یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷ - ۱۲:۲۹
۰ نفر

سجاد نوروزی: همایش دو روزه‌ای که به مناسبت 30سالگی انقلاب اسلامی در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شده بود، هم در وجه مقتضیات عملی دهه چهارم انقلاب و هم در باب مباحث تئوریک مرتبط با انقلاب اسلامی، سامان یافت.

 از این منظر گویا این همایش به دنبال تلفیق نظریه و عمل بود. گزیده‌ای از سخنرانی‌های این همایش را درپی می‌خوانید.

اولین سخنرانی که بر کرسی خطابه نشست، دکتر عماد افروغ، رئیس پژوهشکده علم و دین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود. او مطابق با سیاق پیشین خود به اهمیت مسئله نقد اشاره کرد و در باب مفهوم تئوکراسی و دموکراسی به بحث نشست. او گفت: «جمهوری اسلامی به طرح مفهوم مردم‌سالاری دینی دست‌یازید و از این حیث، می‌توان گفت که مردم‌سالاری دینی، یک فلسفه سیاسی نوظهور است.

سؤال از مشروعیت مهم‌ترین سؤال در فلسفه سیاسی است و مطلوب‌ترین رابطه فرد با جامعه و کاربرد مفاهیم اخلاقی در سپهر اجتماعی و طبعا بهترین شکل حکومت در ذیل فلسفه سیاسی طرح می‌شود. اما هنگامی که مفهوم دموکراسی را با تئوکراسی پیوند می‌زنیم خواه‌ناخواه قید متقابلی برای هر دو وجود دارد که آنها را به هم پیوند می‌دهد. می‌دانیم که یکی ‌از ارکان مشروعیت، مقبولیت است و مقبولیت دست حکمران را برای یکه‌تازی می‌بندد. تئوکراسی هم در این راستا، فرصت‌هایی را برای مردم ایجاد می‌کند اما محدودیت‌هایی را نیز برای انتخاب آنها رقم می‌زند.

در مردم‌سالاری چند ویژگی مهم وجود دارد که عبارتند از: حاکمیت و حکومت مردم، تأکید بر حق مدنی و سیاسی، دسترسی یکسان به قدرت، امکان شکل‌گیری جامعه مدنی، اعتقاد به چرخش قدرت و نخبگان سیاسی، اعمال قدرت در چارچوب قانون، تفکیک قوا، آزادی بیان و.... البته این امر تمام ماجرا نیست و نقدها و نقایصی هم به دموکراسی وارد است، از جمله تنزل اخلاقی، حکومت غوغا یا عوام، ناپایداری سیاسی و احتمال ظهور دولت مطلقه منتخب و جایگزین‌شدن نمایندگی به جای وکالت.»

افروغ سپس از مسئله نقد و نقادی سخن به میان آود؛ «تفسیرهای غلطی وجود دارد که مخالف پیوند اسلام و دمکراسی است اما هنگامی که امکان نقد مضاعف به هر دو بعد حقانیت و مقبولیت در مردم‌سالاری دینی وجود دارد، این امر محلی از اعراب ندارد.

 البته مردم باید مطمئن شوند که ویژگی اشخاص حاکم با آنچه در نص آمده است، متجلی است و از محتوای حکومت و ویژگی‌های شرعی حاکمان‌شان مطمئن شوند و در عین حال باید این اطمینان حاصل آید که این حکام مورد رضایت عامه نیز هستند، بنابراین امکان نقد مضاعف نسبت به هر دو بعد مقبولیت و حقانیت بسیار مهم است. برخلاف تصور برخی از منتقدان علی‌القاعده فضا برای نقد دولایه حکمرانان و حکومت و ضرورت آن بسیار دیده می‌شود. در این نوع حکومت هم باید مواظب وجه حقانیت نظام بود و هم از مقبولیت و رضایت عامه اطمینان حاصل کرد. در واقع باید به این نکته توجه کرد که آنچه نظام‌های دموکراسی و تئوکراسی را به‌رغم قابلیت‌های آن با آسیب روبه‌رو می‌کند، فقدان نقد است.»

انقلاب اسلامی و قدرت نرم

افسانه احدی از دیگر سخنرانان این همایش بود که در باب مسئله قدرت نرم و ظرفیت‌های انقلاب برای ارائه آن، سخن گفت: «بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به خوبی توانسته از قدرت نرم خود در منطقه و جهان بهره ببرد، به ویژه که این انقلاب برمبنای ارزش‌هایی نظیر مردم‌سالاری دینی و کمک به نهضت‌های رهایی‌بخش شکل گرفته است.

 میشل فوکو از جمله اندیشمندانی است که انقلاب اسلامی را از منظر قدرت نرم بررسی می‌کند. از دیدگاه او چهره نرم‌افزاری و پراکنده قدرت در بین مردم که به‌صورت رابطه‌ها و شبکه‌های گسترده و پراکنده شکل گرفت، بسیار حائز اهمیت است، به ویژه که شاه، قدرت‌های عادی و رسمی را حذف کرده بود و چندان توجهی به قدرت‌گیری این شبکه‌ها نداشت.» احدی ادامه داد: «فوکو به صف‌آرایی دو چهره از قدرت در انقلاب ایران اشاره می‌کند، از یک طرف شاه و ارتش که نماد قدرت عریان و خشونت هستند و از طرف دیگر اراده مردم و قدرت تمرکز یافته آنان که جنبه نرم‌افزاری قدرت تلقی می‌شود. از نظر وی تفاوت انقلاب ایران با دیگر انقلاب‌ها به این مسئله باز می‌گردد که در یک طرف رژیمی تا دندان مسلح قرار دارد و طرف دیگر فاقد قدرت عریان و در عین حال دارای قدرت پنهان و نامرئی بود.

هرچند فوکو متفکر مذهبی و دیندار نیست، اما معتقد است تنها با ابزارها و تجهیزات و ادوات نظامی نمی‌توان توانمند بود، بلکه باید به ابزارهای دیگری نظیر ارزش‌ها و اعتقادات نیز توجه داشت.»احدی سپس به موانع و محدودیت‌های اعمال قدرت نرم پرداخت؛ «هرچند ایران تجربه بسیار موفقی در استفاده از قدرت نرم در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی داشت و توانست در بسیاری از جنبش‌ها تاثیرگذار باشد، اما در سال‌های بعد نتوانست از این امر بهره‌ای ببرد. در این باب مهم‌ترین عامل، آغاز جنگ با عراق بود که موجب شد مهم‌ترین اولویت ایران دفاع از سرزمین خود باشد. در عین حال اما در شرایط فعلی به نظر می‌رسد مهم‌ترین مانع کاربرد قدرت نرم در ایران این است که هنوز مفاهیمی همچون دیپلماسی عمومی و قدرت نرم جایگاهی در محافل فکری و تصمیم‌گیری کشور ندارند و به صورت محدود به برخی فعالیت‌های جنبی فرهنگی تحت عنوان دیپلماسی فرهنگی پرداخته می‌شود.»

دهه چهارم انقلاب

دکتر عباس ملکی، دیپلمات نام‌آشنا، چهره دیگری بود که در این همایش به طرح مباحث خویش پرداخت. او گفت: «‌همه می‌دانیم که باید در عدم‌قطعیت‌ها زندگی کنیم. بسیاری از افراد سعی در پیشگویی آینده دارند.

برای اکثر افراد دانستن اینکه تحولات در چه مسیری در حرکتند و به کجا خواهند انجامید، بسیار مهم است. به روشنی واضح است که توجه به آینده و فکر کردن درباره آن بسیار مفید است. این موضوع تنها موقعی مفهوم پیدا می‌کند که ما فرض کنیم حتی در دنیای عدم قطعیت، عناصری از دنیای آینده با درجات مختلف قابل پیش‌بینی هستند. رهیافت نظام‌مند در مسیر متمایز ساختن عناصر قابل پیش‌بینی از عدم قطعیت‌ها، شرط مقدماتی برای یک تفکر آینده‌محور است. به طور منطقی اگر آینده مملو از عدم قطعیت‌ها و نامشخص است، پس آینده‌های قابل باوری که احتمال رخداد برابری دارند، وجود دارند.»

دکتر ملکی افزود: «هرچند گویی رفتارشناسی انقلاب در آینده به نظر برخی از صاحبنظران ممکن نیست، اما می‌توان با توجه به علوم آینده‌نگری روندهایی را مشخص ساخت. در مورد آینده در باورهای دینی و حافظه تاریخی ایرانیان عناصری وجود دارد. تاریخ و نهادهای ایران از هنگام استقرار اسلام به عنوان دین دولتی در قرن 60 ه.ق، با تشیع درآمیخته و با فرازوفرودهایی از آن زمان به بعد، اعتقادات، رهبری و نهادهای شیعی جزء لایتجزای کشور و جامعه بوده است.

اما آنچه در موضوع رابطه با آینده مدنظر است، استفاده از مفهوم مهدویت است. مهدویت به عنوان اندیشه‌ای که در نهایت جهان را به‌رغم مظاهر فساد، تفرقه و مادیت، به حکومت جهانی واحد و محیط امن و آزاد می‌رساند دارای پیامدهای بین‌المللی است. سیاستگذاری‌های انقلاب و بنا شده بر مفهوم مهدویت از هرگونه حرکت همگرایانه در سطح جهان و یا در سطح منطقه‌ای حمایت می‌کند. پس موضوع انتظار همچنان در ادامه حرکت انقلاب اسلامی نقش‌آفرین است و استفاده از عناصر شیعی به علاقه مردم به کشور خودشان افزوده و بدین‌ترتیب راه را برای هرگونه تهدید خارجی بسته است. اصولا مذهب قادر به تشویق وابستگی فرد به قلمرو و  در دوران جدید به دولت - ملت بوده است.»

ملکی اما در باب جهانی‌سازی و روند کلی‌ای که در جهان معاصر وجود دارد و نسبت آن چه از حیث تقابل و چه تعامل با انقلاب اسلامی چنین گفت: «تعبیر و تفسیر از جهانی شدن متنوع و گوناگون است. آمریکایی‌ها مراد خود را از جهانی‌سازی یکسان‌سازی فرهنگ و عادات و سنن مناطق مختلف جهان می‌دانند و آمریکا را حافظ نظم نوین جهانی و به عبارتی پلیس بین‌المللی دانسته که با ابزار نظامی و اقتصادی و به خصوص بازار انرژی، کنترل جهان را در دست دارد. پیشینه تاریخی این پدیده در حقیقت بازگشت به دوران پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق است. این حادثه در آخرین دهه قرن 20 مهم‌ترین نقطه عطف در حوزه روابط بین‌الملل بود. پس از این رویکرد در صحنه بین‌الملل، نظام تک‌قطبی درغرب درصدد تئوری‌پردازی‌های جدیدی برآمد.»

به قصد نتیجه

انقلاب اسلامی ایران و فلسفه سیاسی آن 30 ساله شده است، اما آیا فلسفه‌ورزی در باب این انقلاب 30 سال عمر دارد و فهم فلسفی و جامعه‌شناختی وثیق از مولفه‌های آن تا به‌حال از سوی نخبگان متعهد سامان یافته است؟ برگزاری همایش‌هایی از این دست اگرچه اقدامی نیکو و سزاوار است، اما آیا به خلأهای جدی نظری که در باب انقلاب اسلامی در دانشگاه‌های ما موجود است پایان می‌دهد؟ درک تاریخی یا درک جامعه‌شناختی صرف از انقلاب اسلامی قاصر از آن است که مولفه‌های دیرپای آن را تبیین و تفسیر کند. در اینجا فلسفه لازم است؛ فلسفه‌ای که هستی‌های اجتماعی را لحاظ کند.

کد خبر 72135

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز