‌های نوروزی سال جدید هم برنامه‌های زیادی دارد و در تدارک آنهاست.

زندگی متفاوت یک پاسدار از تهران تا آبادان | تا پای جان پاسداریم

کد خبر 831907

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha