یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۷ - ۱۸:۱۱
۰ نفر

محمدرضا ارشاد: یکی از مباحثی که امروزه در تولید علم مطرح می‌شود، چگونگی ایجاد و کاربرد زبان علمی است.

اینکه آیا زبان علمی با زبان همگانی یا طبیعی که کاربرد روزمره دارد متفاوت است و از قواعد خاصی تبعیت می‌کند؟ این نکته از آنجا برای ما اهمیت روز‌افزونی می‌یابد که می‌بینیم ما تولید‌کننده علم و دانش روز نیستیم و لذا همواره پس از اخذ علوم و معرفت‌هایی که خاستگاه آنها به‌ویژه اروپا و آمریکا هستند، سیلی از واژگان مرتبط با آنها نیز وارد زبان ما می‌شود. دراینجا زبان فارسی با بحران و چالشی همه‌گیر رویارو می‌شود که شاید پیشینه آن به 150سال اخیر برسد.

با این حال در این زمینه ایرانیان بیکار ننشستند و چه به‌صورت فردی و چه گروهی و نیز از طریق نهادهای دولتی مثل فرهنگستان دست به واژه‌گزینی و اصطلاح‌یابی زدند. اکنون نیز با طرح دوباره این مباحث در حوزه‌های علمی و روشنفکری ایران، هفته گذشته شهر کتاب مرکزی جلسه‌ای را با حضور دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر سیاووش شهشهانی و دکتر علاء‌الدین طباطبایی درباره «زبان فارسی، زبان علم» برگزار کرد تا ابعاد مختلف این موضوع به بحث و تبادل نظر گذاشته شود. چکیده‌ای از این نشست را می‌خوانیم.

دکتر حسین معصومی همدانی، استاد فلسفه علم سخنانش را که بیشتر جنبه تاریخی و اجتماعی داشت و صرفاً به‌طور فرعی جنبه زبانی پیدا می‌کرد، این‌گونه آغاز کرد: شاید در بین کشورهای خاورمیانه و شرق اسلامی، کشور ایران از لحاظ زبان علم وضع خاصی دارد،   از این‌رو جزو معدود کشورهایی است که زبانش سطوح بالای علمی همان زبان ملی است. اینکه چرا این اتفاق افتاده، علل مختلفی دارد، که البته همه آنها را نمی‌دانم. یکی از دلایل این است که درست است که در دوران گذشته زبان غالب علمی در کشور ما، عربی بود اما زبان آموزشی، عربی نبود.

حتی در حوزه‌ها، با اینکه متونی که تدریس می‌شد، عربی بود ولی زبانی که برای توضیح و تبیین این متون استفاده می‌شد، فارسی بود. از این‌رو  در  ایران برخلاف قرون وسطای اروپا که زبان آموزش آن لاتین بود، زبان ملی (فارسی) رواج داشت. دلیل دیگر این است که از ابتدای تأسیس بنیادهای علمی جدید که اولین آن دارالفنون بوده، تجربه‌هایی که برای آموزش زبان‌های بیگانه آغاز شد، ناکام ماند.

دلیل دیگر درباره علمی شدن زبان فارسی این است که ایران برخلاف کشورهای دیگر منطقه هیچ‌گاه مستعمره یک کشور بیگانه نبوده است و لذا این‌طور نبوده که آن کشور بیگانه بتواند مجالی برای تأسیس مراکز دانشگاهی و زبان مورد توجه خود پیدا کند. همه نهادهای آموزشی به دست دولت ایران ساخته شد و در واقع بقایای نهادهای مستعمراتی نیستند.

مترجم کتاب «ایرانیان چه رؤیایی در سر دارند؟» از میشل فوکو در ادامه مهم‌ترین دلیل این امر را در این ‌دانست که ملیت جدید ایرانی به یک معنا، یک ملی‌گرایی زبانی است؛ به این معنا که نظریه‌پردازان غالباً خاموش نوع ملی‌گرایی گفته یا ناگفته یکی از محورهای وحدت ملی ایران را زبان فارسی می‌دانستند. به‌همین‌دلیل است که شاید کسی به فکر تغییر زبان علمی ما نیفتاده است.  

به‌هر حال مقصود این است که نوشتن به زبان علمی به‌ویژه در حوزه زبان فارسی صرفاً دلیل علمی ندارد، بلکه مسئله‌ای است که با مسائل اجتماعی و تاریخی ما مرتبط است. این استاد تاریخ علم بر این نظر بود که نباید فراموش کنیم که بین نوشتن علم به‌زبان‌های فرانسه، انگلیسی، هلندی و... با نوشتن آن به فارسی تفاوت عمده‌ای وجود دارد. اولین تفاوت، ناشی از این است که آنها خود تولید‌کننده آنچه  می‌نوشتند، بودند، اما ما نیستیم. زبان علمی ما در  دوران جدید براثر ترجمه تکوین پیدا کرد.  این مسئله طبعاً مشکلاتی را پدید می‌آورد که متمایز از مشکلات کشورهای دیگر در این حوزه (زبان علمی) است.

اگر ما به قبل از دوران قاجار بازگردیم-که اولین تلاش‌ها برای فارسی‌نویسی علم جدید آغاز می‌شود- می‌بینیم که قبل از آن علیرغم آنکه ایرانیان در طول تاریخ به فارسی نوشته بودند  اما زبان نوشتار علمی ما عربی بود. این مسئله، تأثیر عمیقی بر رفتار زبانی ایرانیان در ابتدای ورود علوم جدید به ایران برجای نهاد. به موازات این مسئله، این نکته را نیز باید در ذهن داشت که بسیاری از واژه‌سازی‌ها و ترکیب‌سازی‌های ما در حوزه شعر و ادبیات بوده است، حال آنکه زبان علم، زبان نثر است. او در ادامه با اشاره به تأثیر قالب‌های زبان عربی بر زبان علمی آغازین ما گفت: اگر به اولین تلاش‌های ایرانیان در زمینه زبان علمی نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که انگار ذهن افراد درگیر در این حوزه دو بخش داشته است؛ به این معنا که بخش فعال ذهن آنها با قواعد عربی کار می‌کرده است. از این‌رو وقتی اولین واژه‌های علمی از دوران زندیه وارد زبان فارسی شد، غالب آنها بر اثر قواعد زبان عربی به فارسی برگردانده شدند.

حال ممکن بود که برخی واژه‌ها از لحاظ قواعد عربی درست  نبوده باشد. نمونه‌های زیادی از این دست را می‌توانیم در کتاب‌های علمی دارالفنون بیابیم. تمایل غالب در این کتاب‌ها استفاده از امکانات زبان عربی و یا اقتباس مستقیم از زبان‌های خارجی است.اولین گام رسمی‌ای که برخلاف این جریان برداشته شد، با تأسیس فرهنگستان اول شروع شد. فرهنگستان اول؛ تمام هم‌اش را بر این گذاشته بود که در برابر واژگان بیگانه که مقدار زیادی از آنها عربی بودند و یا عربی فارسی و نیز واژه‌های فرنگی، واژگان فارسی بگذارد. فرهنگستان اول می‌کوشید به جریانی که در بیرون از خودش آغاز شده بود، رسمیت بدهد و آن جریان صرفاً انگیزه ناسیونالیستی داشت؛‌به این معنا که می‌خواست زبان فارسی را از کلیه واژه‌های بیگانه بخصوص عربی، پیراسته سازد.

دکتر معصومی با اشاره به اینکه نباید جریان فارسی‌نویسی و واژه‌سازی را به دوران فرهنگستان اول به بعد محدود کرد، گفت: از دوران زندیه و اوایل قاجار به بعد تمایلی در بین نویسندگان و شاعران در فارسی‌تر نوشتن پیدا شد و در واقع متون اولیه فارسی به‌نحوی احیا و بازیابی شدند. مثلاً بی‌دلیل نیست که بسیاری از نسخه‌های خطی برجای مانده از تاریخ بیهقی که در شمار مهم‌ترین آثار نثر کلاسیک فارسی است، متعلق به دوران زندیه است. به هر حال مقصودم این است که یک جریان اجتماعی‌ای که تمایل به فارسی‌تر نوشتن داشت در بین اقشار گوناگون اجتماعی پدید آمده بود.

نویسنده کتاب «تاریخ علم در ایران در چهار قرن اخیر» مشکلات زبان فارسی علمی کنونی را این‌گونه برشمرد: یکی از این مسائل، ترجمه است. به هر حال ما  در 90 درصد موارد، مترجم هستیم. این مسئله بسیار بنیادین است. از دیگر مشکلات زبان فارسی علمی این است که هنوز مفهوم «فارسی» در آن روشن نیست. فرهنگستان سوم کوشیده تا تعریف دقیقی از «فارسی»‌ به‌دست دهد. طبق این تعریف، واژه فارسی هر واژه‌‌ای است که در فارسی کنونی جاافتاده و به‌کار می‌رود. در عین‌حال، نسبت واژه نباید اهمیت داشته باشد اما واقعیت این است که غالب کسانی که درگیری عملی با واژه‌گزینی دارند، کمی تمایل به سره‌گرایی دارند؛ به این معنا که فکر پیراستن زبان فارسی از واژه‌های بیگانه، افراد را به سمت زبان علم سوق می‌دهد.

مترجم کتاب 3جلدی «تاریخ علم در جهان اسلام» در پایان بر این نکته تأکید کرد که امروزه وقتی به مجموع کوشش‌های انجام شده در امر واژه‌گزینی فارسی رجوع می‌کنیم، متوجه می‌شویم که به‌تدریج که پیش آمده‌ایم، ترکیب‌سازی فارسی به ترکیب‌ها و قالب‌های عربی غلبه کرده‌اند. امروزه، دیگر کسی برای واژه‌سازی به قواعد عربی رجوع نمی‌کند. از این‌رو، ما در ترجمه علوم خیلی فارسی‌تر می‌اندیشیم. مشکل سومی که در حوزه زبان علمی داریم، این است که مفهوم زبان علمی با واژگان علمی خلط می‌شود؛  به این معنا که تصور عموم آن است که زبان علمی منحصر در واژه‌سازی علمی است حال آنکه زبان علمی، یک زیر زبان است؛ یعنی چیزی است که بر زبان نوشتاری و گفتاری طبیعی سوار می‌شود.

زبان علمی بر زبان طبیعی تأثیر می‌گذارد اما نمی‌تواند برخلاف آن حرکت کند. حتی زبان شعر که رهاترین زبان از قید زبان طبیعی است، قادر به این کار نیست. بنابراین اگر صورت بیان جدیدی  که در زبان علمی به‌کار می‌گیریم، با قواعد زبان طبیعی سازگار نباشد، لااقل باید  با این ناسازگاری آشنا باشیم. البته یکی از دلایل این امر آن است که ما علم را برای عموم نخواسته‌ایم. اکنون هیچ تلاشی- برخلاف علمی‌نویسان اولیه- در این زمینه از جانب علمی‌نویسان و مترجمان ما صورت نگرفته است. به همین دلیل تعارض‌ها به‌خوبی دیده نمی‌شود. اگر به سمت علمی‌نویسی برای عموم به‌پیش برویم و دانش را همگانی کنیم، آن‌وقت مسئله رابطه زبان علمی با زبان عادی طبیعی‌تر می‌شود.

علم از زبان همگانی بی‌نیاز است

سخنران بعدی نشست دکتر سیاووش شهشهانی بود که سابقه تألیف چندین کتاب در حوزه ریاضی را در کارنامه فرهنگی خود دارد. از این‌رو به‌نظر می‌رسد که بتواند برخی از گره‌های موجود در زبان علمی فارسی را بگشاید. او که می‌خواست درباره اثرات متقابل زبان علمی و زبان همگانی صحبت کند، با طرح این پرسش که اساساً چرا علم را باید به زبان فارسی نوشت، گفت: به نظرم فایده اصلی   نوشتن علم به فارسی در درجه اول به زبان فارسی برمی‌گردد نه علم. علم راه خود را می‌رود.

درواقع زبانی که متحول نشود و ایستا باشد، رشد چندانی نخواهد کرد. از این‌رو علم و تحولات آن به رشد زبان کمک می‌کند، نه برعکس. بنابراین علم و زبان علمی می‌تواند  تأثیر بسزایی بر زبان همگانی بگذارد و آن را متحول کند. از سوی دیگر، علم و زبان علمی  چالشی جدی برای زبان همگانی پدید می‌آورد؛ به این معنا که واژه‌های علمی، واژه‌هایی منفرد نیستند. اینجاست که زبان همگانی دچار بحران می‌شود، اگر توان ترکیب‌سازی در حوزه واژه‌های علمی را نداشته باشد. اگر زبان همگانی از پس این چالش سربلند بیرون بیاید، قدرت و قوت بیشتری پیدا می‌کند.

در برابر،  این سؤال وجود دارد که زبان همگانی چه خدمتی می‌تواند به علم بکند؟
نویسنده کتاب «حساب انتگرال و دیفرانسیل» در نقد این دیدگاه که معتقد است زبان همگانی به رشد علوم کمک می‌کند، گفت: من نسبت به این نکته تردید دارم که زبان همگانی به زبان علمی و رشد علوم کمک می‌کند. ارتباط بین زبان علمی و زبان همگانی در حوزه واژگان، صرف و نحو وجود دارد  اما در حوزه معنایی چنین ارتباطی وجود ندارد. به این دلیل که فعالیت علمی علی‌الاصول جنبه تجربی و آزمایشی دارد؛ به همین دلیل نوعی ذهنیت غیرزبانی بر فعالیت‌هایی از این دست حاکم است؛ این به آن معناست که زبان تجربه‌بردار نیست. کسانی را می‌شناسیم که استعداد شگرفی در علومی مثل ریاضی دارند  اما ناتوان از بیان آن حتی به زبان علمی هستند. رشته‌های مختلف علمی، بسته به نیازشان زبان خاص خود را ایجاد می‌کنند.

درواقع وقتی صحبت از زبان علمی می‌شود، باید توجه داشت که افراد درون یک زیرفرهنگ علمی که با یکدیگر سخن می‌گویند، در بسیاری از مواقع از زبان همگانی استفاده نمی‌کنند و حتی پیش آمده که دانشمندانی که از جاهای مختلف دنیا در یک کنفرانس شرکت کرده‌اند، نه با یک زبان خاص مثل انگلیسی که با هر وسیله‌ای که بوده مثل ایما و اشاره منظور همدیگر را فهمیده‌اند.

به هر حال، نبود یک زبان همگانی خوب، سبب عدم پیشرفت علم نمی‌شود. ممکن است اکنون بسیاری از نخبگان علمی ما توانایی زیادی در زبان همگانی فارسی نداشته باشند  ولی این مسئله مانع از کار علمی‌شان نمی‌شود.در اینجا بیشتر توصیه‌ام به زبانشناسان و ادیبان است که برای توسعه زبان همگانی از دانش و فناوری جدید استفاده کنند. در کل، علم دغدغه خود را دارد و تا حدی بی‌نیاز از زبان همگانی به پیش می‌رود.

کد خبر 62060

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز