همشهری آنلاین- فیلم جادهای "آهِ سرد" داستان جوانی به نام بها است که بیست سال پس از قتل مادرش توسط پدرش بهرام متوجه میشود به بهرام عفو خورده و او بهزودی آزاد خواهد شد. بها که هرگز پدرش را نبخشیده، در روز ترخیص او به دنبالش میرود و این سفری سخت و طاقتفرسا را آغاز میکنند...
فیلم در واقع با صحنهی پایانیاش آغاز میشود و تماشگر شاهد سیر تحول بها در طول مدتزمان بهنسبت طولانی فیلم برای قصهای تکخطی است که حداقل در سالن رسانه بسیاری تاب و توان تماشای آن را تا پایان نداشتند.
این پدر و پسر که رابطهی سردی با هم دارند، جز بهاجبار هرگز با هم حرف نمیزنند. حتی بها از پدرش میخواهد که داخل اتومبیل سیگار نکشد. وقتی بهرام برای سیگار کشیدن از اتومبیل خارج میشود، بها اسلحهای را که پنهان کرده آمادهی شلیک میکند، اما پشیمان میشود و این دو به مسیر خود ادامه میدهند. در توقف بعدی این بار بها از چاقوی خود رونمایی میکند که طبعا تماشاگر مطمئن است این بار هم اتفاقی نمیافتد.
در مسیری که به نوعی دور باطل است و حتی بهرام در جایی به مردی میگوید از صبح به دور خودمان میچرخیم، افرادی در مسیر این دو قرار میگیرند که قرارست به شناخت بیشتر تماشاگر از شخصیتهای اصلی منجر شود. فقط دو نفر که در منطقهای پرت قهوهخانهای را اداره میکنند، داستانکهایی دارند. بها حتی از یکی از آنها میخواهد بهرام را به قتل برساند. این داستانکهای کوتاه به پیکرهی نحیف و لاغر فیلمنامه کمک چندانی نمیکنند و داستان بیش از اندازه کش پیدا میکند.
ایمان صدیق بازیگر نقش بها در مجموع بازی خوبی دارد، اما گاهی کنشهای بد یا اغراقآمیزی ارائه میدهد که به بازیاش لطمه میزند. بازیگر نقش بهرام، علی باقری، بازیگر حرفهای است اما در لحظات سکوت بازی بهتری ارائه میدهد. در مجموع بازیها روان و خوب هستند، اما گاهی کنشها و واکنشها غیرطبیعی است.
به هر حال با اثر بدی طرف نیستیم، اما قصه کشش فیلم بلند را ندارد و کارگردان به جای بسط و گسترش قصه از چشماندازها و جادههای برفی تماشایی بهره برده.
نظر شما