نمایش «چه» که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است، نگاهی به زندگی چه گوارا، مبارز آرژانتینی دارد، اما داستان زندگی او نیست.

چه 2

همشهری آنلاین، شقایق عرفی‌نژاد: مهران رنجبر چند سالی است نمایش‌هایی در باره شخصیت‌های مهم تاریخی، فرهنگی و ورزشی کار می‌کند. از جمله استیو جابز، مارادونا و کریم شیره‌ای، دلقک درباره ناصرالدین شاه. نمایش‌هایی که البته تنها  بهانه‌ای برای حرف‌هایی هستند که قصد انتقالش به مخاطب را دارد و نه بیوگرافی یک شخصیت. او این روزها هم نمایش چه را روی صحنه دارد. با او در باره این پرتره‌ها و وضعیت تئاتر امروز صحبت کردیم:

شما مدت‌هاست پرتره کار می‌کنید. از استیو جابز گرفته تا مارادونا و کریم شیره‌ای. در باره این پرتره‌ها توضیح می‌دهید؟

خیلی سال است که سبکی را در حوزه پرتره‌شناسی شروع کردم که مال خودم است و به آن مونوگرافی می‌گوییم. پرتره‌های زیادی هم کار کرده‌ام. استیوجابز، مارلون براندو، قائم مقام فراهانی، کریم شیره ای، مارادونا و حالا هم چه گوارا و بعد از آن هم چارلی چاپلین را کار می‌کنم. این پرتره‌ها در واقع بهانه ای هستند برای انتقال تفکر و ایدئولوژی شخصی خودم و سبک و سیاق و فرمی‌که در گروه ما از نظر فنی وجود دارد.

پس این پرتره‌ها لزوما داستان زندگی این آدم‌ها نیستند.

 خیر. ما یک بیوگرافی داریم و یک مونوگرافی. بیوگرافی شرح حال است، ولی مونوگرافی شرح صدر است. به این معنی که ما در بیوگرافی شرح حال آن آدم را ارائه می‌دهیم. اما در مونوگرافی آن پرتره بهانه و الگو و ایما و اشاره و نشانه‌ای است برای تفکری که نویسنده و کارگردان می‌خواهد روی صحنه به مخاطب ارائه دهد. مثلا اگر می‌خواهم بگویم آدم‌ها دارند بی‌رحم می‌شوند، یک شخصیت منفی تاریخی را نمایش می‌دهم. در بیوگرافی کار خاصی انجام نمی‌شود. اما مونوگرافی فنی است و عقیده شخصی کارگردان و نویسنده را در فرم و محتوا می‌بینید.

شما سراغ شخصیت‌های مختلفی رفته‌اید. با توضیحاتتان تا حدی مشخص است که بر چه اساسی شخصیت‌ها را انتخاب می‌کنید. ولی می‌خواهم بیشتر توضیح بدهید.

این شخصیت‌ها قهرمان هستند. ما خیلی وقت است در جهان قهرمان نداریم. من پرتره مارادونا را کار کردم. او با تمام حواشی که داشت، ولی جلوی لیبرالیسم آمریکا ایستاد. من آدم ضد لیبرالیسمی ‌هستم. خیلی‌ها این را نمی‌گویند. اما من راحت می‌گویم که ضد جریان سرمایه‌داری هستم. از این سرمایه‌داری لجام‌گسیخته‌ای که در جهان و همینطور در ایران جلو می‌رود، بدم می‌آید. در تئاترهایم هم همیشه از آن صحبت کرده‌ام.

چرا این بار چه گوارا را انتخاب کردید؟

او مهم‌ترین نماد ضد سرمایه‌داری است. قهرمان بچگی‌های خودم است. من در پانزده سالگی با شخصیت او آشنا شدم و در دوران دانشجویی بیشتر او را شناختم. از سال ۹۱ هم که پرتره‌هایم را شروع کردم، آرزو داشتم چه گوارا را روی صحنه بیاورم. یکی از جذابیت‌های چه گوارا برای من این بود که بعد از انقلاب کوبا، فیدل کاسترو به او پیشنهاد پست داد، ولی او مبارزه را ادامه داد و در لیبی کشته شد. آن هم به وسیله چوپانی که چه گوارا برای امثال او می‌جنگید.

سالیان زیادی است در هیچ جای جهان به او پرداخته نشده و همه هم می‌گویند دوستش دارند. ولی نمی‌دانند کیست. طرف حساب من در این نمایش هم مخاطبی است که حواسش به قهرمانانش نیست. صحنه را هم دوسویه چیده‌ایم و تماشاگر باید قضاوت کند.

از فرم اجرایی بیشتر برایمان می‌گویید؟

من رئالیسم را در تئاتر دوست ندارم. در سینما البته نظرم چیز دیگری است و دومین فیلمم را هم که امسال می‌سازم واقعگرایانه است. اما در تئاتر از رئالیسم خوشم نمی‌آید. رئالیسمی‌که در نمایش ما هست، رئالیسم جادویی است و فرمی ‌هم که استفاده می‌کنیم، تئاتر بیومکانیک بر اساس تمرینات «مه‌یر هولد» و بعد گروتوفسکی و بازیگری ریچارد چیشلاک است. این برای من خیلی مهم است. در این سبک ما مفهوم مورد نظرمان را با یک شکل بزرگنمایی شده و جادویی به مخاطب منتقل می‌کنیم. استقبالی هم که از کار شده و صحتب‌هایی که از مخاطبان می‌شنویم، ناخودآگاه از کلمه جادو استفاده می‌کنند.

استقبال از کار تا الان چطور بوده است؟

خیلی خوب. امروز تئاتر کار کردن خیلی سخت است. من می‌گویم آدم‌ها الان و در این شرایط اگر تئاتر اجرا کنند، عیارشان مشخص می‌شود. خیلی از همدوره‌ای‌ها و هم نسلان من الان تئاتر را رها کرده‌اند. ولی من معقتقدم در این شرایط اتفاقا باید تئاتر کار کرد. سوزان سانتاگ در دل جنگ جهانی دوم تئاتر اجرا می‌کرد. تئاتر جنگیدن است، به خصوص الان که تماشاگر سخت به سالن می‌آید. زمانی که شرایط عادی بود و سالن‌ها پر می‌شد، تئاتر کار کردن خیلی سخت نبود. الان است که باید نمایش اجرا کرد تا ببینیم تماشاگری که فیلم کمدی سخیف می‌بیند، آیا به سالن می‌آید که تفکر و اندیشه ببیند و برای من خیلی جذاب است که کارم مخاطب دارد. برای من تئاتر به هیچ وجه تجارت نیست. اما الان خیلی خوشحالم که از کارم استقبال شده است. چون در شرایط امروز تماشاگر اگر از خانه اش بیرون بیاید و تئاتر ببیند، یعنی گروه اجرایی شاهکار کرده است.

قبل از این با حضور یکی دو چهره سینمایی می‌شد تماشاگر را ترغیب کرد که کار را ببیند. اما الان نه. من البته هیچ وقت اعتقادی به حضور سلبریتی‌ها در کارم نداشته ام. در کارهایم هم از بازیگرانی استفاده می‌کنم که جنون دارند و می‌پذیرند که باید سه ماه تمرین کند. الان خبر دارم نمایش‌هایی روی صحنه می‌روند که بیست روز تمرین کرده اند. ولی مخاطب متوجه می‌شود که کار تمرین شده است یا نه. من سه ماه تمرین و هزینه کردم. مهدی بابایی تهیه کننده کار من از بخش خصوصی است. اگر نمایش فروش نداشته باشد، ورشکست می‌شود. ولی ریسک کرده و این کار را کرده است. هرچند نمایش‌هایی در این شهر از بخش دولتی روی صحنه هستند با هزینه‌های میلیاردی.

نمایش شما حامی‌ حیوانات است. در این باره کمی حرف بزنیم.

من می‌خواهم این را برای مخاطب مطرح کنم که برکت دارد اگر در خیابان مراقب حیوانات باشند و در این تابستان گرم هوایشان را داشته باشند. آنها هم در نزدیکی ما زندگی می‌کنند. در عین حال باید حواسمان باید به مسائل زیست محیطی هم باشد. گاهی مردم فکر می‌کنند دارند لطف می‌کنند، ولی سیستم غذایی حیوان را به هم می‌ریزند. این درست نیست. در عین این که حواسمان باید به این مسائل باشد، خوب است به حیوانات هم رسیدگی کنیم. در نمایش قبلی ما برای گربه‌های خیابانی غذا تهیه می‌کردیم. ولی در این کار با بخشی از درآمد کار برای پرندگان ارزن تهیه می‌کنیم.

این را خیلی رک می‌گویم، رقم فروش ما حتی با استقبال خوب رقم بالایی نیست. برای همین برای من مهم است که در درجه اول یک تفکر را منتقل کنم و بعد هم یک فرهنگسازی کنم. در گروه تئاتر ونو، اصلا مسائل مالی مطرح نیست. هرچند دستمزدها حرفه‌ای پرداخت می‌شود. اما برای من و مهدی بابایی به عنوان تهیه‌کننده و رها جهانشاهی به عنوان مجری طرح بیزینس مهم نیست. برای من همانطور که گفتم انتقال تفکر و آگاهی مهم است. بعضی وقت‌ها بچه‌ها می‌گویند قدیمی ‌فکر می‌کنی، ولی مهم نیست. الان برای من مهم این است که مردم از فرهنگ و تئاتر و موسیقی دوری گرفته‌اند. دوست دارند کار کمدی ببینند.

من با این حرف مخالفم که مردم در این شرایط سخت به خنده نیاز دارند. به نظر من مردم به آگاهی و اندیشه احتیاج دارند. نمی‌گویم خنده بد است، این بد است که از تئاتر یا فیلمی‌که سرشار از تفکر است، استقبال نمی‌شود. یک بازی فوتبال در ورزشگاه آزادی صدهزار تماشاگر دارد. در حالی که کل تماشاگران یک تئاتر اگر ۹۰ شب اجرا شود، شاید به این اندازه باشند. مردم ما بسیار با فرهنگ و مظلوم هستند. حرف من فقط این است که جای تفکر خالی است. مثلا تیراژ کتاب ما هزار تاست و این فاجعه است. در مورد تئاتر هم وضعیت همین است.

کد خبر 772769
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha