آن وسط روی یک صندلی چوبی نشسته و با عصایی که در دست دارد، جوان‌ها را برای انجام کارهای هیئت راهنمایی می‌کند.

زور بازويم فدايت يا حسين-پيرغلام كشتي

همشهری آنلاین - حسن حسن‌زاده: جوان‌ها را برای انجام کارهای هیئت راهنمایی می‌کند. اگرچه گذر ایام، موهایش را سفید کرده و گرد پیری روی صورتش نشانده، اما چهره پرجذبه و نگاه‌های بانفوذش هنوز هم نشان از ایام جوانی دارد. روزهایی که حاج مرتضای جوان در هیئت‌های کوچک و بزرگ بازار برای داش‌مشتی‌های تهران مداحی می‌کرد و همان روزها روی تشک کشتی هم حرف اول را می‌زد. صدایش هنوز هم گرم و پر طنین است و هر سال ایام محرم که می‌شود، خیلی از اهالی محله منتظر شنیدن نوحه‌های قدیمی از حنجره این پیرغلام اباعبدالحسین(ع) هستند. کسی که زندگی‌اش را وقف برگزاری مجالس و هیئت‌های مذهبی کرده و با رفتار پدرانه‌اش مسیر زندگی جوان‌های زیادی را هم تغییر داده است. در ادامه گفت‌وگوی ما را با حاج مرتضی علی نقیان، مداح، هیئت‌دار، پیرغلام اباعبدالله‌الحسین(ع) و قهرمان کشتی کشور می‌خوانید.

زور بازویم فدایت یا حسین | پیرغلام و پیشکسوت کشتی خیلی از جوان‌ها را هیئتی کرده است

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

شرط‌های نوجوان برای اداره هیئت

همان اول کلام می‌گوید حضرت ابوالفضل(ع) الگوی زندگی‌اش است. این را می‌شود از اشک‌های گاه و بیگاهش وقتی نام آن حضرت را به زبان جاری می‌کند، هم فهمید. اشک‌هایی که از سر اخلاص و ارادت روی‌گونه‌هایش جاری شده و زیر نور چراغ همیشه روشن هیئت عشاق‌العباس(ع) برق می‌زند، نشان از لطافت قلب و نازک دلی پیرغلامی دارد که قامت مردانه، چهره پر ابهت و رفتار پدرانه‌اش واسطه ورود بسیاری از جوان‌های محله به هیئت‌های عزاداری بود. حاج مرتضی حرف‌هایش را از ماجرای تأسیس و مدیریت هیئت عشاق‌العباس(ع) محله نیروی هوایی شروع می‌کند. هیئتی که حالا ۶۱ ساله شده، یک روز به دست مرتضای ۱۶ ساله تأسیس شد.

یاد آن روز که می‌افتد لبخندی روی چهره‌اش می‌نشیند و با همان صدای بم و لهجه خودمانی‌اش می‌گوید: «پدرم سینه‌زن و بزرگ هیئت افجه‌ای‌های مقیم مرکز در پامنار بود. هیئت عشاق‌العباس(ع) هم از آن هیئت منشعب شد و در محله نیروی هوایی فعالیت می‌کرد. یک روز ۳۰۰ نفر از هیئتی‌ها جمع شدند تا برای هیئت تصمیم بگیرند. اسم هیئت که انتخاب شد همگی من را به‌عنوان مدیر و هیئت‌دار انتخاب کردند.»

در حالی که چشم‌های حاج مرتضی به یاد آن روز کم‌کم رو به سرخی می‌رود، ادامه می‌دهد: «بیشتر از ۱۶ سال نداشتم و تازه پا روی تشک کشتی گذاشته بودم. اما مداحی برای هیئت‌ها کوچک و بزرگ بازار باعث شده بود با آن سن کم راه و رسم هیئت‌داری را بدانم. با همان غرور جوانی‌ام گفتم قبول می‌کنم، اما ۴ شرط دارم. مهم‌ترینش این است که هرجا پرچم هیئت برپا شد، خانم‌ها هم باید در عزاداری باشند. یکی از بزرگان هیئت علتش را پرسید. رو به جمع کردم و گفتم پیغمبر(ص) فرمودند بهشت زیر پای مادران است. این خانم‌ها هستند که بچه‌ها را بزرگ می‌کنند. حضور آنها شاید از ما هم واجب‌تر است. مثل مادرم که اشعار مذهبی یادم داد. شرط‌هایم را گفتم، بزرگ‌ترها اداره هیئت را به من واگذار کردند. شرط‌هایی که هنوز هم به قوت خودش باقی است.»

زور بازویم فدایت یا حسین | پیرغلام و پیشکسوت کشتی خیلی از جوان‌ها را هیئتی کرده است

ورق زندگی اش برگشت

حاج مرتضی از کودکی و جوانی‌اش می‌گوید. از روزهایی که به چشم خود دیده بود خیلی از به قول خودش «مشتی‌های تهرون» در هیئت‌ها عزاداری ورقشان برگشت و شدند سینه‌زن هیئت امام حسین(ع) و خدمتگزار مردم. می‌گوید درس‌های زیادی از زندگی تک تک آنها گرفته و خاطره‌های بسیاری هم برای تعریف کردن دارد. از مداحی کردن در ۷ سالگی روی دوش طیب حاج رضایی برای مشتی‌ها گرفته تا خاطرات شنیدنی‌اش از «رمضون یخی»، برادران حاج عباسی و... وقتی می‌خواهیم یکی از آن خاطره‌های نابش را برایمان تعریف کند، نگاهی به سیاهی‌های دورتادور هیئت خاطره‌انگیزش می‌اندازد و انگار که همان روزها جلو چشمش جان گرفته، می‌گوید: «همه‌اش از لطف خدا و توجه ائمه(ع) است که خیلی‌ها مسیر زندگی‌شان در این هیئت عوض شد. خیلی از آنها دلشان پاک بود. هرکاری هم که می‌کردند پیوندشان با هیئت قطع نمی‌شد. محرم که می‌آمد رخت سیاه تنشان می‌کردند. آخر هم همان سینه‌زنی‌ها و اشک‌هایی که در هیئت می‌ریختند نجاتشان داد.»

حاج مرتضی این را می‌گوید و با آوردن اسم حاج جواد عابدینی و ماجرایی که در هیئتش رخ داده، بغضش می‌گیرد. دستی روی محاسنش می‌کشد، اشک‌هایش را پاک می‌کند و ماجرا را این‌طور برایمان تعریف می‌کند: «روزهای اول محرم بود وجمعیت زیادی برای عزاداری به هیئت ما آمده بودند. خیلی مشتی‌های تهران از جمله جواد عابدینی هم حضور داشتند. آن روز آیت‌الله ‌نجفی سخنران هیئت بود. بالای منبر رفت و از توبه فضیل بن عیاض یکی از یاران امام حسین(ع) گفت. دیدم شانه‌های جواد عابدینی می‌لرزد و با صدای بلند اشک می‌ریزد. در همان حال به من گفت: از اربابت بخواه من را هم نجات دهد. شانه‌هایش را تکان دادم و گفتم: همین‌که اینجایی نجاتت داده. بعد از آن روز بود که جواد عابدینی دیگر عوض شد. هیئت عشاق‌الرضا(ع) را تأسیس کرد و یتیم‌ها و خانواده‌های نیازمند زیادی را هم تحت پوشش قرار داد و شد حاج جواد عابدینی معروف.» 

شعری که خوشدل برای حاج مرتضی سرود

حاج مرتضی، دستی هم در آتش شعر آیینی دارد. می‌گوید علاقه حاج مرتضی به شعر آیینی آنقدر زیاد بود که بارها از محضر استاد علی‌اکبر خوشدل تهرانی مرثیه‌سرا و شاعر آیینی برجسته استفاده کرده و اشعار زیادی هم برای نوحه‌خوانی در هیئت‌ها از او می‌گرفت. آنقدر که می‌گوید ۵ هزار بیت از اشعار خوشدل نزد اوست. استاد هم در وصف جوان ورزشکاری که در مداحی و نوحه‌خوانی نامش ورد زبان‌ها شده بود، شعر می‌سراید. حاج مرتضی با صدای گرم و رسایش که سال‌هاست زینت‌بخش مجالس عزاداری هیئتش شده، با افتخار چند بیتی از آن شعر را برایمان می‌خواند: «به روزگار جوانی ره خدا رفتن/سعادتی است که هرکس نمی‌برد آسان/هزار شکر که این‌گونه فیض و طاعت و قدس/نصیب آمده بر مرتضی علی‌نقیان/به قهرمانی و نیروی تن ندارد فخر/که فخر او بود از عشق شاه تشنه لبان/علی‌الخصوص به سردار کربلا عباس/ که هست همچو پدر شیر بیشه یزدان...»

حاج مرتضی مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «به او گفتم فکر نمی‌کنی شعری که برایم سروده‌ای جوانی مثل من را گرفتار غرور کند؟ او هم نگاه خیره‌ای به من کرد و گفت: چون خودت را خادم عاشقان حضرت ابوالفضل(ع) می‌دانی این شعر را برایت سرودم، وگرنه باید صله پرداخت کنی.» حرف‌هایش که به اینجا می‌رسد، لبخندی می‌زند و می‌گوید: «وضع مالی‌ام خوب بود، اما آن لحظه نفهمیدم منظور استاد از صله چیز دیگری است. استاد خوشدل نوشته‌ای را نشانم داد و گفت: این شعری است که می‌خواهم تو در مراسم تدفین من بخوانی. همان شب شعر را حفظ کردم. تا مدت‌ها کسی از آن شعر که به گفته خوشدل با عنایت امام علی(ع) سروده بود، خبری نداشت. تا اینکه سال‌ها بعد، در مراسم تدفینش در ابن‌بابویه و در حضور شاعران و مداحان بزرگ صله‌ام را که خواندن همان شعر بود، به استاد پرداخت کردم.»

عزاداری در اردوی خارج از کشور

حاج مرتضی علی نقیان، هیئت‌دار، مداح و پیرغلام اباعبدالله‌الحسین(ع) در ایام جوانی یکی از ورزشکاران و کشتی‌گیران برجسته کشور بود و به گواه لوح‌ها و مدال‌های متعددش، جزو معدود کشتی‌گیرانی است که در کشتی فرنگی، آزاد و پهلوانی به مقام قهرمانی دست پیدا کرده است. حاج مرتضی عکس‌های سیاه و سفیدش را از مسابقات کشتی مسکو نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «کشتی را دوست دارم به‌خاطر اینکه پیوندم را با هیئت و عشق به ابوالفضل‌العباس(ع) بیشتر کرد. نشانم داد که زور بازو به تنهایی مایه افتخار نیست و آدم باید روی اعتقاداتش پافشاری کند. سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب بود و تیم‌ملی کشتی برای نخستین بار برای مسابقه راهی مسکو می‌شد. مدت‌ها بود در کشورهای مختلف اردو زده بودیم و به‌خاطر شرایط ویژه آن دوران از مناسبت‌های مختلف مذهبی خبری نداشتیم. یک روز در راهرو هتل توجه‌ام به نوشته روی یک مجله جلب شد. تاریخ را که نگاه کردم فهمیدم امروز شهادت امام جعفر صادق(ع) است.»

حرف‌هایش که به اینجا می‌رسد، سری تکان می‌دهد و انگار که دوباره به همان روز برگشته، چهره‌اش سرخ می‌شود، دستش را روی زانو می‌کوبد و با صدای بلند می‌گوید: «روز شهادت رئیس مذهب شیعه باشد و من بی‌خبر از همه جا پی بازی رفته باشم؟ یاد شرط‌هایم برای تأسیس هیئت افتادم و اشک‌هایم سرازیر شد. رفتم سراغ بچه‌های تیم‌ملی تا همه را برای عزاداری جمع کنم. گفتند: خارجی‌ها که عزاداری نمی‌دانند چیست، برایمان دردسر می‌شود. گفتم: مرد باشید و پای دینتان بایستید. باید همین‌جا عزاداری کنیم. صندلی‌ها را در راهرو هتل چیدیم. من می‌خواندم و همه سینه می‌زدند.»

یا ابوالفضل گفتم و روی تشک کشتی رفتم

حاج مرتضی میان حرف‌هایش بارها از غلامرضا تختی و جوانمردی‌اش می‌گوید. معتقد است روحیه پهلوانی ورزشکارانی مثل تختی باعث شد که به کشتی علاقه‌مند شود و برای موفقیت در این رشته یاعلی بگوید: «سن و سالی نداشتم که آوازه آقا تختی به گوشم رسید. از جوانمردی‌ها و پهلوانی‌هایش شنیده بودم. شبیه همانی بود که در اشعار مذهبی می‌خواندم. اشعاری که درباره فتوت و جوانمردی حفظ می‌کردم و از همان کودکی در هیئت مشتی‌ها می‌خواندم، باعث شد بیش از پیش به آقا تختی و ورزش کشتی علاقه‌مند شوم. هرجا که می‌گفتند آقا تختی کشتی دارد هر طور شده خودم را به همانجا می‌رساندم و از دور خوب براندازش می‌کردم. یک روز تصمیم گرفتم وارد این رشته ورزشی شوم و زور بازویم را هم در راه هیئت و عزاداری خرج کنم. یک یا ابوالفضل(ع) گفتم و بعد از ۳ ماه تمرین در مسابقات انتخابی کشور برای المپیک ۱۹۶۴ ژاپن هم در رشته فرنگی و هم در رشته آزاد انتخاب شدم و از آن به بعد کشتی هم ضلع جدایی‌ناپذیر زندگی‌ام شد.»

خاطره نخستین نوحه‌خوانی

حاج مرتضی هنوز هم نوای نخستین نوحه‌ای را که برای عزاداران خوانده، به‌خاطر دارد و در میانه گفت‌وگو بی‌مقدمه سراغ آن روز می‌رود. چای می‌نوشد و برای خواندن آن نوحه گلویی صاف می‌کند و می‌گوید: «پدرم از سینه‌زن‌ها و بزرگان هیئت افجه‌ای‌های مقیم مرکز بود و من هم از خردسالی با اشعار آیینی و مداحی اهل‌بیت(ع) آشنا شدم. با اینکه سن و سالی نداشتم اما با کمک مادرم اشعار زیادی را حفظ کرده بودم و در مجالس مداحی می‌کردم. در همان هیئت‌ها با مداحان بزرگی مثل شاه حسین بهاری، حاج محمد قنبری، حاج عباس زریباف و حاج محمدعلی اسلامی و... آشنا شدم و دلم می‌خواست یک روز مثل آنها نوحه بخوانم. گاهی ساعت‌ها مسیر خانه قدیمی‌مان در محله پامنار را تا هیئت‌های شاه حسین بهاری پیاده طی می‌کردم.

یادم هست بار اولی که برای عزاداران خواندم آنقدر خردسال بودم که یکی از عزاداران من را روی شانه‌اش گذاشت و من هم این نوحه را برایشان خواندم: «کردی فلک بی‌پدرم وای وای/خاک یتیمی برسرم وای وای/کو اکبرم کو اصغرم وای وای/کو عباس آب آورم وای وای» از همان روز بود که دیگر زندگی‌ام برای همیشه با هیئت امام حسین(ع) گره خورد.»

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۳ در تاریخ ۱۳۹۵/۰۷/۱۸

کد خبر 774652

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha