سه‌شنبه ۴ تیر ۱۳۸۷ - ۰۹:۲۹
۰ نفر

الهام اناری: یکی از پرطرفدارترین گونه‌های سینمایی در دنیا، گونه سینمای اجتماعی است.

فیلم‌هایی که متعلق به سینمای اجتماعی هستند از آن جهت پرطرفدارند که زندگی واقعی آدم‌های یک جامعه بخصوص را تصویر می‌کنند؛  فیلم‌هایی هستند که مردم خواسته‌های اجتماعی خود را در آنها می‌بینند. یک سینماگر اجتماعی سعی می‌کند به نیازهای روز مردم جامعه خود بپردازد و به نوعی بر آنها صحه‌بگذارد. این فیلم‌ها در آینده حتی می‌توانند سندهای تصویری موثقی از جامعه معاصر و امروزی باشند.

 فیلم‌های اجتماعی فیلم‌هایی هستند که ما در آینده می‌توانیم با استناد به آنها شرایط امروز جامعه را متصور شویم، اما سینمای اجتماعی ایران از این نظر در چه رتبه‌ای قرار دارد؟ آیا فیلم‌های ایرانی که در این سال‌ها ساخته شده‌اند  به زندگی واقعی مردم ما نزدیک هستند؟ مردم ما تا چه حد خواسته‌های اجتماعی خود را در فیلم‌ها می‌بینند؟ آیا ما می‌توانیم در آینده به این فیلم‌ها استناد کنیم؟ برخی از کارشناسان معتقدند سینمای ایران نه تنها بر این موارد صحه نمی‌گذارد بلکه با واقعیت‌گریزی تبدیل به کارخانه خیال‌پردازی شده است که تنها به جذب مخاطب فکر می‌کند، عده‌ای دیگر نیز دید ملایم‌تری دارند و معتقدند باید با سینمای اجتماعی ایران منصفانه‌تر برخورد کرد.

تهماسب صلح‌جو در پاسخ به این سؤال که فیلم‌های ایرانی چقدر به زندگی مردم نزدیک هستند این سؤال را مطرح می‌کند که اصلا چقدر اهمیت دارد که فیلم‌ها به زندگی واقعی مردم نزدیک باشند.

کسی که فیلم می‌سازد نیتش انعکاس خواسته‌های مردم نیست. خواست‌های مردم را از طرق دیگر نیز می‌توان منعکس کرد. بررسی نیازهای انسان در سینما، مبنای درام و بیان هنری قرار می‌گیرد. نباید به این مسئله فکر کنیم که مردم جامعه ما چه نیازی دارند و در مورد آن فیلم بسازیم،  اما اگر بگوییم آیا حس و حال زندگی مردم را در فیلم‌ها می‌بینیم می‌توان گفت فیلم‌های بسیاری در سال‌های گذشته ساخته شده که فیلم‌سازان در آن سعی کرد‌ه‌اند به زندگی توده‌های مردم سرک بکشند و از لابه‌لای آنها تصویری از واقعیت‌ها را منعکس کنند.

 ممکن است در بعضی از فیلم‌ها اینگونه نباشد اما تمام فیلم‌های واقع‌گرای اجتماعی به زندگی مردم می‌پردازند. حالا درصد این پرداختن متفاوت است برخی بیشتر و بعضی کمتر، اما سریال‌های تلویزیونی تصویری مجازی از زندگی آدم‌ها نمایش می‌دهند که انطباق کمتری با واقعیت دنیای واقعی دارد؛ یعنی تناسبی بین دنیای درون آنها و بیرون‌وجود ندارد.این منتقد عقیده دارد اینگونه تصاویر نه تنها انطباقی با واقعیت ندارند بلکه با عقل هم جور در نمی‌آیند، اما سینما ملزم به این نیست که نعل به نعل از واقعیت پیروی کند. داستان اثر به فراخور موضوع فیلم طراحی و ساخته می‌شود و ممکن است لازم باشد شرایط واقعی زندگی آدم ها را در آن ببینیم و بالعکس ممکن است خلاف آن را ببینیم یعنی اتفاقات با شرایط آدم‌ها تناسب نداشته باشد.

این نکته را هم باید در نظر گرفت که در دنیای واقعیت اتفاقات بسیاری رخ می‌دهد که ما در سینما و تلویزیون نمی‌توانیم به آنها بپردازیم،  چون فضای نمایش براساس واقعیت شکل می‌گیرد نه با خود واقعیت.

آیا فیلم‌هایی که در دهه اخیر در سینمای ما ساخته شده‌اند، در آینده می‌توانند سند تصویری مناسبی از اوضاع جامعه امروز باشند؟ این منتقد در این مورد می‌گوید: اتفاقا یکی از بحث‌های سینما مربوط به همین موضوع است که ما آن را فیلمولوژی می‌نامیم. فیلمولوژی یعنی اینکه براساس فیلم‌ها تحقیق می‌کنند و حس و حال جغرافیایی زمان فیلم را می‌سنجند و نشانه‌های مستندی از لحظه‌های زندگی آدم‌ها در یک دوران را به دست می‌آورند.

این لزوما به این معنی نیست که باید این اتفاق بیفتد،  اما چه ما بخواهیم و چه نخواهیم این اتفاق رخ می‌دهد. یعنی ما براساس تاریخ سینمای ایران می‌توانیم گوشه‌ای از فضای اجتماعی از قبیل نوع پوشش، رفتار و... را ببینیم و همه اینها ممکن است در شرایطی رخ دهد که فیلم‌ساز توجهی به این مسئله نداشته باشد. همه این اتفاق‌ها می‌افتد و هیچ ربطی هم به خواسته فیلم‌ساز ندارد اینها بستگی به نوع نگاه ما دارد. ما براساس فیلم‌ها می‌توانیم حتی روند تورم را بررسی کنیم و بگوییم در 20 سال گذشته چه وضعی داشتیم.

مثلا در فیلم «عروس» بهروز افخمی، در یک صحنه‌ ما از زبان یکی از قهرمانان داستان می‌شنویم که بهترین مرسدس بنزی که آن زمان در ایران بوده 5 میلیون تومان قیمت داشته، این چیزهاست که ما را با شرایط اقتصادی و اجتماعی زمان‌های دور آشنا می‌کند، یا در صحنه‌ای از فیلم «هامون»، وقتی هامون از ولخرجی‌های زنش خسته شده،‌ می‌گوید که مهشید ماهی 2 هزار تومان پول رنگ و قلم‌مو و... می‌دهد. یک نکته دیگر اینکه حتی اگر فیلم‌ساز سعی کند خلاف واقعیت را در فیلمش نشان دهد باز هم این معیاری می‌شود که ما با استناد به آن می‌توانیم حس و حال آن دوره را کشف کنیم.

سعید ابراهیمی‌فر،  اما معتقد است این یکی از دغدغه‌های فیلم‌ساز ان گونه اجتماعی است که فیلم‌هایشان به زندگی واقعی مردم نزدیک باشد. شاید فیلم‌سازان و به‌خصوص فیلم‌سازان اجتماعی کوشش می‌کنند فیلم‌هایشان گوشه‌هایی از زندگی واقعی مردم را نمایش دهد اما سینما محدودیت و مشکلات خاص خود را دارد، اگر بخواهیم زندگی واقعی آدم‌ها را به فیلم برگردانیم ممکن است این فیلم جذابیتی برای تماشاچی نداشته باشد و ما هم نتوانیم به این شکل واقعیت را بیان کنیم.

 در واقعیت زندگی آدم‌ها پیچیدگی‌هایی هست که نمی‌تواند به فیلم بدل شود. گاهی‌مجبوریم از کنار واقعیت‌ها عبور کنیم و در آن صورت فیلم ما حالت نمایشی به‌خود می‌گیرد. حتی‌ اگر محدودیت‌ها به این شکل نباشد، باز هم نمی‌توانیم عین واقعیت‌ها را منعکس کنیم. حتی در دیگر کشورهای دنیا هم این اتفاق نمی‌افتد، چون پرداختن به واقعیت‌ها کار دشواری است.

در چنین شرایطی این سؤال پیش می‌آید که آیا خواسته‌های اجتماعی با آنچه در فیلم‌ها به نمایش در‌می‌آید تطابق دارد ؟ این فیلم‌ساز معتقد است فیلم‌سازان کوشش می‌کنند بین فیلم‌هایشان و خواسته‌های مردم انطباق برقرار کنند اما معمولا این اتفاق نمی‌افتد. اصولا مردم هم می‌خواهند زمانی که در سینما به تماشای یک فیلم نشسته‌اند، دو ساعت را فارغ از دغدغه‌ها و مشکلات روزمره سرگرم بشوند.

حالا اگر فیلمی به لحاظ محتوایی غنی بود، تماشاگر را بعد از فیلم به تفکر وا می‌دارد. فیلم سینمایی باید خاصیت سرگرم‌کنندگی داشته باشد قرار نیست اتفاق دیگری بیفتد، به ندرت فیلم‌ها تماشاگر را به فکر وا می‌دارند و متأسفانه این روزها تماشاچی‌هایی از این نوع رو به ازدیاد هستند. فیلم‌هایی هم که ساخته می‌شوند تاریخ مصرف دارند و با گذشت زمان ممکن است ما اشتیاقی به تماشای آنها نداشته باشیم.

این کارگردان معتقد است سینمای ایران یک سینمای خیال‌پرداز است و نه‌رؤیا پرداز. ما نمی‌توانیم سینمای خود را با سینمای‌رؤیا پرداز آمریکا مقایسه کنیم. سینمای آمریکا رویا‌پرداز‌ترین سینماهاست. سینمای آمریکا به مرحله‌ای رسیده که همه رویاهایی که یک انسان می‌تواند متصور باشد را تصویر کرده است، اما سینمای ما خیال‌ ‌پرداز است نه‌ رؤیاپرداز.سینمای ‌رؤیاپرداز یعنی سینمایی که ما با تعمد در آن از واقعیت دوری کنیم و وارد یک وادی رؤیایی شویم. این در سینمای ایران رخ نمی‌دهد چون ما در شرایط اجبار به سمت خیال‌بافی می‌رویم. متأسفانه افق روشنی در سینمای ایران به چشم نمی‌خورد. سینماهای ما در اختیار تعداد معدودی کارگردان و تهیه‌کننده است و گاهی با فیلم‌هایی که ساخته می‌شود فهم تماشاگر زیر سؤال می‌رود.

ایرج تقی‌‌پور نیز در پاسخ به سؤال انطباق فیلم‌ها با شرایط زندگی مردم، این سؤال را مطرح می‌کند که مگر قرار است فیلم‌هایی که ساخته می‌شود به زندگی مردم نزدیک باشد؟ سینمای اجتماعی برگرفته از زندگی اجتماعی مردم است ولی اگر سینما را جزئی از هنر طبقه‌بندی کنیم و قرار باشد تخیل فرهیخته مبنای سینمای ما قرار بگیرد آن وقت دیگر الزاما سینمای ما، سینمای اجتماعی صرف نیست، اما این نکته را هم باید مد نظر داشته باشیم که بیشترین مخاطب در سینمای ایران، مخاطب سینمای اجتماعی است.

پس سینمای ایران به مسائل اجتماعی مردم نزدیک‌تراست. این تهیه‌‌کننده معتقد است فیلم‌سازان امروزی ما در تلاشند برای قشر خاصی فیلم بسازند، قشری که قرار است آمال و آرزوهایشان را در سینما ببینند و آنچه امروزه به‌عنوان سینمای اجتماعی می‌بینیم آرزوهای دست‌نیافتنی جوانان ماست. واقعیت این است که به‌ خاطر آنچه سیاست‌های سینمایی کشور نامیده می‌شود سینماگران به ناچار به سمت سینمایی می‌روند که مخاطب داشته باشد.

سینما‌روهای ما جوانان نسل دوم و سوم انقلاب هستند که آرزو و آمالشان آرزوهای چندان درستی نیست؛ متأسفانه ما سعی می‌کنیم آن چیزی را بسازیم که کسب و کارمان را با آن راه‌بیندازیم نه اینکه تصویری درست از یک زندگی صحیح ارائه دهیم. ما به سمت آن چه نیاز داریم نمی‌رویم ما به سمت یک تجارت بد پیش رفته‌ایم. سینما یعنی رویا، اما این‌رؤیا برای بهتر زندگی کردن چه کمکی به ما می‌کند. قرار است سینما کمک کند تا ما بهتر زندگی کنیم و مقصود انسان‌ها از بهتر زندگی کردن رسیدن به یک سر منزل عالی است. این زبان و ادبیات و هنر و... هستند که ما را به این منزل رهنمون می‌شوند. ما زندگی می‌کنیم تا به تعالی برسیم، اما این‌رؤیا پردازی تا چه حد صحیح و منطبق با شرایط اجتماعی ماست؟ آیا آنچه امروزه ساخته می‌شود فهم درستی از وضعیت متعالی که مد نظر ملت ایران است، به دست می‌دهد؟

کد خبر 55953

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز