در سال‌های بی‌خبری از پسرم، پناه من  دو جا بود؛ یکی مجالس قرآنی و روضه‌ها و دیگری مزار شهدا. سر قبر شهدای گمنام می‌رفتم و به نیت اینکه شاید پسر خودم زیر یکی از این خاک‌ها خفته باشد فاتحه می‌خواندم و درددل می‌کردم.» روزها و شب‌ها گذشت تا اینکه اتفاق عجبیی افتاد و ورق کاملا برگشت.

مادر سعید فرج الله حسینی

به گزارش همشهری آنلاین، دلتنگی سال‌هاست که در وجودش گره خورده! ماجرای عجیب و داغ سختی در سینه دارد. پسرش را برای دفاع از وطن با لباس خدمت سربازی راهی جبهه کرد، پسری که 2سال‌ونیم در کوه و کمر، زیر آتش باران دشمن ایستادگی کرد تا اینکه در آخرین روزهای خدمت سربازی‌اش بعد از حمله شبانه عراقی‌ها در سومار خبر رسید که پسرش تیر خورده. درست ۲۷ تیرماه سال ۶۶ ساعت ۱۰ شب بود. از همان لحظه حمله همرزمانش از نزدیک دیدند که سعید از ناحیه سر به‌شدت  مجروح شده و در مهلکه جنگی جا مانده بود. بعد از پاکسازی منطقه از دست دشمن، هر چه گشتند، پیکر سعید را پیدا نکردند و احتمال دادند با همان تن زخمی، اسیر عراقی‌ها شده. اما خبر قطعی نبود.

اسیری که دوباره اسیر شد! | مادر سعید فرج‌الله حسینی‌ سال‌هاست روزگار سختی را در دوری و بی‌خبری از فرزند دلبندش سپری می‌کند


اولش گفتند پسرت شهید شده!
مادر که روحیه معنوی و اعتقادی قوی داشت با استعانت از ائمه اطهار(ع) تلاش کرد این داغ بزرگ را تحمل کند. مدرس قرآن بود و بعد خبر شهادت پسرش بیش از پیش جلسات قرآنی و مذهبی را دنبال می‌کرد. پیش دوست و آشنا ارج و قربی پیدا کرد و خودش می‌گوید همه را از عنایت ائمه می‌دانم. مادر از آن روزها اینطور می‌گوید: «در سال‌های بی‌خبری از پسرم، پناه من  دو جا بود؛ یکی مجالس قرآنی و روضه‌ها و دیگری مزار شهدا. سر قبر شهدای گمنام می‌رفتم و به نیت اینکه شاید پسر خودم زیر یکی از این خاک‌ها خفته باشد فاتحه می‌خواندم و درددل می‌کردم.» روزها و شب‌ها گذشت تا اینکه اتفاق عجبیی افتاد و ورق کاملا برگشت.
از پسری که تا دیروز فکر می‌کردند شهید شده خبر جدید آوردند. یکی از رهاشدگان از اردوگاه فرقه رجوی خبری به‌دست مادر رساند: «پسر شما زنده است. سعید در زمان جنگ ایران و عراق به اسارت نیروهای بعثی درآمد و در تبانی میان رجوی و صدام حسین درحالی‌که مجروح بود از اردوگاه اسرای ایرانی در عراق به مقر مجاهدین خلق منتقل شد و حالا هم راه گریزی برایش نمانده...» مگر می‌شود این خبر را باور کرد؟ دوست و آشنا، دور و نزدیک این خبر را تکذیب کردند. اما مادر حال دیگری پیدا کرده بود. مادر است دیگر... یک‌بار دیدن پسرش ولو با این سرنوشت شوم، آرزویی شد بر دل مادر. تحقیقات به درخواست مادر آغاز و معلوم شد اسم پسرش در لیست اسرای اردوگاه منافقین که صلیب سرخ منتشر کرده آمده است. معلوم شد حسینی که اسیر عراقی‌ها بوده در پی تبانی بین مسعود رجوی و صدام حسین، تحویل سازمان مجاهدین خلق شده است.سعید از آن پس هیچ‌گونه ارتباطی با خانواده‌اش نداشته است. آخرین خبر که به‌دست مادر رسیده، این است که سعید در اردوگاهی در آلبانی به‌سر می‌برد و گو اینکه اسیر مجاهدین خلق است.

سال‌ها مفقودالاثر بود
آن روزها انگار دنیا روی سر مادر خراب شده بود. وقتی به او گفتند فرزندت مفقودالاثر شده، اصلا نمی‌دانست مفقودالاثر یعنی چه و حتی نمی‌توانست درست تلفظش کند. مادر سعید فرج‌الله حسینی درباره آن روزها اینطور می‌گوید: «پاره تنم، عزیزدردانه‌ام، سعیدم را گم کردم. همرزمانش آمدند در خانه و به ما گفتند ما حتی آن شب صدای سوختم و آتش گرفتمش را هم شنیدیم. چون بی‌سیم‌چی بوده احساس وظیفه کرده و در سنگر مانده و اسیر عراقی‌ها شد. باقی رزمنده‌ها به عقب برگشته بودند. چند سالی خون جگر خوردیم تا تبادل اسرا شود. اسرا که برگشتند، پسر من برنگشت. پیکرهای شهدا هم که برگشت باز هم نشانی از پسرم به دستم نرسید. یک روز آمدند و اعلام کردند که پسر شما مفقودالاثر است. نمی‌فهمیدم چه می‌گویند. سعید گفت اگر یک‌ماه از من خبری نشد بیایید منطقه. پدرش رفت منطقه. خدا شاهد است با چراغ قوه داخل کانتینرها که پیکر شهدا بود را گشت. اما سعید ما نبود که نبود. پدرش ناامید از اینکه اثری از سعید پیدا نکرده بود برگشت و خودش بعدش ناراحتی قلبی گرفت و خیلی زود پرکشید.» از آن پس او شد مادر شهید و پسرش هم شد شهید سعید فرج‌الله حسینی.
 

اسیری که دوباره اسیر شد! | مادر سعید فرج‌الله حسینی‌ سال‌هاست روزگار سختی را در دوری و بی‌خبری از فرزند دلبندش سپری می‌کند


مدعیان حقوق بشر کجایند؟
معصومه رضایی این مادر رنج کشیده بعد از این خبر آرام ننشست. با کمک انجمن نجات در گردهمایی‌های خانواده‌های اسرای اردوگاه مجاهدین خلق شرکت می‌کرد. او بارها برای پسرش پیام ویدئویی ضبط و در فضای مجازی منتشر کرده به امید اینکه به‌دست پسرش برسد: «دلم برایت تنگ است. آرزو می‌کنم هر چه زودتر ببینمت قبل از اینکه من‌هم مثل پدرت از این دنیا بروم. اینجا همه‌چیز برایت فراهم است و منتظرم تا زودتر برگردی و من یک عروس خوشگل برایت انتخاب کنم. امیدوارم پیام من به تو برسد و هر چه زودتر خودت را نجات دهی.»
او چندی پیش در تجمع اعضای انجمن نجات در مقابل مقر کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در تهران شرکت کرد تا تنها خواسته‌اش را که ملاقاتی هرچند کوتاه با فرزندش است به گوش جامعه جهانی برساند. این مادر چشم انتظار خطاب به سازمان‌های حقوق بشری گفت: «آهای مدعیان حقوق بشر کجا هستید تا به فریاد دل ما خانواده‌ها برسید.» رضایی سال‌هاست که به‌واسطه قدرت‌طلبی‌های مسعود و مریم رجوی، از دیدار فرزند محروم است.
 

کد خبر 780284
منبع: روزنامه همشهری

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha