در بخش اول گفت وگوی پیش رو، علی شکوری راد در خصوص تحولات درونی حزب مشارکت به ویژه احتمال تغییر دبیر کل آن و سیاست این حزب در دو انتخابات آینده خبرگان رهبری و شوراهای سوم به پرسش های همشهری پاسخ داد.
علت این که مجلس پس از دو دوره سابقه نظارت بر انتخابات شوراها، می خواهد ناظر را تغییر دهد چیست؟
شورا دو دوره سابقه دارد اما در هیچ دوره ای روش مجلس بر رد صلاحیت قرار نگرفته است. اما مجلس هفتم باید پاسخگوی رد صلاحیت ها باشد. از آنجا که نمایندگان در دوره بعد هم می خواهند در معرض رأی مردم قرار گیرند، بنابر این می خواهند بار منفی رد صلاحیت ها بر دوش آنها نباشد. لذا تعارفی که بین مجلس و شورای نگهبان در مورد نظارت انجام می گیرد از باب ارادت به یکدیگر نیست، از باب فرار از تبعات نوع نظارتی است که روش اش رد صلاحیت است.
از جانب برخی مطرح شده که ترس نیروهای اصلاح طلب از رد صلاحیت ها تنها یک توهم است.
فکر می کنم در جناح مقابل اراده جدی برای رد صلاحیت ها وجود دارد. اما انتخابات شوراها عرصه مناسب برای تحقق این اراده نیست. ممکن است برخی افراد شناخته شده را در شهرهای بزرگ رد صلاحیت کنند، اما در انبوه نیروهایی که در انتخابات شوراها ثبت نام می کنند تنگ نظری کردن یعنی خود را مقابل مردم قرار دادن و برخلاف انتخابات مجلس و ریاست جمهوری این گونه نیست که تنگ نظری شورای نگهبان، تنها منجر به قرار گرفتن در مقابل نیروهای سیاسی باشد. بنابر این ما نگران این نیستیم که امکان حضور برای نیروهای اصلاح طلب مسدود شود. چون عملاً امکان پذیر نیست.
نقطه آغاز افول اصلاح طلبان انتخابات شوراها بود. چگونه می خواهید نقطه افولتان را به نقطه شروع تبدیل کنید؟
انتخابات شورای دوم و نهمین دوره ریاست جمهوری در فرهنگ سیاسی شکست اصلاح طلبان تلقی شد ولی می تواند نقطه آغاز هم باشد. چرا که ما در انتخابات ریاست جمهوری یک پیروزی به دست آوردیم و آن غلبه گفتمان شرکت در انتخابات و سیاست ورزی بود که اگر این گفتمان شکست می خورد اصلاحات شکست خورده بود. بسیاری از نیروهایی که در خط تحریم انتخابات ریاست جمهوری حرکت کرده بودند اکنون پشیمان هستند و گفتمانشان خاتمه یافته است و حرفی برای گفتن ندارند. فکر می کنم خط اصلی اصلاحات با غلبه گفتمان سیاست ورزی پیروز شده است و مبتنی بر این پیروزی در عرصه گفتمانی، می توانیم در آینده به پیروزی در انتخابات نیز امیدوار باشیم.
اصولگراها، مجلس خبرگان را گام چهارم می نامند. یعنی معتقدند سه گام قبلی را با موفقیت برداشته اند و اکنون به سوی برداشتن گام چهارم حرکت می کنند، نظر شما در مورد این تحلیل چیست؟
من برای سه گام قبلی آنها جز برای گام اول که به نظرم آنها از یک اشتباه استراتژیک اصلاح طلبان استفاده کردند و در انتخابات شوراها تحولی را رقم زدند، پیروزی قائل نیستم.
اشتباه استراتژیک اصلاح طلبان چه بود؟
این بود که در انتخابات شوراها که دموکراتیک ترین انتخابات بود، بحث تحریم و عدم شرکت را مطرح کردند. یعنی در حقیقت به نظر من یک اشتباه تاریخی و استراتژیک از ناحیه کسانی بود که گفتمان تحریم را در آن زمان دنبال کردند و مانع شرکت مردم در انتخاباتی شدند که دموکراتیک ترین انتخاباتی بود که در طول تاریخ بعد از انقلاب برگزار می شد. به خاطر این که کمترین رد صلاحیت در آن صورت گرفت و ناظر و مجری اش اصلاح طلبان بودند.
بنابر این هیچ شائبه ای برای عدم سلامت انتخابات وجود نداشت و انتخابات هم دموکراتیک و هم سالم بود. ولی به دلیل گفتمان غلطی که بعضی از اصلاح طلبان در آن زمان رایج کرده و مردم را برای شرکت در انتخابات مردد کردند، عملاً فرصتی را فراهم آورد که مخالفان اصلاحات بتوانند با بسیج حداقلی نیرو در شهرهای بزرگ، انتخابات را به نفع خود رقم بزنند که باعث تقویت روحیه و اقدامات بعدی آنها شد. البته در آن انتخابات آنها پیروز نشدند بلکه اصلاح طلبان شکست خوردند و آنها از نتیجه شکست اصلاح طلبان بهره بردند. انتخابات مجلس و ریاست جمهوری با شبهات خاص خودش مطرح است که ما نمی توانیم اساساً آنها را پیروزی بر جناح مقابل تلقی کنیم. برای آن که در روند برگزاری انتخابات شبهه و شائبه بسیاری وجود داشت.
در انتخابات خبرگان هم اگر آنها پیروز شوند برای آنها تحصیل حاصل است برای آن که انتخابات خبرگان به گونه ای درآمده است که اساساً در آن رقابت محدود است. پیروزی زمانی معنی پیدا می کند که رقابتی وجود داشته باشد. انتخابات خبرگان دور قبل فارغ از رقابت برگزار شد، به نحوی که در برخی حوزه های انتخابیه فقط یک کاندیدا وجود داشت که اگر آن فرد به خودش هم رأی می داد و هیچ فرد دیگری در انتخابات شرکت نمی کرد، انتخاب می شد. در چنین شرایطی چه افتخار و پیروزی ای مطرح است؟
در مورد سیاست داخلی تا حدودی نظرتان را گفتید اما در مورد سیاست خارجی و به خصوص پرونده هسته ای چه ارزیابی ای دارید؟
به نظر می رسد پرونده هسته ای هم از طرف کشورهای خارجی و هم از طرف دولت ما خیلی بیش از حد اهمیت پیدا کرده است. آنها برای بهانه جویی برای مهار ایران و اینها برای سرپوش گذاشتن روی ناروایی ها و ناکامی های سیاست داخلی که در آینده خواهند داشت.
به هر حال در پروژه هسته ای که در آن نوعی حقانیت برای جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. یعنی این که ما باید انرژی هسته ای داشته باشیم و باید بتوانیم از این تکنولوژی برخوردار باشیم تقاضای به حقی است. ولی برخوردار شدن از حق، با ادعای داشتن حق متفاوت است. کاری که دولت فعلی می کند بیش از آن که برخوردار شدن از حق باشد، ادعاست.
دولت قبلی هم معتقد بود که جمهوری اسلامی باید از این حقش برخوردار باشد. منتهی دولت قبلی بر اساس مذاکره و اعتمادسازی در صدد تحقق این حق بود و دولت کنونی بر اساس منازعه و تنش آفرینی. فکر می کنم دولت قبلی موفق تر بود به دلیل این که اگر امروز اینها با تنش توانستند ۱۶۴ سانتریفوژ را ردیف کرده و 3.5 درصد اورانیوم را غنی کنند؛ مذاکرات دولت قبلی هم بر مبنای این بود که با توافق با جامعه بین المللی بتوانند تا 3 هزار سانتریفوژ را مورد مطالعه و بررسی قرار بدهند.
ولی این موضوع هیچ گاه مورد توافق جامعه بین المللی قرار نگرفت؟
ولی روند این بود و اتفاقاً تحققش امکان پذیر بود. یعنی وقتی موضع شما حق است می توانید بر اساس آن یارگیری کنید. یعنی می توانست فرصت تحقیقات و دستیابی به تکنولوژی برای ایران را با حمایت بین المللی به دست بیاورد بدون آنکه فرصت های دیگری را از دست بدهد.
اما این تقاضا پذیرفته نشد.
احتمال پذیرفته شدنش بیش از حالا بود. چون مذاکره در حال جریان بود. ولی آنچه که الان اتفاق افتاده، غنی سازی 3.5 درصد با 164 دستگاه سانتریفوژ است .در کنارش این همه تهدیدات بین المللی علیه ما به وجود آمده است. ما به یک چیزی دست پیدا کرده ایم. اما نه تضمینی برای حفظ آن داریم و نه می توانیم سایر منافعمان را در سطح بین الملل، پیگیری کنیم.
به هر حال دولت فعلی با بیان این که مردم از شعار آزادی و جامعه مدنی خسته شده اند و دنبال معیشت هستند، با شعار «می خواهیم پول نفت را سر سفره مردم ببریم» بر سر کار آمد. جالب اینجاست که کاندیدای اصلاح طلب دیگری هم با شعار اقتصادی رأی بعدی را آورد. به هر حال انتخابات با این شعارها رقم خورد و حالا یک رئیس جمهور انتخاب شده است.
شما ببینید که رئیس جمهوری، صحبت هایش در شهرهای مختلف و حتی روستاها این است که «انرژی هسته ای حق مسلم شماست» و حال این سؤال مطرح می شود که آیا درک مردم از شعار «انرژی هسته ای حق مسلم ماست» بیش از شعار «آزادی حق مسلم شماست» می باشد؟ آیا مردم حق نداشتند آزادی را حق مسلم خودشان بدانند؟ چه طور است که مردم انرژی هسته ای را که نمی دانند با چه فرآیندی می خواهد به آنها خیر برساند، باید حق مسلم خودشان بدانند، اما آزادی را نه!؟
بنابراین، اصلاح طلب ها که آزادی را حق مسلم مردم می دانند، رفته اند و امروز کسانی سرکار آمده اند که می گویند انرژی هسته ای، حق مسلم مردم است و البته اینها کجا آب و نان مردم می شود؟ کی و با چه مکانیزمی و در چه مدت زمانی قرار است این انرژی هسته ای آب و نان مردم شود؟
آیا می شود به جای آوردن پول نفت بر سر سفره مردم بگوییم: «ای جوان! تو بدان که انرژی هسته ای حق مسلم توست و تو زنده ای برای اینکه این حقت را حفظ کنی و دیگران که می گفتند آزادی حق مسلم توست، قصد فریب تو را داشته اند ولی امروز که من چنین می گویم، قصد دارم به تو خیر برسانم» . نمی شود اینها را توجیه کرد. من فکر می کنم به لحاظ تأمین این حق های مسلم، هیچ شرایط بهتری نسبت به دولت قبلی نداریم، بنابراین اگر سیاست های دولت قبلی دنبال می شد، بیشتر احتمال داشت این حق مسلم را برای جامعه حفظ کرد.
پس این دغدغه و نگرانی بود که شما را به دیدار با حزب مؤتلفه کشاند؟
دغدغه ای که وجود دارد، این است که ایران چه چیزی را از دست می دهد و چه چیزی به دست می آورد. ما در این باره احساس کردیم که سیاست های رایج در جامعه، تأمین کننده منافع ملی ما در حدی که می شود با سیاست های دیگر تأمین کرد، نیست. البته من قدرت تشخیص آنها را در سبک و سنگین کردن آنچه حاصل می شود و از دست می رود، نفی نمی کنم و معتقدم که منافع ملی مورد نظرشان هست؛ بلکه حرفمان این است که این معادله ای که واردش شده اند، درست نیست.
البته در این مواقع یک نوع جنجال و غوغاسالاری هم در این باره صورت می گیرد و به محض اینکه می گوییم شما اشتباه می کنید، بلافاصله گفته می شود که شما مخالف تکنولوژی هسته ای و حق مسلم ایران هستید، اما باید بگویم که این طور نیست و ما فکر می کنیم که در این معامله، ملت دچار غبن می شود. به همین علت هم نگران شدیم و فکر کردیم برای منافع ملی از برخی اختلاف سلیقه ها دست برداریم و برویم سراغ کسانی که شاید بتوان با همراه کردن آنان با خودمان یا توجیه شان نسبت به آنچه که در شرف وقوع است، اثر مثبتی در جلوگیری از روندی که وجود دارد، بگذاریم. به همین دلیل ما هزینه هایی را پرداختیم تا جلو تحمیل هزینه های بیشتر در کشور گرفته شود. این دیدار، در مجموع بد نبود و ما از حرکتی که انجام دادیم، یک نتیجه قطعی گرفتیم و امیدوار به حصول یک نتیجه دیگر هم هستیم.
نتیجه قطعی اش آن است که ما به وظیفه خودمان در قبال ملت ایران و آینده کشور عمل کردیم و هیچ کوتاهی در این باره صورت نگرفت و نتیجه امیدوارکننده ای هم که به آن امید داریم، این است که دیدگاه های مشابه اما پراکنده که به چشم نمی آیند، با هم همراه شوند و برآیند این همراه شدن ها می تواند بیش از جمع جبری آنها اثربخش باشد.
از طرف دیگر مؤتلفه ظرفیتی دارد که قابل توجه است، زیرا یک تشکل قدیمی است که وجه تمایز آن با اندیشه حاکم بر دولت این است که وجود احزاب را در جامعه، به رسمیت می شناسد. بنابراین ما با موتلفه بر اساس اینکه آنها هم به تحزب و تکثر پایبندی نشان داده اند و آن را اظهار می کنند، دیدار کردیم. ضمن اینکه مؤتلفه در روند تحولات فعلی سیاسی حاکم بر جامعه، جزو حذف شده های این تحولات هستند. به عبارتی حاکمیت دولت جدید اگرچه دیدگاه های نزدیکی با مؤتلفه دارد، اما این نزدیکی منجر به این نشده که به فکر استفاده از مؤتلفه در پیشبرد برنامه هایش بیفتد.
مؤتلفه اگرچه به لحاظ سیاسی در موقعیت بهتری قرار دارد، اما به لحاظ مشارکت در امور کشور، جزء بخش های محذوف تحولات اخیر است و من تصور می کنم که حتی از احترامی که در زمان دولت آقای خاتمی برخوردار بودند، الان برخوردار نیستند و از این لحاظ هم دچار احساس رنج می باشند.
با این حال، ما این ظرفیت را به دلیل آنکه آنها سیاسی بوده و بیش از دولتمردان کنونی مقید به رعایت قواعد بازی در عرصه سیاست هستند، در اعضای مؤتلفه دیدیم و برای همین، مورد توجه ما قرار دارند.