به گزارش همشهری آنلاین، ژاور میداند که این شهردار مادلن خوشنام، همان ژان والژان دزد است اما کاری برای اثبات این موضوع نمیتواند انجام بدهد چرا که در زمان روایت داستان، هنوز روشهای نوین کشف جرم ابداع نشده بود. یکی از دوستان صمیمی ویکتور هوگو که در همین «بینوایان» ردپایش پیداست، مردی بود به نام «اوژن فرانسوا ویدوک».
زندگی این آقای ویدوک خودش به اندازه یک رمان کامل پر از ماجراست. ویدوک در ۳۴ سال اول زندگیاش، یک بچه نانوا بود، در تئاترهای عروسکی سیار هنرنمایی کرد، دزدی کرد، ملوان شد، در ارتش ناپلئون جنگید، افسری را که نامزدش را از دست او ربود کشت، به زندان افتاد، از زندان گریخت، دوباره به زندان افتاد، دوباره گریخت و ... تا اینکه پلیس شد. در دایرهالمعارف بریتانیکا جلوی اسم او، برای توصیفش در دو کلمه نوشته شده است adventurer and detective؛ ماجراجو و کارآگاه.
اما اگر نخواهیم در این دو کلمه متوقف شویم و از ویدوک بیشتر بدانیم، باید اینها را بدانیم. ویدوک نخستین بار در ۱۹سالگی به جرم کشتن یک افسر ارتش به زندان افتاد. در آنجا یونیفرم یک نگهبان زندان را دزدید و فرار کرد. مجددا دستگیر شد و به زندان افتاد.
این بار از بالای برجی ۲۰ متری خودش را به رودخانه انداخت. او را دستگیر کردند و در زندان جزیره باینی که مخصوص خطرناکترین مجرمان بود، او را باغل و زنجیر حبس کردند. ویدوک چهارسال در این زندان ماند و با عجیبترین جانیان فرانسه معاشرت کرد. از جمله این زندانیان، یک گروه از کولیان بود به نام قبیله کورنو که از کودکی برای قتل و جنایت تربیت میشدند.
ویدوک چهار سال بعد، در ۱۷۹۹ به طریقی که هنوز هم هیچ کس نمیداند از باینی فرار کرد. ۱۰ سال بعدی عمر را ویدوک با اسم مستعار و در قالب یک فروشنده پوشاک در پاریس گذراند. پلیس نتوانست او را دستگیر کند اما عدهای از زندانیان که قبلا با او در یکجا بودند متوجه حقه او شدند و از او حقالسکوت میگرفتند.
این حقالسکوت گرفتنها و تهدیدهای گاه و بیگاه همبندان سابق ویدوک چقدر بود، نمیدانیم. هرچه بود در یک صبح پاییزی در ۱۸۰۹ ویدوک تصمیم گرفت سرنوشت خودش را عوض بکند. به شهربانی پاریس رفت، خودش را معرفی کرد و گفت اگر او را به زندان نفرستند حاضر است تجربیات خودش را در سالهای همجواری با مجرمان در اختیار پلیس بگذارد و پاریس را از شر جنایتکاران پاک کند.
در این زمان، شهربانی پاریس، فقط دو دایره داشت: یک دایره دوم که فقط جاسوسانی را در اختیار داشت که قرار بود به درون گروههای سیاسی مختلف نفوذ بکنند و کاری به کار امنیت شهر نداشتند. دایره اول اما، مامور مبارزه با تبهکاران بود که از ۸۰ ژاندارم و ۲۸ بازپرس مسلح تشکیل شده بود.
جنگهای ناپلئون، جامعه فرانسه را فرسوده کرده بود و جرم و جنایت در پاریس به حد اعلای خودش رسیده بود. شاید تحت تاثیر همین فضای تیره و تار بود که بارون پاسکیه - رئیس شهربانی پاریس - تصمیم گرفت آخرین شانسش را هم امتحان بکند و به یک زندانی خطرناک، با سابقه چندبار فرار از زندان اعتماد کند.
با هماهنگیهای انجام گرفته، ویدوک به صورت ساختگی دستگیر و به صورت ساختگی هم موفق به فرار شد. بعد از فرار، او در یک ساختمان نیمه مخروبه در نزدیکی شهربانی کارش را شروع کرد. ویدوک اسم سازمانش را گذاشت «سورته» به معنای امنیت و چهار نفر از زندانیان سابق را هم برای همکاری دعوت کرد.
شعار ویدوک این بود: «مبارزه علیه تبهکاری فقط بهوسیله خود تبهکاران موفق خواهد بود.» ویدوک ظرف یک سال اول کارش، موفق شد ۸۱۲ قاتل، دزد و کلاهبردار را دستگیر کند و ۲۸ پاتوق خلافکاران را هم به طور کامل پاکسازی کرد. نیروهای ویدوک از چهار نفر به ۲۰ نفر رسید که همگی از زندانیان سابق بودند.
ویدوک بیشتر از ۲۰ سال در سورته ماند و سنگ بنای اولین پلیس جنایی اروپا را گذاشت. عاقبت او در ۱۸۳۳ از سوی هانری ژیسکه - رئیس جدید شهربانی پاریس - که نمیتوانست تحمل کند تمام پلیس جنایی تحت امرش را خلافکاران سابق تشکیل دادهاند برکنار شد.
ویدوک در ایام بازنشستگی یک دفتر کارآگاهی خصوصی تشکیل داد که اولین نمونه در تاریخ است. به علاوه او کتابی نوشت به نام «خاطرات ویدوک» که داستان زندگی خودش بود و بعدها تعداد زیادی از شخصیتهای عجیب و غریب این کتاب، شخصیتهای اصلی رمانهای گروهی از بزرگترین نویسندگان تاریخ فرانسه شامل اونوره دو بالزاک، ویکتور هوگو، الکساندر دومای پسر و اوژن سو شدند.
مثلا میگویند که شخصیت بازرس ژاور در «بینوایان» دقیقا مشخصات ظاهری و فردی خود ویدوک را دارد و تم فرار ژان والژان از زندان و زندگی متفاوت او در نقش شهردار مادلن هم از روی زندگی دوگانه خود ویدوک گرفته شده است.
ویدوک دوست صمیمی بالزاک هم بود و بالزاک شخصیتی به نام «واترین» را از روی زندگی او ساخت که در رمانهای «باباگوریو»، «گوبسک رباخوار» و «کمدی انسانی» حضور دارد. ویدوک در سال ۱۸۵۷ در ۸۲ سالگی درگذشت، بدون اینکه بداند چه نقش عظیمی در ادبیات و تاریخ کشف جنایت داشته است.
نقش ویدوک را ژرار دپاردیو در فیلمی با همین عنوان (به کارگردانی پیتوف، ۲۰۰۱) بازی کرده است. در این فیلم فرانسوا ویدوک با قاتلی دارای قدرتی مافوق بشری روبهرو شده که روح قربانیان خود را بهوسیله نقابی که بر چهره دارد میرباید. این فیلم را تلویزیون خودمان هم در نوروز ۱۳۸۶ پخش کرده.
نظر شما