دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۱:۱۱
۰ نفر

لیلا یار خدا: یادش به خیر وقتی که بچه بودیم و دست در دست مادر سوار اتوبوس‌های شلوغ می‌شدیم.

آن زمان جوان‌ها با دیدن بزرگ‌ترها سریع از جا بلند می‌شدند و صندلی خود را به مادر تعارف می‌کردند، حتی افراد کهنسال و پیر نیز با این حس که در اتوبوس جایی برای نشستن هست سوار می‌شدند و بدون اینکه‌ روی پاهای ناتوان خود بایستند با تعارف جوان‌ها می‌نشستند. افسوس که زمان می‌گذرد و فقط خاطراتی از گذشته برجای می‌گذارد، کجا رفتند حرمت‌ها؟!

امروز‌ متاسفانه محبت‌ها کم شده است و وقتی سوار وسایل نقلیه عمومی می‌شوی دیگر جوانی صندلی خود را به مادر بچه‌دار نمی‌دهد، دیگر کسی دست چروکیده پیر مردی را نمی‌گیرد.

چرا با پیشرفت به جلو، عواطف و محبت را در گذشته جا گذاشته‌ایم؟ چرا جوان‌های امروز احترام‌کردن را فراموش کرده‌اند؟ چرا این همه بی‌عاطفگی موج می‌زند‌؟

امروز وقتی سوار مترو می‌شویم افراد مسن را سر پا ایستاده می‌بینیم که هیچ جوانی به حضور آنها اهمیت نمی‌دهند و خونسرد و بی‌تفاوت‌ روی صندلی نشسته‌اند و خود را به گونه‌ای سرگرم کرده‌اند.

 چرا نسل جدید تا این اندازه بی‌تفاوت رفتار می‌کند؟ چرا  نگاه‌های خسته سالمندان دیگر ارزش ندارد؟ انگار همه با هم غریبه شده‌اند و کسی هم وطن خود را احساس نمی‌کند. دیگر کسی بچه کوچک چند ماهه را که در آغوش مادرش‌ گریه می‌کند ‌نمی‌بیند و مادری که سعی دارد در حالت ایستاده با طفلی که در آغوش دارد کنترل خود را حفظ کند، در دل آرزو می‌کند که کاش یک نفر جایش را به او هدیه دهد اما این خیالی خام است و تا رسیدن به ایستگاه از رحم و شفقت خبری نیست... و حال تو ای جوان امروزی فکر نکن همیشه دنیا به کام توست چرا که تو نیز روزی خواهان محبت و لطف دیگران هستی و آرزو می‌کنی جوانی صندلی‌اش را به پاهای خسته تو هدیه دهد.

کد خبر 54362

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز