پنجمین شماره دوره جدید مجله سینمایی موسسه همشهری «۲۴» با موضوع ۱۰۰ فیلم ماندگار تاریخ سینما منتشر شده در این شماره استثنایی به سردبیری سعید مروتی ۱۰۰ فیلم از میان همه فهرست‌ها توسط ۱۰ منتقد ارزشیابی شده. در روزهای تعطیل نوروزی مجموعه ای از میان این معرفی‌ها را برای شما گلچین کرده‌ایم.

اين گروه 2

جواد طوسی: نمی‌دانم چرا در این روزگار لعنتی هر چه پیرتر می‌شوم، از این فیلم «سامِ یاغی» بیشتر خوشم می‌آید. «این گروه خشن» چه دارد که دست از سر من رفیق‌باز عدالت‌خواه آرمان از کف داده که از زمین و زمان شاکی‌ام برنمی‌دارد؟ انگار در دوره و زمانه‌ای که هم خصایص والا و ارزشمند رنگ باخت و بی‌هویتی جایش را گرفته و خشونت و رفتار غیرانسانی و بوی متعفن سیاست‌زدگی دنیا را فراگرفته است، دلمان برای آدم‌های غُد و یک‌دنده‌ای مثل پایک (ویلیام هولدن) و همراهان سرسختش که با حادثه زندگی می‌کنند و قدرت و شهامت «انتخاب» دارند و بر پایه مرام و عقیده‌شان به پیشواز مرگی خودخواسته می‌روند، لک‌زده است. آدم‌های پکین پا با همه خشونت ظاهری و رفتار آنارشیستی و غیرعادی‌شان، در بزنگاه‌های زندگی خود یا در خلوت دوستانه‌شان، حرف‌های دل‌نشینی می‌زنند که حکم جملات قصار واقعی دارد. برای خودم این گفته گروهبان اشنایدر (جیمز کابرن) در «صلیب آهنی» آویزه گوشم شده است: «یک مرد، همان چیزی است که احساس می‌کند.» و چقدر این جمله برازنده پایک و دارودسته‌اش است که یک‌جا تصمیم می‌گیرند به خاطر رفیقشان سانچو بروند با ماپاچه (امیلیو فرناندز) دربیفتند و قید جانشان را بزنند.

قطعاً آدم‌هایی با این دیدگاه و خلق‌وخو (با همه وجوه ظاهریِ ضد قهرمانانه‌شان)، قابلیت حماسه شدن را نظیر آن سکانس فراموش‌نشدنی که شانه‌به‌شانه هم، اسلحه به دست به سراغ ماپاچه و نیروهایش می‌روند دارند. آن نگاه کنجکاوانه روستاییان و افراد بومی منطقه و سربازان ماپاچه در مسیر عبور پایک و افرادش و کنار کشیدن آن‌ها و همراهی موسیقی درخشان جری فیلدینگ، همچون خوشامد و استقبالی باشکوه برای این جمع مصمم و همدل است که چهار تکبیر زدند یکسره بر هر چه که هست.

سام پکین پا در اوج دوران افول یک ژانر تمام‌عیار آمریکایی، با «این گروه خشن» (۱۹۶۹) یک وسترنِ مدرن جاه‌طلبانه می‌سازد و بدون اداواصول این ژانر را که در «فردیت» و «قهرمان‌گرایی» تشخص یافته است، دوباره احیا می‌کند. او در این بازنگری تاریخی و ساختاریِ بدیع و هنرمندانه، از «قهرمان فردیِ» کلاسیک به «ضدقهرمانِ جمعی» می‌رسد.

در کدام فیلم سراغ دارید که ضدقهرمان‌هایش چند مرد خلاف‌کار باشند که همان ابتدا قصد سرقت بانکی را دارند و رهبر گروهشان می‌گوید «هرکی جُم خورد بِکُشِش»؟ بعد هرچقدر جلوتر می‌رویم، با این آدم‌ها بیشتر اخت می‌شویم و آخرسر (بعد از مرگشان) احساس می‌کنیم حسابی دوستشان داشته‌ایم و دل‌تنگشان هستیم. این به توانایی و درک غریزی فیلم‌سازی چون پکین پا ربط پیدا می‌کند که قدرت خلق چنین شخصیت‌های خاکستری را دارد.

می‌گویند یک شروع و پایان‌بندی خوب و غافل‌گیرکننده می‌تواند برگ برنده فیلمی باشد که سازنده‌اش به اصول و قواعد حرفه‌ای سینما اهمیت می‌دهد و این ویژگی را به شکلی عیان در «این گروه خشن» مشاهده می‌کنیم. پکین پا در سکانس افتتاحیه، همه‌گونه هنرنمایی می‌کند. تداخل عنوان‌بندی طولانی فیلم با ورود پایک و دارودسته‌اش به آن منطقه حومه تگزاس و در ادامه درگیری آن‌ها با دوست قدیمی پایک (دیک تورنتن/رابرت رایان) و همراهانش در حین سرقت بانک، به یک اجرای کوبنده سینمایی همراه با مفاهیم موردنظر و تأویل‌گونه پکین پا تبدیل می‌شود. آن رخ‌به‌رخ شدن پایک و همراهانش در حین ورود و خروجشان با بچه‌هایی که وسط ریل قطار مورچه‌ها و عقرب‌ها را به جان هم انداخته‌اند و نگاتیو شدن برخی از نماها در این فواصل، تأکیدی موجز بر آدم‌های پا به سن گذاشته‌ای است که گویی همچون کودکانی بزرگ نشده‌اند و بچه‌ها (در یک سیر انتقالی خشونت) سرنوشت محتوم این «مردان تغییرنیافته» در «دنیایی تغییریافته» را در ستیزی بی‌امان یادآور می‌شوند. از طرفی پکین پا در طول همین فصل، تکلیفش را با مذهب سنتی و در قالب شعار روشن می‌کند و از رفاقت‌های قدیمیِ تِرَک برداشته‌ای می‌گوید (رابطه ریشه‌دار پایک و دیک تورنتن) که در یک تنازع بقای ناگزیر، به تقابلی سبعانه مبدل شده است. او درعین‌حال، با آن شیوه تدوین ایزنشتاینی و استفاده چشمگیر از حرکت اسلوموشِن در خلال سرقت بانک و درگیری دو طرف، وجهی شاعرانه به خشونت می‌دهد و در امتدادش با تعمیم آن به فصل پایانی که به درگیری پایک و افرادش باماپاچه و نیروهایش اختصاص دارد، این خشونت هولناک را در دنیای پر کشمکش و تغییریافته معاصر که تیربار جای هفت‌تیر و تفنگ‌های قدیمی پایک و رفقایش را گرفته است نهادینه می‌کند. در جایی از فیلم خود پایک خطاب به دوستانش می‌گوید «باید غیر از اسلحه چیز دیگه پیدا کنیم، چون دوره هفت‌تیرکشی سر اومده». در این نگاه تلخ‌اندیشانه و کنایه‌آمیز پکین پا می‌بینیم که حتی بچه‌ها (به‌عنوان یک موتیف در تعداد قابل‌توجهی از فیلم‌های او) از آن معصومیت ذاتی‌ خود دور شده‌اند و آن‌ها نیز یا به شکل فانتزی (تیراندازی فرضی بچه‌ها در خاتمه درگیری و تیراندازی در محوطه داخلی و بیرونی بانک) یا واقعی مجریان خشونت شده‌اند و آن را به نمایش می‌گذارند. به یاد بیاوریم صحنه‌ای که آن پسر نوجوان یونیفرم‌پوشِ مکزیکی با چهره‌ای عصبی و آمیخته با خشونت تیر خلاص نهایی را به پایک می‌زند.

در میان این دو سکانس کلیدی و دیدنی و پُروپیمان، پکین پا مرثیه‌سرایی خودش را نسبت به ضدقهرمان تک افتاده‌اش (پایک) دارد. در صحنه‌ای که او در حین سوارشدن اسبش سکندری می‌خورد و به زمین می‌افتد، دور شدن بعدی او را سوار بر اسب و پیوستن به بیابان بی‌انتها به شکلی حماسی در یک لانگ‌شات (با همراهی موسیقی جری فیلدینگ و نگاه دورادور دوستش داچ/ارنست بورگناین) می‌بینیم. انگار که در عمق میدانِ قاب، آسمان آبیِ درهم‌آمیخته با لکه‌های ابر این انسان تغییرنیافته و به آخر خط رسیده پکین پا را در آغوش گرفته است. در ادامه مسیر نیز پایک و همراهانش، مناسک خودشان را برگزار می‌کنند. آن‌ها بعد از خالی شدن از تمنیات جسم، خودشان را در آب تطهیر می‌کنند و با تلاقی نگاهشان به همدیگر و بدون هرگونه روده‌درازی و سخن‌سرایی، به انتخابی دلخواه می‌رسند و رسم رفاقت را در نمایشی مرگ آگاهانه به‌جا می‌آورند.

در تفاوت «این گروه خشن» و نگاه بدبینانه و پر کُنتراست پکین پا با فیلم‌سازانی چون جان فورد (در مجموعه وسترن‌هایش) و هوارد هاکس (در «ریوبراوو» و «رود سرخ») همین بس که او «عزت‌نفس» را در نمایشی خون‌بار از «خشونت» به ضدقهرمانان خود ارزانی می‌کند. درواقع، آن‌ها با مرگی ناگزیر و در بستری لبریز از خشونت که به‌نوعی تنازع بقا شبیه است، به رستگاری می‌رسند، اما یاغی ناجور ما، خودش تعبیر متفاوتی از خشونت در فیلم‌هایش دارد: «ببینید، من به احساساتِ بی‌رحمانه علیه سختی‌ها اعتقاد دارم؛ به پیروزی انسان در جامعه. شما می‌توانید با خشونت تصویرهای من، امید را پیدا کنید.» بیخود نیست که او فیلمش را با دیزالو لبخندهای پایک و یارانش تمام می‌کند تا حضور زنده و شاداب و جاری آدم‌های منتخب خود را یادآور شود.

آن نگاه اندوه‌بار دیک تورنتون به جنازه پایک در شرایطی که دستش به ماشه تیربار قفل شده و برداشتن هفت‌تیر او از جلدش به‌عنوان یادگاری از یک رفیق قدیمی، نشانه دیگری برای این ادای دین محترمانه نسبت به شمایلی حماسی است.  

بگذارید این نوشته را با همین «رفاقت» تمام کنم؛ رفاقتی که خود سام به آن پایبند بود و در رابطه قرص و محکم با شماری از افرادی که با او همکاری مداوم‌تری داشتند (به‌ویژه وارن اوتس) برقرار شد. یکی از این رفاقت‌ها میان او و خانم پالین کِیل شکل گرفت. حرف‌های این منتقد مطرح و مدافع سرسخت پکین پا در مورد «این گروه خشن» می‌تواند جالب و حُسن ختامی مناسب بر این یادداشت باشد: «یادم می‌آید می‌گفت می‌خواهد یک فیلم وحشیانه بسازد که زشتیِ خشونت در آن نفس مردم را بند بیاورد و دیگر هوس نکنند چیز خشنی ببینند. پکین پا فیلمی عمیقاً بدبینانه ساخته و گیج‌کننده این است که هنوز هم فیلم بزرگی است. دقیقاً نمی‌دانم که «این گروه خشن» چه چیزی به ما می‌گوید، جز این‌که فیلم‌سازی می‌تواند به شکوه بالایی برسد.»

این گروه خشن/ سام پکین‌پا | همراهانِ سرسختِ به آخر خط رسیده

کد خبر 749700
منبع: همشهری آنلاین

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha