مجموع نظرات: ۰
دوشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۷:۵۳
۱ نفر

یکی از افسران اداره چهارم پلیس آگاهی تهران که مختص افراد گمشده است، زنی است که بسیاری از پرونده های قتل را رازگشایی کرده است.

افسر پليس

همشهری آنلاین - ‌الهه فراهانی: «دخترم ۱۵ سال بیشتر نداره؛ آخرین بار برای رفتن به کلاس زبان از خانه رفت بیرون اما دیگه برنگشت... مادرم آلزایمر داره و گم شده. خواهش می‌کنم تا اتفاقی براش رخ نداده پیداش کنید... همسر و فرزندم برای رفتن به خانه یکی از اقوام از خانه خارج شدند و هنوز برنگشتن. نمی‌دونم چه بلایی سرشون اومده...»

این چکیده‌ اظهارات افراد نگران و مضطربی است که هر روز راهی اداره چهارم پلیس آگاهی تهران می‌شوند تا برای پیدا کردن گمشده‌شان از ماموران کمک بخواهند؛ اداره‌ای که مربوط به افراد فقدانی یا همان گمشده‌هاست. همان‌هایی که ناگهان و بدون برجا گذاشتن ردی از خودشان گم می‌شوند و چنان آشوبی به دل عزیزانشان می‌اندازد که تنها امیدشان پس از خدا می‌شود افسرانی که در اداره چهارم پلیس آگاهی تهران مشغول به کار هستند و تخصص‌شان یافتن افراد گمشده است. هر چند بسیاری از افراد گمشده با تلاش افسران پلیس، خیلی زود پیدا می شوند و به آغوش خانواده بر می‌گردند اما تحقیقات در برخی از پرونده‌ها پیچیده و کاملا تخصصی‌ است. افسران پلیس گاهی مجبور می‌شوند برای حل این پرونده‌ها به دنبال سوزن در انبار کاه بگردند و در این میان هر چند موفق می‌شوند سرنوشت فرد گمشده را کشف کنند اما نتیجه تحقیقاتشان گاهی دردناک و هولناک است و این یعنی فرد گمشده به قتل رسیده است.

اینجا اداره چهارم پلیس آگاهی تهران است و جالب است بدانید که یکی از افسران زبده این اداره که تاکنون از پرونده‌های زیادی رازگشایی کرده، سرهنگ زهرا غفاری است که قریب به ۲۰ سال از فعالیتش در اداره فقدانی‌ها می‌گذرد. این خانم کارآگاه، علاقه‌ زیادی به فیلم و سریال‌های پلیسی مشهور مانند خانم مارپل، شرکوک هولمز، پوآرا و ... دارد و کتاب‌های جنایی زیادی خوانده و گاهی از آنها برای حل پرونده‌هایش الهام گرفته است. می‌گوید به دلیل عشق به کارش و تبدیل شدن به کارآگاهی زبده، قدم در این راه پر خطر و هیجان انگیز گذاشته است. او حالا در گفت و گو با همشهری از جزییات کارش و اینکه چطور از دل پرونده‌ها، سرنخ‌ها را بیرون می‌کشد می‌گوید.

ابتدا خودتان را معرفی کنید؟

من زهرا غفاری هستم. متولد سال ۵۷. سال ۷۸ وارد دانشگاه افسری شدم و از اواخر سال ۸۱ در اداره آگاهی تهران کارم را شروع کردم. در این بین هر ازگاهی هم دوره‌های مختلفی، مانند دوره بدرقه متهمان، دستگیری و عملیات را پشت سر گذرانده‌ام. حدود دو سالی هم می شود که به درجه سرهنگ تمامی رسیده‌ام و حدود ۲۰ سال است که روی پرونده‌های افراد گمشده یا فقدانی کار می‌کنم. البته تا چند سال قبل، همه پرونده‌های مربوط به افراد گمشده در اداره یازدهم یا اداره مبارزه با آدم‌ربایی رسیدگی می‌شد و من در ابتدا در اداره یازدهم بودم که هم به پرونده‌های آدم‌ربایی رسیدگی می‌کردیم، هم فقدانی‌ها. اما الان چند سالی می شود که اداره چهارم تشکیل شده و در این اداره پرونده افراد گمشده مورد بررسی قرار می گیرد و به این ترتیب پرونده‌های آدم‌ربایی از فقدانی جدا شد.

روزانه چند پرونده در اداره چهارم، تشکیل می شود؟

معمولا بالای ۲۰ مورد. از صبح که کارمان شروع می شود، ارباب رجوع‌ها روبه‌روی من و همکاران دیگرم در این اداره قرار می گیرند و شرح می دهند که آخرین بار عزیزشان، ‌برای انجام چه کاری از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. بسیاری از آنها مضطرب و نگران هستند. حق هم دارند. من و همکارانم باید آنها را به آرامش دعوت کنیم تا بعد بتوانیم سوال‌هایی که به کشف حقیقت کمک می کند را از آنها بپرسیم. مانند اینکه آخرین بار چه لباسی تن فرد گمشده بود؟ کدام محل ناپدید شد؟ با چه افرادی آخرین بار در تماس بوده و سوال های دیگری که به کشف حقیقت کمک می کند. در ادامه روند تحقیقات، آنها عکسی از فرد گمشده به ما ارائه می دهند که در پرونده قرار می گیرد. پس از ثبت اظهارات آنها و تشکیل پرونده، تحقیقات شروع می‌شود. از بررسی دوربین‌های مداربسته گرفته تا تحقیقات میدانی. البته در این بین، اقدامات اطلاعاتی و پلیسی هم صورت می‌گیرد که گاها محرمانه است و نباید شیوه و شگردهای پلیسی عنوان شود و می‌تواند ما را به حقیقت برساند.

از روند این پرونده ها بگویید و اینکه معمولا سرنوشت افراد گمشده، به کجا می رسد؟

هر پرونده‌ای که تشکیل می‌شود، ‌زمان می برد تا به نتیجه برسد. رازگشایی از بعضی پرونده‌ها راحت‌تر است. چون گاها ۲۴ ساعت بعد فرد گمشده، پیدا می‌شود. این مساله معمولا مربوط به گم شدن نوجوان‌هاست. آنها معمولا به حالت قهر خانه را ترک می‌کنند و نزد دوستانشان می‌روند و بعد از ۲۴ساعت به خانه برمی‌گردند. تعدادی دیگر هم به دلیل اختلاف با اعضای خانواده، خانه را ترک می‌کنند تا نزدیکانشان دچار نگرانی شوند. اما در پرونده گم شدن کودکان، ماجرا فرق می‌کند. آنها گاهی در جاهای شلوغ دست والدینشان را رها می‌کنند که سرنوشت‌شان یا به آدم ربایی منجر می شود و یا توسط مردم پیدا شده و تحویل کلانتری یا بهزیستی می شوند.

البته پرونده‌های دیگری هم هست که سرنوشت گمشده‌ها به راحتی مشخص نمی‌شود. گاهی زمان زیادی می برد تا به نتیجه ببرد. ممکن است حتی ماه ها طول بکشد و در این پرونده‌ها معمولا معلوم می‌شود که فرد گمشده به قتل رسیده است. گاهی هم ماجرای آدم ربایی مطرح است که وقتی مشخص شد، فرد گمشده ربوده شده، دیگر رسیدگی به آن در تخصص افسران اداره چهارم نیست و برای ادامه روند رسیدگی به اداره یازدهم که مختص آدم‌ربایی و گروگانگیری است ارجاع می شود.

می توانید بگویید چند درصد از پرونده های افراد گمشده، سرنوشتشان با قتل گره خورده است؟

اگر پرونده‌های مهم تجمیع شود، شاید بتوان گفت از هر ۱۰ پرونده مهمی که درباره افراد گمشده طی چند ماه تشکیل شده، ۲ پرونده به جنایت ختم شده است. یعنی سالانه شاید به تعداد انگشتان دست هم نرسد. هرچند این آمار دقیق نیست و تنها نظر من به عنوان افسری است که سال‌ها در اداره افراد گمشده کار می‌کند. در بقیه پرونده‌ها معمولا فرد گمشده، زنده پیدا می‌شود.

در همه این سال‌هایی که به عنوان کارآگاه زن مشغول به کار بوده‌اید، نگاه دیگران نسبت به شغل شما چه بوده است؟

کار پلیس، سختی و دشوارهایی زیادی دارد و فقط عشق و علاقه است که باعث می‌شود وارد این شغل شوی. مخصوصا برای یک زن. اما به عقیده من در سال‌های اخیر ‌نگاه‌ها به پلیس زن تغییر کرده است. این روزها نگاه افراد به پلیس زن، کاملا مثبت است و همیشه از هوش و ذکاوت خانم‌های پلیس تعریف می‌شود. اینکه زن‌ها در پرونده ها دقیق هستند و حضورشان در اداره های مختلف پلیس آگاهی تهران و حتی جاهای دیگر الزامی است.

از زندگی شخصی خودتان بگویید، نظر خانواده‌تان درباره شغل‌تان چیست؟

من از کودکی عاشق هیجان بودم و پای تماشای فیلم‌هایی می‌نشستم که در ژانر اکشن و پلیسی بودند. کتاب‌های پلیسی می‌خواندم. فیلم و سریال‌های خانم مارپل، شرلوک هولمز، پو آرو را تماشا می کردم. حتی الان هم به تماشای این فیلم‌ها می‌نشینم تا از آنها ایده بگیرم برای کشف سرنخ در پرونده‌ها. خانواده ام وقتی علاقه مرا دیدند نه تنها مخالفتی نکردند بلکه تشویقم کردند تا به دنبال هدفم بروم و برایم آرزوی موفقیت کردند. من با اطمینان و عشق و علاقه در این حرفه قدم گذاشتم و بعد با همسرم که او هم در اداره آگاهی تهران کار می کند و پلیس است، ‌ آشنا شدم و با یکدیگر ازدواج کردیم. چون همسرم خودش پلیس است، سختی‌های این شغل را کاملا درک می کند و به هیچ عنوان مشکلی با کار من ندارد. گاهی پیش می آید تمام طول روز سرگرم کارم هستم و برای کشف پرونده ها ناچارم به محل حادثه‌ها بروم. زمان مجردی ام، مادرم گاهی با من همراه می شد اما بعد از ازدواجم با شوهرم، سر صحنه‌ها می‌روم برای انجام تحقیقات میدانی.

چه جالب که همسرتان پلیس است، ‌ فرزندانتان چطور؟ به این حرفه علاقمند هستند؟

ما یک دختر ۱۳ ساله داریم. دخترم با وجود مشقت و سختی های این شغل، باز هم دلش می‌خواهد پلیس شود. هر وقت می‌بیند من در حال کار کردن روی یک پرونده هستم، کنار من می‌نشیند و با عشق و علاقه یادداشت های مرا می خواند. معمولا برای کشف اسرار افراد گمشده و پرونده هایی که احتمال قتل وجود دارد، سرنخ ها را یادداشت برداری می کنم تا زودتر به نتیجه برسم.

شیرین‌ترین لحظه‌ها در کارتان چه بوده‌اند؟

پرونده‌های مربوط به کودکان گمشده حساسیت ویژه‌ای برای پلیس و خود من دارند. شیرین‌ترین لحظه‌ها، زمانی است که کودک گمشده‌ای را پیدا می‌کنم و لحظه در آغوش کشیدن او توسط پدر و مادرش را می‌بینم.

کد خبر 828378
منبع: روزنامه همشهری

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار حوادث

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha