میلان کوندرا، نویسنده چک‌تباری که دوست داشت، فرانسوی قلمداد شود و به فرانسه می‌نوشت، در ایران کاملا شناخته‌شده است. او از جمله نویسندگانی است که تمام آثارش به فارسی ترجمه شده و خوب خوانده شده است.

علی سلامی

همشهری آنلاین، شقایق عرفی‌نژاد: کوندرا در رمان‌هایش از فلسفه می‌گوید و از سیاست. گرچه رمانش سیاسی نیست. آنچه برای او مهم است، وضعیت بشر است و نگاهش به هستی. او در کتاب‌هایش مخاطب را در برابر سئوال‌های بسیار قرار می‌دهد وادارش می‌کند که فکر کند و چه بسا به پاسخی هم نرسد، اما مهم سئوال کردن است. در معروف‌ترین رمانش، «سبکی تحمل ناپذیر بار هستی» که در فارسی به «بار هستی» ترجمه شده، شخصیت‌هایش را با همین سئوال‌ها روبه‌رو می‌کند. این رمان تا به حال چندین بار به فارسی ترجمه شده است. از جمله پرویز همایون پور که دهه‌ها پیش آن را ترجمه کرد. دکتر علی سلامی ‌هم این رمان را سال ۹۸ دوباره با نام سبکی تحمل ناپذیر هستی ترجمه کرده است که آنطور که می‌گوید یک سال به طول انجامیده است.

علی سلامی ‌نویسنده و دانشیار ادبیات انگلیسی و مطالعات ترجمه در دانشگاه تهران است و کتاب‌هایی از جمله «شکسپیر و خواننده» (شیکاگو ۲۰۱۳)، «حافظ و چالش‌های ترجمه (۲۰۱۶ پیتر لانگ، نیویورک)، «پسااستعماری و گفتمان سیاسی در چهارگانۀ چینوآ آچه‌به (۲۰۱۹ شیکاگو) «مرید معمار» (الیف شافاک)، «هملت» (ویلیام شکسپیر)، «مکبث» (ویلیام شکسپیر)، «شاه لیر» (ویلیام شکسپیر)،   «شاه لیر (ویلیام شکسپیر)،   و تن‌های تنها (جورج گیسینگ) را به فارسی برگردانده است. در این گفت وگو که به بهانه درگذشت میلان کوندرا انجام شد او از میلان کوندرا و ترجمه سبکی تحمل ناپذیر هستی می‌گوید:

به نظرتان چرا کوندرا در ایران طرفداران زیادی دارد و تمام کتاب‌هایش به فارسی برگردانده شده است؟

آثار کوندرا رمان‌های فلسفی هستند و رمان‌های فلسفی هم کمتر در بین نویسندگان دیگر دیده می‌شود. در ایران هم تمایل خوانندگان نشان داده که این رمان‌ها را دوست دارند؛ کتاب هایی که در باره مرگ و زندگی و چالش‌های زندگی انسان است. این‌ها برای هر خواننده‌ای می‌تواند جذاب باشد. چون ما همیشه به این مسائل فکر می‌کنیم. به همین دلیل به نظرم یکی از دلایل محبوبیت کارهای کوندرا مضامین فلسفی است که مطرح می‌کند و ذهن خواننده را به چالش می‌کشد. خواننده با خودش فکر می‌کند. خود کوندرا می‌گوید ما باید دنبال پرسیدن باشیم و بعد انتظار پاسخ داشته باشیم. او پرسش‌هایی را مطرح می‌کند که ذهن خواننده را درگیر می‌کند و با خواننده تعامل ایجاد می‌کند. شاید خواننده لابه‌لای خطوط می‌تواند جواب‌هایش را پیدا کند یا به جواب‌های احتمالی خودش فکر کند. این یکی از دلایل مهم محبوبیت کوندراست.

ویژگی‌های کارهای کوندرا چیست؟ اگر بخواهیم در باره این ویژگی‌ها بدانیم، به ما چه می‌گویید؟

سبک کوندرا خیلی خاص است. علاوه بر سبک فلسفی که دارد و مضامینی که به آنها می‌پردازد، ویژگی کوندرا که شاید در بین دیگر رمان نویس‌ها دیده نشود، این است که خودش به عنوان شخص آگاه وارد متن می‌شود. این را در «سبکی تحمل ناپذیر هستی» خیلی خوب می‌بینید. جاهایی که دو شخصیت با هم صحبت می‌کنند، کوندرا هم وارد می‌شود و نظر خودش را می‌گوید و بحث فلسفی خودش را پیش می‌کشد و بعد دو باره گفت‌وگو ادامه پیدا می‌کند. این سبک معمولا دیده نمی‌شود. در کارهای فراداستان این را می‌بینید، هر چند نه به این شدت، ولی در کارهای کوندرا این کار منحصر به فرد است. یک جور داستان را به فرا داستان تبدیل می‌کند.

کوندرا عضو حزب کمونیسم چکسلواکی است، در ماجرای بهار پراگ هم گفته می‌شود، نقش موثری دارد. اما در کتاب‌هایش سیاسی نیست. هر چند اشاره‌های کوچکی می‌شود. مثلا در همین سبکی تحمل ناپذیر هستی، شخصیت عکاس را داریم که عکس‌هایش را از اشغال چکسلواکی توسط شوروری به روزنامه‌ای که در آن کار می‌کند، می‌دهد، اما به او می‌گویند بهتر است از مناظر عکس بگیرد. کوندرا به این شکل از فراموش شدن زودهنگام اشغال چکسلواکی در اروپا گلایه می‌کند. اما اشاره‌های بیشتری نیست. نظر شما چیست؟

دقیقا نمی‌توانیم بگوییم سیاسی نیست. در همین کتاب سبکی تحمل ناپذیر هستی، بستر تاریخی داستان، زمینه سیاسی است. یعنی اشغال چکسلواکی توسط روس‌ها. از تانک‌ها گفته می‌شود که در خیابان‌ها هستند. کوندرا تصویر وحشتناکی از اشغال ارائه می‌دهد. این اشغال از نظر کوندرا نوعی تجاوز و هتک حرمت است. او گرایش‌های سیاسی داشته اما وقتی زندگی‌اش را دنبال می‌کنید، متوجه می‌شوید که از کار سیاسی دچار دلزدگی می‌شود و از حزب جدا می‌شود. بعد هم به فرانسه می‌رود و چهل سال می‌ماند. حتی شهروندی‌اش را هم از او می‌گیرند. بنابراین بحث‌های سیاسی‌اش را در رمان‌هایش دارد که البته شاید پررنگ نیست. دلیلش هم این است که نمی‌خواهد اثرش اثر سیاسی باشد و از حزبی طرفداری کند یا علیه حزب دیگری حرف بزند.

در عین حال ولی بحث سیاسی را می‌بینید. مثلا می‌بینید فاشیسم یا کمونیسم را مثل کیچ یا یک اثر هنر عامه‌پسند می‌بیند؛ چیزی که به طرفش کشیده می‌شوند، اما بی ارزش و تهی و بی معناست. بنابراین نگاه خاص سیاسی‌اش را دارد.

در باره سبکی تحمل ناپذیر هستی صحبت کنیم. به نظر می‌رسد، جوهرش این جمله است که چیزی که یک بار اتفاق بیفتد، انگار اتفاق نیفتاده است و آن را به زندگی تعمیم می‌دهد. می‌گوید بازیگرانی هستیم که بدون تمرین وارد صحنه شده‌ایم و اصلا نمی‌دانیم باید چه کنیم.

سر عنوان این کتاب بحث‌های جالبی وجود دارد. به نظرم خیلی عنوان جذابی است که هوشمندانه انتخاب شده است. این کتاب اولین بار با اسم بار هستی ترجمه شد. ولی کارهای فاخر را با همان عنوان اصلی ترجمه می‌کنند و آن را تغییر نمی‌دهند. اصلا اجازه این کار را ندارند. من هم همان سبکی تحمل ناپذیر هستی ترجمه کردم که همان معنای مورد نظر کوندراست. در این کتاب دو مسئله مطرح می‌شود. یکی همان فلسفه نیچه یعنی بازگشت ابدی است. کوندرا می‌گوید اگر این زندگی بخواهد تکرار شود، بی‌معنی است. اعتقاد کوندرا بر اساس عقاید پارمنیدس است. می‌گوید زندگی یک بار اتفاق می‌افتد، سبک است و قرار نیست تکرار شود. اگر تصمیمی‌ بگیرید نمی‌توانید در زمان به عقب برگردید و آن را عوض کنید. این تصمیم یک بار گرفته شده است.

و چون تکرار نمی‌شود، هیچوقت نمی‌فهمیم تصمیمی‌که گرفته‌ایم درست بوده یا نه.

بله. دقیقا. مثل همان بازیگری که گفتید کوندرا اشاره کرده است. مثل همان بازیگر بدون تمرین وارد صحنه شده‌ایم و باید نقشی را بازی کنیم و هیچ چیز هم به ما گفته نشده است که چطور باید نقش را بازی کنیم. اگر خطایی بکنیم یا نقش را درست اجرا نکنیم، دفعه دومی ‌برای اصلاحش وجودش ندارد. تفکر پارمنیدس که روی اندیشه‌های افلاطون هم تأثیر گذاشته این را سبکی می‌داند. پارمنیدس به ثنویت اعتقاد دارد و همه چیز در این تفکر دوگانه است. مثل تاریکی و روشنایی، سبکی و سنگینی یا بدی و خوبی. از نظر پارمنیدس سبکی امری مثبت است و سنگینی منفی. بر اساس این اعتقاد درک ما از زندگی باید سبک باشد. برخلاف فلسفه نیچه. از نظر کوندرا فلسفه نیچه و بازگشت ابدی، سنگینی زندگی است. حالا این سبکی به چه شکلی نشان داده می‌شود؟ این را در رمان در شخصیت اصلی، توماس، می‌بینید. او یک جراح با شهرت جهانی است و دکتر موفقی است. اما به جنبه‌های سبک زندگی می‌پردازد. وارد ماجراجویی می‌شود و هر رابطه ای را تجربه‌ای می‌کند بدون این که به مسئولیت و اخلاقیات توجه کند. برای این که برای او زندگی سبک است. ولی در این زندگی ولنگار و سبک، اگر به شکل یک قلندر نگاهش کنیم، در آخر به نوعی شناخت می‌رسد و متوجه می‌شود زندگی تعهد و مسئولیت دارد و عشق رکن اصلی آن است.

اینجا به نوعی آرامش می‌رسد. تا قبل از این مثل یک روح سرگشته بوده است. روحی که در عین این که به خیال خودش لذت می‌برد، عذاب می‌کشید. شخصیت توماس به هیچ شخص و سازمانی تعهد ندارد. در روابطش هم فقط با یک نفر رابطه عاشقانه دارد، در عین حال با دیگران هم رابطه‌اش را حفظ می‌کند. او واقعا عاشق ترزاست. ولی در عین حال به روابط دیگرش هم ادامه می‌دهد. او این زندگی سبک را طی می‌کند، اما یک جایی این سبکی تحمل‌ناپذیر می‌شود. یعنی زندگی‌اش سنگین و غیرقابل تحمل می‌شود. در صحنه ای از داستان اسبی را می‌بیند که زخمی است. این جا به نیچه اشاره می‌کند و می‌گوید نیچه در خیابان اسبی را می‌بیند که در حال مرگ است. او را بغل می‌کند و گریه می‌کند. کوندرا می‌گوید این نیچه‌ای است که من دوست دارم. این صحنه شفقت انسانی را نشان می‌دهد که در وجود توماس بیدار می‌شود.

از طرف دیگر سگ ترزا را هم داریم و این که ترزا انگار عشق را در همین سگی که سرطان هم ندارد، اما در حال مرگ است، پیدا می‌کند.

دقیقا. در این رمان ۴ شخصیت اصلی داریم که مسئله سبکی و سنگینی در این‌ها تبلور پیدا می‌کند. خود توماس سبک است، سابینا معشوقه‌اش باز سبک است و بعد فرانتس و ترزا که سنگینی زندگی هستند. ترزا وقتی روابط توماس را با دیگران می‌بیند، آزرده می‌شود. و زندگی اش غیرقابل تحمل می‌شود.

در ترجمه این کتاب چه چالش‌هایی داشتید؟

من این رمان را خیلی دوست داشتم. یکی از دلایلم هم همین بحث‌های فلسفی آن است. در کلاس‌های ادبیات اروپا در دوره فوق لیسانس هم برای بچه‌ها خیلی جذاب است و خیلی‌هایشان قبلا آن را خوانده‌اند. این کتاب ماهیت فلسفی دارد و اشاره‌های زیادی به فلاسفه و بحث‌های سیاسی و تاریخی می‌کند، به همین دلیل ترجمه‌اش کار پرچالش و زمان‌بری بود. این رمان یک سال وقت من را گرفت. در ترجمه‌های بعضی از کتاب‌ها فراتر از متن می‌روید و متن شما را به چالش نمی‌کشد. ولی بعضی از متن‌ها را فقط می‌توانید در همین حد ترجمه کنید که معنا را منتقل کنید. چون نویسنده نثر بسیار قدرتمندی دارد و مفاهیم عمیقی را مطرح کرده و ترجمه این مفاهیم سخت است. یکی از کارهایی که من ترجمه کرده ام و به نظرم واقعا سخت بود، همین سبکی تحمل ناپذیر هستی بود.

این کتاب در ایران هم چند ترجمه دارد. از جمله پرویز همایون پور. این ترجمه‌ها در کار شما تأثیری داشتند؟

من معمولا ترجمه‌ها را نگاه نمی‌کنم. ترجمه آقای همایون پور مربوط به دهه شصت است و زمانی که من دانشجو بودم. کتاب‌های فاخر و کلاسیک معمولا هر ده سال باید ترجمه مجدد شوند. مخصوصا با این تحولات سریع تکنولوژی و تغییرات نسل‌ها. خواننده‌های جدید کاملا متفاوت هستند. ترجمه باید طوری باشد که آنها را هم علاقه‌مند کند. سبک نوشتاری که سال‌های پیش مترجمان داشتند، الان دیگر قدیمی ‌است. زبان فارسی بر خلاف انگلیسی چندان دچار تحول نشده است. امروز ما زبان فردوسی را می‌فهمیم، ولی زبان شکسپیر را که مال پانصد سال پیش است، نمی‌فهمیم. برای این که دچار تغییر شده است. زبان فارسی به این شکل چار تغییر نشده است، اما به مرور زمان ترجمه‌ها دچار کهنگی می‌شوند و این سبک را دیگر خواننده نمی‌پسندد. در همه جای دنیا آثار فاخر هر ده سال ترجمه می‌شوند. مثلا انتشارات پنگوئن نمایشنامه «عروسکخانه» ایبسن را بعد از ده سال دو باره با ترجمه دیگری منتشر کرده است. یا حتی جنایت و مکافات را انتشارات آکسفورد هر چند سال ترجمه جدید می‌کند. ترجمه آقای همایون پور از سبکی تحمل ناپذیر هستی، قطعا ترجمه خوبی است. من سعی کردم ترجمه به روزتری ارائه دهم. ضمن این که در دهه شصت ممیزی و سختگیری بیشتر بود. الان وضعیت فرق کرده است. فکر کردم اگر دو باره ترجمه کنم، خالی از لطف نیست. هم ترجمه به‌روزی است و هم کم‌تر دچار ممیزی شده است.

کد خبر 774014
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha