شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۰۷:۰۹
۰ نفر

محمدرضا ارشاد: فلسفه تطبیقی به ویژه از نوع تطبیق آرای متفکران و فیلسوفان مسلمان با اندیشه‌های فیلسوفان غربی، اخیرا طرف توجه شماری از پژوهشگران فلسفه در ایران قرار گرفته است.

در این حوزه آثاری نگاشته و ترجمه شده است. با این حال به نظر می‌رسد که هنوز راه و شیوه یک تطبیق فلسفی را به درستی نیاموخته‌ایم. یک شاهد این معضل، خلط مبانی و مفاهیم مشابه دو متفکر، بدون لحاظ تفاوت تاریخی آنهاست و یا از همه مهم‌تر پیش‌فرض‌های پالوده و شفاف نشده یک پژوهشگر درباره آرای فیلسوفانی که می‌خواهد به تطبیق آرای آنها روی آورد. عصر سه‌شنبه گذشته از سلسله نشست‌های شهر کتاب مرکزی، به بررسی و نقد کتاب «حدیث‌آرزومندی؛ بررسی آرای انسان‌شناسانه هیدگر و ملاصدرا» نوشته دکتر محمدرضا اسدی اختصاص داشت. در این جلسه به غیر از نویسنده کتاب، 2منتقد؛ دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر عبدالله نصری به بررسی و نقد کتاب پرداختند. کوتاه شده‌ای از این نشست را می‌خوانیم:

در آغاز نشست، نویسنده، دکتر محمدرضا اسدی با اشاره به اینکه کتاب حاضر پایان‌نامه دکتری وی در سال 86 است، از انگیزه‌های خود در نگارش آن سخن گفت: «راجع به فلسفه تطبیقی حرف‌زدن فرصت مشبعی را می‌طلبد اما اینکه چرا از میان فیلسوفان متعدد غربی هیدگر را انتخاب کرده‌ام، به این دلیل بوده که هیدگر از فیلسوفانی است که سال‌هاست در جامعه ما مطرح بوده و گرایش‌های خاص فکری‌ای را دامن زده است. در جامعه ما 2 برداشت از هیدگر وجود دارد: 1- برداشتی که مبتنی بر تفسیر دینی از وی است که این برداشت بعضا با عرفان گره می‌خورد و رنگ و لعاب «محی‌الدینی» آن هم زیاد می‌شود. 2- برداشت دیگر هیدگری است که اگر ضددینی نیست اما غیردینی است.

در این نظرگاه، هیدگر اعتقاد دارد که تفکر دینی (الهیات) مانع از تفکر فلسفی است. این دیدگاه در ایران مدافعینی دارد و برخی معتقدند که این نگرش (دینی) مانع تفکر می‌شود. یکی از این افراد، آرامش دوستدار است که سه‌گانه‌اش، در واقع هیدگر را ایرانیزه می‌کند. مبانی او هیدگری است ولی به زبان بومی ما ارائه می‌شود. در نهایت می‌توان گفت، گرایش بینابینی هم در جامعه ما نسبت به هیدگر مطرح است که با اغماض از آن درمی‌گذرم.» مترجم کتاب «پایان فلسفه و وظیفه تفکر» در ادامه به آسیب‌شناسی هیدگر ایرانی پرداخت: «به‌رغم کتاب‌هایی که از هیدگر در فارسی چاپ شده، ما هنوز او را درست نشناخته‌ایم، به ویژه آنکه آشنایی ما با آثار وی از طریق انگلیسی نه آلمانی بوده است. نیز هنوز خیلی از آثار مهم وی (از مجموع 100هزار در صفحه) به فارسی ترجمه نشده‌اند. این مسائل سدهایی در برابر ما قرار می‌دهد که به راحتی نتوانیم آرای وی را بیان کنیم.

 اما این مانع از این نمی‌شود که او را مورد شناسایی قرار ندهیم. انصافا برخی از ترجمه‌های فارسی از آثار وی مطمئن نیستند، به ویژه آنهایی که از اصل آلمانی ترجمه می‌شوند. بیشتر شناخت ما از هیدگر در 3دهه اخیر شکل گرفته است و در چنین فضایی بیشتر معرفی بوده تا نقد. شاید نسبت این مسئله را بتوان 10 به 90 دانست. به یک معنا ما اصلا نقدی بر آرای هیدگر نزده‌ایم. لذا من در فصل اول کتاب کوشیدم تا به سهم خودم در این نقد را باز کنم. در این قسمت تمام تلاشم این بود که هیدگر را گاهی بر پایه مبانی خودش و گاهی بر مبنای فلسفه خودمان نقد کنم.»

مترجم کتاب درباره فصل دوم کتاب که اختصاص به آرای انسان‌شناسی ملاصدرا دارد، گفت: «ملاصدرا از جمله فیلسوفانی است که بیشتر آرای وجودشناسی وی مطرح شده است اما من سعی کرده‌ام از آرای وی گزینشی صورت دهم که به کار تطبیق با اندیشه‌های هیدگر بخورد. لذا سمت و سوی فکری من چه در بیان آرای هیدگر و چه در اندیشه‌های ملاصدرا این بوده که مباحثی را برگزینم که قابلیت مقایسه را داشته باشند. پس از این دو فصل، فصل سوم چکیده آرایی است که بستر آن در فصل‌های اول و دوم فراهم شده بود. در این بخش مقایسه صورت می‌گیرد.»

دکتر اسدی در پایان در پی ابهام‌زدایی از مفهوم «تطبیق» یادآور شد: «تطبیق به معنای خاص کلمه این است که تشابهات و تمایزات 2متفکر را در موضوعات مشترکی که قابلیت مقایسه دارند، به بررسی و تحلیل بنشینیم. بی‌تردید در این کاری که صورت داده‌ام، تطبیق‌های بیشتری می‌توانست انجام بشود. به نظرم رسید که برای شروع، این کار را بکنم و پس از چاپ آن، باز خوردهای آن را ببینم تا اگر امکان پیرایش و پالایش بود، در چاپ‌های بعدی انجام بدهم.»

پارسایی تفکر نداریم

دکتر بیژن عبدالکریمی؛ نخستین ناقد کتاب، در ابتدا با اشاره به اینکه من خودم سال‌ها درباره هیدگر کار می‌کنم و کتابی  حجیم با موضوع هیدگر در ایران را در کار پژوهش و نگارش دارم گفت: «مسئله اصلی برای من این است که چگونه تفکر از غرب وارد دیار ما می‌شود و چه اشکالی پیدا می‌کند.

لذا بخش مهمی از کار من در پروژه‌ای که گفتم، منحصر به نقد رساله‌هایی است که درباره هیدگر صورت گرفته است.» نویسنده کتاب «ما و جهان نیچه‌ای» با بیان اینکه پروژه اصلی من، اندیشه درباره معضلات و بحران‌های تاریخی خودمان است و این برخاسته از یک دردمندی است، به نقد اثر حاضر پرداخت: «بررسی و تحلیل من نشان خواهد داد که حتی در محافل آکادمیک هنوز تفکر آنچنان که باید قوام‌نیافته و از این منظر است که این کتاب را با بی‌رحمی تمام مورد نقد قرار می‌دهم. از این نظر اگر در گفتار خشونتی یافت شود، پیشاپیش پوزش می‌خواهم.» وی در ادامه در توضیح چگونگی «نقد» خود از کتاب حاضر گفت: «در جامعه ما نیروهای نقد آزاد شده‌اند و ما به قدرت سازنده نقد واقف شده‌ایم اما نقادها هم به نوبه خود باید نقد شوند. از این‌رو، براین نظرم که بسیاری از نقدهای ما نقد روانشناختی و ناشی از عقده‌های ماست. امیدوارم نقدم از این زاویه نباشد.

پاره‌ای دیگر از نقدها هم، نقد ایدئولوژیک است چراکه جامعه ما شدیدا سیاست‌زده است. نقد دیگر نقد نیهیلیستیک است که به ویرانی همه چیز می‌انجامد. نوعی دیگر از نقد آزادی‌بخش است که در آرای مارکس و اصحاب فرانکفورت یافت می‌شود. این نقد هم در نهایت ایدئولوژیک می‌شود. گونه آخری نقد، نقد استعلایی است. در این معنا از نقد، نقد صورت می‌پذیرد تا به حقیقتی متعالی در ورای خودمان برسیم. امیدوارم در این موضع بتوانم به نقد استعلایی بپردازم و از اشکال دیگر نقد برحذر باشم.»

مترجم کتاب «بررسی روشنگرانه اندیشه‌های مارتین هیدگر» درباره ارزش‌های کتاب «حدیث آرزومندی» معتقد بود: کار نویسنده ارزش‌های زیادی دارد که در کارهای مشابه دیده نمی‌شود و آن هم نوعی حرکت فلسفی است. در واقع این کتاب و کار مرحوم علی‌آبادی که کوشیده آرای هیدگر را از منظر فلسفه علم نقد کند، از بداعت برخوردارند و مثل بقیه کارها، صرفا تکرار نظرات دیگران نیستند. دکتر اسدی در این کتاب، مواجهه‌ای فلسفی با هیدگر داشته است. زبان وی مستقل بوده و کوشیده از زبان رایج فردیدی در این حوزه فاصله گیرد. کتاب، حاصل اندیشه‌های مولف است و از این لحاظ، صمیمانه است و نیز با ذکر آثار نویسندگان فارسی‌زبان، نویسنده صداقت خود را نشان می‌دهد. در مجموع، کتاب، زمینه‌ای را فراهم می‌آورد تا درباره هیدگر، ملاصدرا و فلسفه تطبیقی جدی‌تر بیندیشیم.»

آنگاه دکتر عبدالکریمی به فضای نقد کتاب درآمد و با اشاره به اینکه نویسنده قصد نقد هیدگر را داشته و در واقع خواسته ابهت فلسفی وی را از جامعه ایران بگیرد، افزود: «من با این جنبه از کار وی موافقم. او با این کار می‌خواهد به ما بگوید که باید جرأت اندیشیدن داشته باشیم اما آنچه راه مرا از مسیر وی جدا می‌کند، این است: درست است که ما باید شخصیت‌پرستی را کنار بگذاریم اما نقد هر متفکری نیازمند شروطی چند است که بیرون از آن (شروط) نقد نقض غرض است. در گام اول فهم متفکر است حتی نیاز به همدلی و چندگاهی همراهی با متفکر است تا زبان او را درست فهمید و با او دیالوگ برقرار کرد.

شرط دیگر آن است که اهل تفکر، اهل ادب، مرتبت‌شناس و منزلت‌شناس باشند. ما باید مرتبت خود را بدانیم و نیز مرتبت متفکری که وی را نقد می‌کنیم، وگرنه نقد ما فاقد اصالت خواهد بود. نیز شرط دیگر نقد آن است که براساس مبنایی به آن مبادرت جوییم. نقد دقیق آن است که معلوم شود منتقد با کدام بصیرت فلسفی، کدام بصیرت فلسفی را به چالش گرفته است. تفکر بافت نیست، یافت است. باید منتقد تفکری را یافته باشد تا بتواند نقد بزند.

نویسنده کتاب «هیدگر و استعلا، شرحی بر تفسیر هیدگر از کانت» در ادامه با طرح این پرسش که آیا ما به چنین مبانی‌ای رسیده‌ایم که با متفکران غربی وارد دیالوگ بشویم، گفت: «جامعه ما دچار خودفریبی است و گاهی چیزهایی را می‌خوانیم و آن را جزو تفکر می‌دانیم و این باعث نگرانی است. یکی از مشکلات این کتاب، طرح مطالب زیادی در آن است که این خارج از شیوه مرسوم است. لحن خطابی در کتاب زیاد و مطالب اضافی و قابل حذف فراوان است. زبان رساله، گاهی اوقات «تئوریک» می‌شود که نشانه تفکر «تئوریک» نویسنده است.

نیز اشتباهات ترجمه‌ای فاحشی چون: حیثیت تاریخی به جای حیث تاریخی و هستی‌شناسی اصیل‌گرا به جای وجود شناسی بنیادین در آن هست. در کتاب پاره‌ای عبارات یافت می‌شود که هیچ ماحصل معنایی در ذهن خواننده ندارد و در پاره‌ای مواقع بی‌دقتی‌های فلسفی، وی را آشفته می‌سازد. مثلا این که «فصل حقیقی انسان و تمام موجودات، وجود است» یعنی چه؟ اگر وجود فصل موجودات است، پس جنس آنها چیست؟

در جای دیگری نویسنده آ‌ورده که به‌رغم اینکه سقراط می‌گوید؛ «خودت را بشناس» اما هیچ اثری از انسان‌شناسی در آرای وی نیست. حال آنکه به نظرم، این شعار (خودت را بشناس) یک شعار هستی‌شناختی است. کتاب نشان می‌دهد که نویسنده با پدیدارشناسی هیدگر و هوسرل اصلا آشنا نیست چرا که وی به شیوه روش استدلالی و برهان عقلی به بررسی پدیدارشناسی که روشی توصیفی است می‌پردازد. نیز نویسنده درباره هیدگر مفروضاتی دارد که شدیدا قابل مناقشه است. مثلا اینکه یک ضدیت پنهان با هیدگر در این کتاب به چشم می‌خورد. از این حیث، نویسنده در پی اراده معطوف به نقد است تا اراده معطوف به فهم. با این حال، وقتی درباره ملاصدرا حرف می‌زند؛ نگاه وی نقادانه نیست و به راحتی مفروضات صدرایی را می‌پذیرد.

نویسنده کتاب‌«هگل یا مارکس: نقدی بر جریان روشنفکری ایران» در ادامه نقد خود از کتاب دکتر اسدی به موضوع مناقشه‌انگیز بخشی از تفکر هیدگر اشاره کرد؛ یعنی دینی یا غیر دینی بودن هیدگر. او معتقد بود که تفکر هیدگر نه دینی است و نه غیردینی و این مهم از سوی موافقان و مخالفان هیدگر به درستی درک نشده و نویسنده کتاب حاضر هم در دام آن افتاده است. هیدگر چونان کانت که فلسفه نگفت، بلکه  فلسفه را بیان کرد، تنها از امکان تفسیر دینی از جهان سخن می‌گوید. کار هیدگر این نبوده که مثلا بگوید انجیل مقدس است یا نه، او فراتر از کفر و ایمان می‌رود و این به معنای بی‌دینی یا دینداری او نیست. البته هضم این مسئله برای اکثر مردم به ویژه ما ایرانیان دشوار است.

یکی دیگر از مفروضات نامنقح کتاب این است که فلسفه اسلامی تافته‌ای جدابافته از فلسفه غربی و در مقابل آن است. این درست نیست، ما باید یک بار دیگر در نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه غربی بازاندیشی کنیم. دکتر اسدی در کتاب خود می‌کوشد تا از هیدگر فاصله بگیرد و این کار را با الفاظی چون «به زعم هیدگر»، «هیدگر تصور می‌کند» و... انجام داده است. من نوعی حق ندارم از این الفاظ درباره هیچ متفکری استفاده کنم مگر آنکه از بصیرتی مشابه وی برخوردار باشم و بتوانم بصیرتی به جای آن بگذارم. نویسنده هیدگر را متهم به خلط حقیقت و حقیقت وجود کرده است. هیدگر می‌گوید: دازاین ماهیت ندارد.

دکتر اسدی در کتابش می‌گوید:« این، خود یک پیش فرض است.» یعنی هیدگر  که خود استاد هرمنوتیک است، نمی‌داند که اصل اولیه هرمنوتیک این است که هیچ تفسیری بدون مفروض نیست؟ از این حیث، نویسنده اصلا آرای هیدگر را نشناخته و تنها سوء تفاهمات خویش را درباره وی عرضه کرده است. یا نویسنده در جایی دیگر از کتاب از قول هیدگر می‌گوید:«دازاین نمی‌تواند مرگ خود را به تمامی تجربه کند. نویسنده این بیان را اپیکوری تفسیر می‌کند و می‌گوید: منظور هیدگر این است که وقتی من هستم مرگ نیست و وقتی مرگ هست، من نیستم. چگونه می‌توان فهم یک فیلسوف را به فیلسوف دیگری نسبت داد؟ حال که به نظر هیدگر، مرگ برای « دازاین» یک امکان است.

دکتر اسدی در تفسیر این بیان می‌گوید؛ هیدگر می‌خواهد بگوید؛ انسان ضرورتا می‌میرد. این چه تفسیری است؟ آیا هیدگر اینقدر خنگ بوده که نمی‌دانسته انسان ضرورتا می‌میرد؟
مترجم کتاب هیدگر در پایان یادآور شد: در این کتاب هیچ فهمی از هیدگر صورت نگرفته است. من در واقع، در اینجا جامعه فلسفی و فرهنگی خودمان را نقد می‌کنم که پارسایی تفکر ندارد و نیز استادانی (داوری، اعوانی، نصری) را که پای این پایان نامه را با درجه عالی امضا کرده‌اند. بی‌مهری با متفکران، بی‌مهری با تفکر است. بدا به حال ملتی که با تفکر و متفکر بی‌ مهر است. این رساله، این فرصت را فراهم می‌سازد تا این دردمندی را نسبت به وضعیت تفکر در جامعه خودمان پیدا کنیم.» رساله‌های دیگر ما که به درد لای جرز دیوار هم نمی‌خورند.

پالایش مفاهیم

منتقد بعدی کتاب «حدیث آرزومندی» دکتر عبدالله نصری بود که بخش مهمی از انتقادات خود را متوجه سخنان بیژن عبدالکریمی کرد. او در ابتدا گفت: «مشکلی که به زعم خودم در زمینه فهم هیدگر و بسیاری دیگر داریم این است که اکثر کسانی که هیدگر را تدریس می‌کنند یا به وی تعلق خاطر دارند، متاسفانه با حوزه فلسفه تحلیلی آشنایی چندانی ندارند. حرف من این نیست که یک حوزه فلسفی را بر مبنای حوزه فلسفی دیگری تفسیر کنیم. توجه من به دقت نظری فیلسوفان تحلیلی است. بزرگ‌ترین درس فلسفه تحلیلی این است که باید مفاهیم را دقیق تعریف کرد. از این رو، بزرگ‌ترین معضل من با آقای عبدالکریمی این است که مفاهیم را منقح نمی‌کنند. مثلا وقتی از نقد استعلایی و حقیقت متعالی فراتر از من حرف می‌زنند؛ باید روشن سازند که تعریف و ملاک حقیقت چیست؟»

نکته قابل انتقاد دیگر در سخنان دکتر عبدالکریمی این بود که وی از همدلی با متفکر صحبت می‌کند. آیا این همدلی به این معناست که در عین اینکه می‌خواهیم با متفکری آشنا شویم، می‌توانیم از وی فاصله هم بگیریم؟ این بحث هرمنوتیکی دقیقی را می‌طلبد. این را که گفته شد، مرتبه خودمان و مرتبه تفکر و متفکر را بدانیم، درست درک نمی‌کنم. آیا معنایش این است که مرتبه متفکران آنقدر بالاست که ما در حدی نیستیم که بتوانیم آنها را نقد کنیم همچنین، این بیان که باید برای نقد مبنا داشت، درست است؛ اما اینکه مبنا چیست؟خود قابل بحث است. اتفاقا دکتر اسدی در این کتاب، مبنا دارد.

نویسنده کتاب«رویارویی با تجدد» در ادامه افزود: «آنچه  در مورد هیدگر در ایران پیش آمده این بوده که تا کسی آمد درباره وی حرف زد،‌ به وی گفتند؛ تو نمی‌فهمی! حتی هیچ کس نیامد همین ادعا را بر مبنای متنی از هیدگر اثبات کند. باید ملاکی در کار باشد تا بدانیم کجا فردی مسئله‌ای را فهمیده و کجا نفهمیده است. یا وقتی بحثی درباره کسی مطرح می‌شود، باید مشخص شود که از کدام حوزه معرفت‌شناسی بحث سامان داده می‌شود.

وقتی می‌گوییم، هیدگر نه سکولار و نه دینی است، باید نخست واژه «سکولار» و «دینی» را تعریف کرد، مثلا باید دید که آیا مفاهیم «دینی بودن»،‌«دین‌دار بودن» و «دین ورز بودن» یکی هستند؟ صرف نظر از دینی یا غیر دینی بودن هیدگر مطالبی در نوشته‌های وی هست که محمل تفسیر دینی دارد. اتفاقا خیلی‌ها هم در غرب به این توجه کرده‌اند، مثلا او را با اکهارت مقایسه کرده‌اند.

من در مجموع حرف آقایان اسدی و عبدالکریمی را می‌پذیرم که هیدگری که در ایران مطرح شده، بیشتر صبغه عرفانی دارد. نیز گاهی وقت‌ها می‌خواهیم فیلسوفی را تفسیر کنیم. ناخواسته آرای فیلسوف دیگری را در تفسیر وی می‌آوریم. از این لحاظ،  تفسیر دکتر عبدالکریمی از سخن معروف سقراط (خودت را بشناس) یک تفسیر هیدگری است. حال آنکه وی مشخص نکرد که اگر این تفسیر درست است، براساس چه متن و سخنی از سقراط است؟

نویسنده کتاب «انسان از دیدگاه اسلام» در ارزیابی خود از کتاب «حدیث آرزومندی» معتقد بود که کتاب دریچه‌هایی را برای ما می‌گشاید تا 2 متفکر را خوب بشناسیم فرضا وقتی آرای هیدگر را می‌خوانیم با پرسش‌هایی مواجه می‌شویم و آنگاه وقتی سراغ ملاصدرا می‌رویم،  می‌خواهیم ببینیم که آیا او به این پرسش‌ها توجه داشته و اگر داشته، چگونه آنها را پاسخ داده است؟

از این حیث، کتاب حاضر دیالوگ خوبی را بین این دو متفکر ایجاد کرده است. دکتر اسدی در کتاب خود اشاره خوبی به این نکته توجه دارد که این دو فیلسوف؛ یعنی ملاصدرا و هیدگر با 2 روش برهان عقلی و روش پدیدارشناسی. از یکدیگر متمایز می‌شوند این خوب است که از همان ابتدای بحث، روش‌شناسی 2فیلسوف را معین کنیم.

درباره روش برهان عقلی زیاد بحث شده؛ اما درباره روش پدیدارشناسی و حدود آن بحث زیادی صورت نگرفته است. باید معین شود که آیا روش پدیدار‌شناسی قابل صدق و کذب است؟ آیا مطالبی که تحت این روش (پدیدارشناسی) مطرح می‌شوند، توجیه منطقی (باور صادق موجه) دارند؟ نویسنده در این کتاب به مشترکات آرای هیدگر و ملاصدرا خوب توجه کرده و کوشیده انصاف علمی را رعایت کند. او ملاصدرا را قدیس نکرده است. او به مبناها توجه دارد و براساس آنها حرکت می‌کند و شباهت مبناها را به یکی بودن آرای 2 فیلسوف تلقی نمی‌کند.

نویسنده کتاب «فلسفه تحلیلی و نظریه شناخت در فلسفه اسلامی: تقریرات استاد دکتر مهدی حائری» در پایان یادآور شد: «نکته آخری که به نظرم در فلسفه تطبیقی مهم است، این است که وقتی درباره آرای یک فیلسوف چیزی می‌نویسیم، باید عین عبارت وی را نقل کنیم. خوب بود اگر دکتر اسدی در کتاب خودش،‌این کار را در نقل آرای هیدگر و ملاصدرا می‌کردند.»

کد خبر 79790

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز