دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۷ - ۰۴:۵۹
۰ نفر

حمیدرضا امیدی‌سرور: فیلم‌های این سال‌های علیرضا داوودنژاد، نشان از تلاش او برای خروج از دایره بسته و تکراری سینمای ایران دارند.

ملاقات با طوطی، هشت‌پا و همین تیغ‌زن با انرژی و البته انگیزه و اعتماد‌به‌نفسی بالا کارگردانی شده‌اند که البته هر سه فیلم آثاری ناموفق در کارنامه سازنده‌اش هستند.

در این میان فقط هوو فیلم دلپذیری از کار درآمد که تجربه‌ای در تداوم سینمای خانوادگی داوودنژاد (مصائب شیرین و بهشت از آن تو) بود؛ یک کمدی مفرح که تماشاگر را راضی از سالن به بیرون می‌فرستاد. بارها دور از سادگی صمیمانه نیاز، طراوت نوجوانانه مصائب شیرین و جسارت‌ها و بداعت‌های به بار نشسته بچه‌های بد و حتی طنز دلپذیر هوو، تیغ‌زن ایستاده است. فیلمی که تماشاگر پیگیر پس از تماشایش، نگران‌‌ حال داوودنژاد می‌شود که انگار آشفتگی‌های ذهن و روح‌اش را بر پرده نقره‌ای منعکس کرده است.

اجرای خوب و در لحظاتی فراتر از اندازه‌های سینمای ایران چند سکانس از تیغ‌زن، نشان می‌دهد که داوودنژاد در صورت در اختیار داشتن فیلمنامه‌ای منسجم هنوز و همچنان فیلمساز توانمندی است.

کارنامه علیرضا داوودنژاد همواره نشان از (اگر نگوییم یک پارادوکس کامل) دو گرایش غیرهمسو داشته است که مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند. در نظر گرفتن این دو گرایش به عنوان عواملی متقابل و درگیر، شاید بیش از هر چیز ناشی از شرایطی باشد که اغلب چنین آثاری در طول تاریخ سینمای ایران از آن برخوردار بوده‌اند.

ناکامی‌هایی که عمده فیلم‌هایی که قرار بوده است با آمیختن این دو گرایش، تجربه واحدی را در زمینه جذب مخاطب انبوه و برخورداری از ارزش‌های سینمایی و هنری بسازند، عاملی مهم در قضاوت‌هایی این‌گونه درباره چنین فیلم‌هایی بوده است، قضاوت‌هایی که اغلب بیانگر عدم امکان آشتی میان این گرایش و متأثر از آن در نظر گرفتن صف‌بندی‌هایی که فیلم‌ها را براساس تعلقی که به هر یک از این گرایش‌ها دارند، جدا می‌سازد. به هر حال داوودنژاد در چنین اوضاع و احوالی به فیلمسازی مشغول بوده و خودآگاهانه و ناخودآگاهانه از تاثیر آن به دور نمانده است.

به ویژه اینکه او در ابتدای راه و آغاز فیلمسازی‌اش از دل بدنه سینما و آن جریان که شاخص سینمای عامه‌پسند به حساب می‌آمد، بیرون آمد و در طول این سال‌ها نیز همواره در همین جریان به کار خود ادامه داده است.

او خیلی زود در همان تجربه‌های آغازین خود سعی کرد، با استفاده از پاره‌ای مولفه‌ها که به جریان تجاری سینمای آن دوران تعلق داشتند، آثاری متفاوت (لااقل با خیل آثار عامه‌پسندانه) ارائه کند، منهای فیلم نخست او و آثاری که به دوره نخست فعالیت او تعلق دارند، فیلم‌های دیگرش به روشنی نشانگر آن بود که باید حساب داوودنژاد را از بسیاری فیلمسازان که در بدنه سینمای تجاری فعالیت دارند جدا کرد.

 در سال‌های نخست انقلاب نیز در اوج دورانی که ساخت فیلم‌هایی با مضمون قیام مظلوم علیه ظالم رواج داشت و بسیاری از فیلمسازان بدنه سینما برای استفاده از جو حاکم بر جامعه آثاری به ظاهر انقلابی اما به واقع شعارزده و سطحی ارائه می‌کردند، داوودنژاد تجربه‌ای متفاوت را پشت‌سر گذاشت. او در فیلم خانه عنکبوت متاثر از حال و هوای جامعه بود، اما سعی کرد با استفاده از چند تیپ آشنا در آن روزگار فیلمی را ارائه کند که بیشتر شخصیت‌محور باشد، تا حادثه‌محور، تلاش او برای نمایش آن فضا و واکنش این تیپ‌ها در قبال شرایط پیش‌آمده کم و بیش موفق و برخوردار از شخصیت‌پردازی‌های دقیق و پذیرفتنی بود.

جالب آنکه داوودنژاد به عنوان فیلمسازی منتسب به جریان بدنه‌ای سینما در خانه عنکبوت فیلمی را ارائه کرد که آشکارا از خاستگاه حرفه‌ای او به‌دور بود و پیشاپیش مشخص بود که نمی‌توان امیدی به موفقیت آن در گیشه داشت. این مسئله درست برعکس فیلم بعدی او بی‌پناه بود که در سال‌های رواج فیلم‌های خانوادگی و یا پرداختن به مضمون اعتیاد ساخته شد و با آمیختن این دو دستمایه  و با رویکردی کلیشه‌ای جلوی دوربین رفت، به‌گونه‌ای که تماشاگر فیلم به سختی می‌تواند این احتمال را بپذیرد که این فیلم حاصل کار فیلمسازی است که دغدغه‌های ارائه کاری متفاوت را نیز در خود دارد.

آنچه درباره این دو فیلم گفته شد بیش از یک دهه بعد نیز همواره در سینمای داوودنژاد قابل مشاهده است و داوودنژاد به عنوان یک حرفه‌ای سینما و همچنین فیلمسازی که قصد ارائه آثاری ارزشمند را دارد، سرگردان میان این دو قطب یا به این‌سو و یا به آن سو کشیده می‌شود و اگر چه آثار تجاری او نیز یک پله بالاتر از دیگر فیلم‌های این طیف قرار دارند اما به هر حال داوودنژاد ناتوان از ایجاد تعادلی در این میان یا عاشقانه می‌سازد یا نیاز و... آثاری که در دو قطب مخالف هم قرار می‌گیرند و انگارنه‌انگار هر دو محصول کار یک فیلمساز است. او حتی در ارائه آثار متفاوت، چنان پیش می‌رود که در خلع سلاح آثار را بدون اندک توجهی به پس‌زدگی تماشاگر دست به یک تجربه‌گرایی شدید هم در ساختار روایی فیلم و هم در ساختار بصری‌اش می‌زند.

بی‌شک خلع سلاح (که به نمایش عمومی درنیامد) حاصل اعتماد‌به‌نفسی بود که بعداز ساختن نیاز و ستایش بسیاری که از این فیلم صورت گرفت، در داوودنژاد به‌وجود آمد. نیاز فیلمی بود درباره فقر و آدم‌هایی از لایه‌های پایین جامعه که بازتابی واقع‌گرایانه و پذیرفتنی به نمایش گوشه‌هایی از زندگی دشوار نوجوانانی می‌پرداخت که به‌جای تجربه نوجوانی مجبورند پا را از سن خود بیرون گذاشته و رلی دیگر را در دنیای بزرگسالان ایفا کنند. نیاز را باید یکی از نقاط عطف کارنامه داوودنژاد به حساب آورد، به ویژه آنکه تا پیش از این فیلم با وجود پاره‌ای گرایش‌های متفاوت او در فیلمسازی هنوز از سوی صاحب‌نظران چندان جدی گرفته نمی‌شد.

اما پس از این فیلم، جوایزی که نصیب او شد و نظرات موافق منتقدان داوودنژاد از جایگاه تازه‌ای برخوردار شد. به همین دلیل داوودنژاد اعتماد به نفسی پیدا کرد که پروژه بلندپروازانه خلع سلاح را جلوی دوربین ببرد، فیلمی برخوردار از مضمون تاریخی که به دلیل ظرفیت‌هایش در زمینه کار روی فضاسازی و همچنین داستانی پر از جزئیات و شخصیت و... می‌توانست بستر مناسبی باشد برای آنکه داوودنژاد توانایی‌های سینمایی خود را به رخ بکشد، مخصوصا اینکه نیاز به عنوان فیلمی ساده و صمیمی مورد ستایش قرار گرفته بود و حالا داوودنژاد قصد داشت به دور از چنین فضایی اثری برخوردار از پرداخت سینمایی قوی را ارائه کند و این نکته‌ای بود که در پاره‌ای از فصول فیلم خود را به رخ می‌کشید، هر چند که فیلم به دلیل تاکید بیش از اندازه فیلمسازی روی چنین مسائلی تا اندازه‌ای تماشاگر را خسته کرده و سردی فضا و تعدد شخصیت‌ها مانع از همراهی مخاطب با فیلم می‌شد.

به هر حال خلع سلاح جز توسط عده‌ای معدود (در جشنواره‌) دیده نشد و مهجور ماند. پس از این سال‌هاست که زمینه به گونه‌ای فراهم می‌آید که داوودنژاد آثاری موفق‌تر را ارائه کند، لااقل از این منظر که او راه خود را پیدا می‌کند. از یک‌سو او سرانجام به این توفیق دست می‌یابد که میان سینمای دلخواه خود و سینمایی کم‌وبیش پرمخاطب پلی استوار برقرار سازد و مهمتر از همه اینکه از او سیمای فیلمسازی صاحب سبک ترسیم می‌شود، فیلمسازی که چه سبک کارش را دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم می‌توان مدعی بود که سبکی منحصر به فرد برای خود دارد.

از این روی میانه دهه هفتاد را باید موفق‌ترین دوران داوودنژاد به حساب آورد. درست است که او در نیاز با ستایش زیادی روبه‌رو شده بود اما شکی نیست که آن نوع فیلمسازی برای داوودنژاد تجربه‌ای در حیطه‌ای محسوب می‌شد که فیلمسازان شاخص آن چهره‌های دیگری بوده و داوودنژاد نسبت چندانی با آن نداشت، اما برعکس سبکی که داوودنژاد با مصائب شیرین پایه‌گذاری کرد، سینمایی بود که از هر نظر به فضاهای ذهنی و دلمشغولی‌های او نزدیکی داشت.

داوودنژاد که تجربه استفاده از نزدیکان خود را در گذشته داشت، این‌بار به شکلی گسترده از فامیل خود در فیلم استفاده کرد و این استفاده هوشمندانه، باعث شد که متناسب با مضمون فیلم، صمیمیت و گرمای خاصی در فیلم جریان پیدا کند که یکی از وجوه جذابیت‌دهنده به این فیلم بود. مصائب شیرین به شکلی نوستالژیک روایت‌گر عشق‌های دوران نوجوانی است که به‌دور از حسابگری‌های معمول، تجربه مشترک بسیاری محسوب می‌شود.

به همین لحاظ فارغ از ارزش‌های هنری فیلم، حال و هوای آن باعث همذات‌پنداری مخاطبان انبوهی با فیلم شد. مصائب شیرین اثر واقعگرایانه به شیوه‌ای متفاوت بود، شیوه‌ای که در آن فیلمساز می‌کوشد با نزدیک شدن به لحظه‌های واقعی زندگی، لحظه‌هایی که شاید به لحاظ سینمایی دراماتیک هم به نظر نرسد، کلیتی از زندگی شخصیت‌های فیلم را می‌سازد. داوودنژاد که در مصائب شیرین برای نخستین بار چنین سبکی را به کار گرفت بعدها در بهشت ازآن‌تو و بچه‌های بد نیز به شکلی پخته‌تر به کار گرفت.

فیلم‌هایی که هر یک در نوع خود تجربه‌های تازه‌ای نیز بودند.از میان این سه فیلم بچه‌های بد به لحاظ مضمون بدیع و تازه‌اش و همچنین غنا و پختگی سبکی داوودنژاد در این فیلم اثری فراموش نشدنی است.داوودنژاد پس از این فیلم‌ها درست در دورانی که به لحاظ هنری اعتباری نسبی را برای خود فراهم کرده بود، دوباره به فکر تجدیداعتبار حرفه‌ای خود با ساخت آثاری پرمخاطب افتاد. ملاقات با طوطی فیلم پرستاره‌ای بود که قرار بود به سبک و سیاق فرشتگان چارلی یک اکشن ایرانی باشد، اما در نهایت فیلمی آشفته توأم با اکشن غیرمنطقی از کار درآمد.در هشت‌پا نیز داوودنژاد متاثر از بیل را بکش به نظر می‌رسید که تجربه‌ای ناکام و ناموفق بود.

هوو نیز در دنباله این رویکرد ساخته شد اما این بار داوودنژاد هوشمندانه از محبوبیت سینمای کمدی استفاده کرده و سبکی را که در سه فیلم  موفق خود به کار گرفته بود با این مضمون کمدی آمیخته و اثری سرگرم‌کننده و جذاب را تدارک دید که مخاطب عام را سرگرم و راضی نگه می‌داشت و در عین حال برای مخاطبان حرفه‌ای نیز آزاردهنده نمی‌نمود.تیغ‌زن تازه‌ترین ساخته داوودنژاد نیز بر همین سیاق و با استفاده از پاره‌ای از بازیگران هوو ساخته شد.

در این فیلم اگرچه داوودنژاد نمی‌تواند توفیق هوو را تکرار کند اما با این حال اثری را ارائه کرده است که از خیل فیلم‌های نازل در سینمای بدنه فاصله‌ای محسوس دارد، البته آشفتگی فیلم حتی برای کسانی که ملاقات با طوطی و هشت‌پا را دیده‌اند هم کمی عجیب است.

کد خبر 56512

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز