دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷ - ۱۰:۵۱
۰ نفر

مهدی معزی: قاسم جعفری که اکنون در آستانه 40 سالگی است، فیلمسازی را در مرکز آموزش فیلمسازی آموخته.

او در سال 73 اولین فیلم بلند سینمایی اش را با عنوان ماه مهربان ساخت و پس از ساخت دومین فیلم بلندش قاصدک، بیشتر برای تلویزیون سریال ساخت.

سریال‌هایی که هم از حمایت نسبی مسئولان رده میانی سیما برخوردار بود و هم توانست بینندگان زیادی جلب کند. ولی در همان زمان انتقادهای شدیدی از ساخته‌های او صورت گرفت. سریال خط قرمز اگرچه جوان پسند و پرمشتری بود اما فضای فرهنگی جامعه نسبت به آن معترض بودند. اتفاقی که برای دیگر سریال‌های او به‌ویژه کمکم کن تکرارشد.

 جعفری که بیشتر سریال هایش را همسرش صدیقه صحت، تهیه کرده، 2 سال پیش گرگ و میش را به سینما برد که این فیلم ویدئویی هم در گیشه شکست خورد و هم با واکنش تند منتقدان مواجه شد. از ابتدای امسال، مجنون لیلی که در جشنواره فجر شرکت نکرده بود، رقیب اکران نوروزی دایره زنگی شد. اگرچه فروش این 2 فیلم ابتدا نزدیک به هم پیش می‌رفت اما آخرین آمار فروش حکایت از آن دارد که پس از 33 روز، اولین ساخته پریسا بخت آور بیش از 660 میلیون تومان در گیشه اول است و آخرین فیلم جعفری با 500 میلیون تومان در جایگاه بعدی قرار دارد.

جعفری در این گفت‌وگو هم مثل بیشتر اوقات ضمن تعریف و تمجید از خود و کارش از بی‌مهری‌ها شکایت کرده، اتفاقی که در بیشتر مصاحبه‌های او رخ می‌دهد. با او به انگیزه روزهای پایانی اکران فیلم مجنون لیلی به صحبت نشستیم.

  • چه شد که به فکر ساخت فیلم مجنون لیلی افتادید؟

مجنون لیلی پنجمین فیلم سینمایی من است. موضوع مشترکی که در کارهای تلویزیونی و سینمایی من وجود داشته، عشق بوده. بعد از فیلم گرگ و میش، تحقیقی کردم درباره عشق و ریشه آن در سنت خودمان. متوجه شدم که در سنت ما، از دیرباز روزی بوده به نام اسپندارمرزگان یا اسپندگان. یعنی ما در فرهنگ خودمان روزی به نام عشق و مهرورزی داشتیم. پیشینه آن هم برمی‌گردد به 2 هزار سال قبل از میلاد مسیح. یعنی ما ایرانی‌ها اصالتا آدم‌های عاشق پیشه‌ای بودیم. اما حالا جوانان ما روزی به اسم ولنتاین را می‌شناسند که فکر می‌کنم در بهمن ماه است. حالا روزش را نمی‌دانم.

  • 14 فوریه، 26 بهمن.

بله. حالا شما هم خیلی خوب بلدی.(خنده) ولی اساسا این روز مال ما بوده. مثلا دیالوگی که آن پیرمرد در فیلم دارد هم بر این اساس است؛ « مولوی و تخت جمشید مون رو بردن، عشق‌مون رو هم بردن.» نشان می‌دهد که ما داشته‌های‌مان را خیلی خوب حفظ نکردیم. موضوع این فیلم هم عشق است و اینکه از داشته‌های ما بوده. قصه ما هم راجع به روز عشق و مهرورزی در فرهنگ خودمان است. نگاهی که در طبقات مختلف جامعه به این موضوع وجود دارد و جریانی که از صبح تا شب طول می‌کشد. اگر بخواهم کوتاه بگویم، تجلیل از عشق است و اینکه شرقی‌ها و به‌خصوص ما ایرانی‌ها آدم‌های عاشق پیشه‌ای هستیم.

  • شاید شما خواسته باشید که به عشق اساطیری ایرانی‌ها اشاره کنید، ولی فیلم این عشق را خیلی سطحی نشان می‌دهد.

بله. درست می‌گویید. عشقی هم که در فیلم هست اینگونه است. به فیلم من ربطی ندارد که عشق‌های جامعه سطحی است. متأسفانه این حرف شما در جامعه ما دیده می‌شود. دیگر عشق‌های عمیق و اسطوره‌ای کم شده. یکی از دیالوگ‌هایی هم که یوسف تیموری می‌گوید همین است. «هفتصد، هشتصد ساله که دیگه عاشق سرشناس نداریم. عشق هم بود، عشقای قدیم.»

اگر بخواهیم به دور و بر خودمان نگاه کنیم، چند نفر را پیدا می‌کنید که عاشقانه همدیگر را دوست داشته باشند؟ یعنی اینکه از جانشان بگذرند. تصور شما هم در رابطه با فیلم درست است. چون اساسا نگاه به عشق در جامعه ما سطحی است. دختر و پسر با یک نگاه عاشق می‌شوند و با اولین مشکل به نقطه قشنگی نمی‌رسند.

  • یکی از انتقادهایی که مطرح است، اینکه فیلم شما نمی‌فروشد، این سوپراستارها هستند که می‌فروشند‌.

اصلا برای من این حرف‌ها مهم نیست. مهم این است که یک فیلم می‌فروشد. خیال کنید که من آگاهانه به سمت محمدرضا گلزار که یک سوپراستار هست، رفتم. اما همین ترکیب گلزار شاکردوست در فیلمی بوده که خوب نفروخته. ولی الان شک ندارم که من برای شروع گیشه و تعیین‌کننده بودن گلزار، آگاهانه به سمت او رفتم. اما گلزار قابلیت‌هایی بیشتر از این دارد که برای گیشه بخواهیم به سراغش برویم. چه عیبی دارد که در سینمای ورشکسته‌ای مثل ایران، مردم به خاطر گلزار به سینما بروند. یک دوره‌ای بوده که مردم به خاطر جمشید هاشم پور سینما می‌رفتند. به‌نظر شما این بد است؟ اینها هم ابزار همین سینما هستند. مثلا دیدم که امسال خیلی‌ها آمده بودند تا سینما آزادی را ببینند. این استفاده عیب نیست. چرا ما از داشته‌های مان در این دوره‌ای که قرار گرفتیم، استفاده نکنیم؟

  • اما قبول دارید که با این کارتان به سینمای تجاری وارد شدید؟

اصلا قبول ندارم. مجنون لیلی اصلا یک فیلم تجاری نبوده. رگه‌های هنری در این فیلم می‌چربد بر تجاری بودن کار. با ابزاری که داشتم می‌توانستم یک فیلم کاملا تجاری بسازم. چون که من بلدم فیلم تجاری بسازم. ولی فیلم تجاری نساختم. می‌توانستم 90 دقیقه گلزار را در فیلم نگه دارم. فیلمنامه اول ما هم به همین صورت بود. گلزار تا آخر فیلم دنبال جعبه بود. ولی دیدم که قصه راه می‌دهد، او را دقیقه 20 از فیلم خارج کردیم. پس من استفاده ابزاری از گلزار نکردم.

  • بعضی گفته بودند که اگر فیلم جعفری فروخت، به خاطر این بوده که در تلویزیون بوده.

بله شنیدم. ولی فیلم سینمایی دوم من یعنی قاصدک، دومین فیلم پرفروش سال 75 بود. یا مثلا بازنده. این فیلم یک و نیم میلیارد در کل ایران فروخت. یا گرگ ومیش که یک فیلم خاص بود، در مقایسه با فیلم‌های آن سال پرفروش بود. در نقدها بیشتر از آنکه به‌خود فیلم توجه کنند، به سابقه آن فیلمساز می‌پردازند. اساسا دوست دارم که کارم نقد شود. ولی وقتی منتقد خوب باشد، می‌توانیم بگوییم که فیلمساز خوب هم هست. به‌نظر من مجنون لیلی فیلمی است که می‌شود جدی‌تر به آن نگاه کرد. احساس می‌کنم که این فیلم برای من شروعی دوباره است. چون که سعی کردم که یک تغییر مسیر در کارم بدهم.

  • تغییر مسیر به چه سمتی؟

من یک دهه در تلویزیون کار کردم. وقتی در تلویزیون کار می‌کنی باید به مخاطب عام فکر کنی. عام هم یعنی اینکه از سلیقه خودت پایین‌تر بیایی و از معیار و ملاک‌هایت صرف‌نظر کنی. باید زبانی که استفاده می‌کنی مشترک باشد و برای عموم قابل فهم باشد. پس نمی‌توانی حرف‌هایی که می‌زنی ویژه باشد. ولی در سینما چون مخاطب انتخاب می‌کند، احساس کردم که می‌توانم فیلمی غیرمتعارف بسازم. مثلا یک جاهایی قصه‌ها برش می‌خورد و یک جاهایی هم ادامه نمی‌دهیم. بیننده امروز عادت کرده که یک سیر خطی را در سینمای ما ببیند. دختر و پسری که در آخر به یک نقطه مشترک می‌رسند.

 اما من می‌خواستم این قالب را بشکنم. همان طور که می‌بینید، سوپراستار ایران در دقیقه 20 فیلم از داستان خارج می‌شود. اگر می‌خواستم کار تجاری بکنم، بلد بودم که او را تا آخر نگه دارم.

به هر حال پول هم داده بودم. شما می‌بینید که محور داستان دیگر روی یک شخصیت نیست. وابسته به یک شیء است. شیئی که به هر زوجی می‌رسد، یک اتفاقی می‌افتد و ما شاهد یک درام هستیم. من آگاهانه خواستم تا از سینمای کلیشه فاصله بگیرم. نمی‌گویم که موفق شدم، ولی یک کار متفاوت است. این فیلم تا الان فروش خوبی داشته. اتفاقی که نشان می‌دهد، سینما رو‌های ما به سطحی رسیده‌اند که قرار نیست فقط یک فیلم خطی به خوردشان داد.

  • قبول دارید که باورپذیری این فیلمنامه‌ای که به‌اصطلاح شما یک خط سیر ندارد، برای تماشاگر سخت است؟ گره‌ها و نقطه عطف فیلمنامه شبیه فیلم‌های هندی شده!

مثلا ؟

  • جعبه‌ای که از دست رضا گلزار افتاد و گم شد، در آخر فیلم به طرز عجیب و غریبی به دست الناز شاکردوست رسید. طی شدن پروسه‌ای که آخر سر، فقط یک علامت سؤال را برای بیننده باقی گذاشت!

 این قدرت عشق است. (خنده)

  • اما هضم کردن آن، قبول کنید که سخت بود.

می خواستیم قدرت عشق را نشان دهیم. با این حال پس تعجب ندارد که ببینیم یک شیء از صبح تا شب در این تهران بزرگ، می‌رود و برمی گردد. شاید خیلی‌ها بگویند که این داستان غیرواقعی است، ولی می‌خواستیم بگوییم که عشق می‌تواند معجزه بکند. این معجزه عشق است. شده است که ما چیزهایی را در این دنیا دیده‌ایم که می‌گوییم «آیا چنین چیزی ممکن است؟» ما در بحث عشق هم می‌خواستیم این اعجاز را نشان دهیم.

  • مدت زیادی است که از تلویزیون فاصله گرفته‌اید. می‌خواهید این روند را ادامه بدهید یا نه ؟

بعضی جاها خواندم که نوشته بودند، تلویزیون به جعفری روی خوش نشان نمی‌دهد. اتفاقا الان امکان بیشتری برای کار کردن در تلویزیون دارم و رابطه‌ام بهتر از قبل است. دستمزدی هم که من می‌گرفتم قابل قیاس با سینما نیست. هم بیشتر دیده می‌شود و هم منافع دارد. اما سوژه یا موضوعی که بخواهد تاثیر‌گذار و خیلی خاص باشد هنوز به سراغ من نیامده. قصه‌هایی که احساس کنم می‌توانم با آنها موفق باشم. من هم احساس کردم که اگر با یک کار خوب برنگردم، فایده‌ای ندارد. الان هم قصدم کار کردن در سینماست.

  • شما در تلویزیون یک ‌مخاطب شناس خوب هستید. کارنامه‌ای با سریال‌های خط قرمز که کاملا جوان پسند بود. بعد سراغ یک کار دینی به اسم مسافری از هند رفتید. کمکم کن هم یک کار ماورایی بود. سریال‌هایی که به‌ترتیب90، 96 و94 درصد بیننده داشت. با این کارنامه، حیف نیست که قاسم جعفری از تلویزیون فاصله گرفته؟

من نباید نگران این موضوع باشم. آدم‌هایی که در تلویزیون هستند باید نگران باشند. من یک دهه در حکم یک سرباز بودم برای تلویزیون. ولی قبول کنید که بعد از این همه مدت، یک انتظاراتی به وجود می‌آید که می‌خواهید به شما اعتماد شود. بعد امکان کار کردن در آن ایده آل به وجود بیاید. ولی زمانی می‌شود که عرصه تنگ می‌شود. من یک مجموعه 26 قسمتی می‌خواستم بسازم به اسم «هستم اگر می‌روم». من بودم و تعدادی دیگر از عزیزان. قرار بود 26 فیلم باشد راجع به 26 شهید که به شکل مدرن به آنها نگاه شده بود.

فیلم‌هایی از شهید همت، شهید صیادشیرازی، شهید تندگویان، شهید بروجردی و تعدادی دیگر. چون من خودم یک بسیجی بودم، تعلق خاطری داشتم نسبت به این موضوع. ولی این قدر نگاه‌ها در تلویزیون محدود شده که شده‌اند وکیل و وصی شهدا. من برای این کار یک سال عمر گذاشتم. اما به خاطر اعمال سلیقه‌هایی که شده بود از ساخت این کار منصرف شدم. چون به آن سلایقی که خود من داشتم و بیننده داشت نمی‌توانستم نزدیک شوم و تبدیل می‌شد به یک سری کار شعاری. بعد نتیجه گرفتم که اگر ساخته شود، دوستان شما می‌گویند که جعفری هم تمام شد. ولی من هم در حسرت کار خوب در تلویزیون هستم. عرصه یک زمانی تنگ می‌شود. وقتی نشود که کار دلخواهم را بکنم، پس آن تصویر خوب را در ذهنم نگه می‌دارم. دوست ندارم که کار قبلی خودم را تکرار کنم. دوست دارم اگر برمی‌گردم با یک کار خوب برگردم.

  • پیشنهاد جدیدی در تلویزیون نشده؟

چرا. الان یک فیلمنامه‌ای روی میز من هست که اتفاقا پول خیلی خوبی می‌دهند. اما احساس می‌کنم که چیزی به من و مخاطب اضافه نمی‌کند. اگر من این را بسازم، بیننده می‌گوید که جعفری چه پیشرفتی کرده. نمونه این را که 5 سال پیش داشته. مثلا نمونه‌ای را برای شما بگویم. در عید امسال سریالی پخش شد. سوژه‌ای که در 15 قسمت طول کشید، من در یک قسمت از مسافری از هند استفاده کرده بودم. پیچیدگی‌های مسافری از هند کجا و این سریال کجا! این را من نمی‌گویم، افراد خود تلویزیون به آن اشاره کرده بودند. ولی کسی که مجبور می‌شود، 3 سریال را در یک سال بسازد، نمی‌تواند خلاقیتی از خودش نشان دهد. می‌خواهم بگویم که وقتی کار محدود و بسته شود، ‌کار نو و  متفاوت نمی‌تواند در تلویزیون برود. پس نشخوار کار‌های قبلی یک امر طبیعی است. به آدمی مثل من در تلویزیون ظلم شد. وقتی که بعد از آن همه سال آن اعتماد نیست، چرا باید کاری کنم که با علایقم فاصله دارد. اگر در سینما هم محدود بشوم، می‌روم تئاتر.

  • تئاتر هم نشد، تشریف می‌برید آن ور آب!

-(خنده) نه این جور نیست. بعد تئاتر می‌روم سراغ رمان.

  •  الان در سینما به ایده آل هایتان می‌رسید؟

 آره. دارم سعی می‌کنم که برسم. درست است که چرخه اقتصادی سینما خیلی ضعیف‌تر از تلویزیون است؛ اما حداقل‌اش این است که نقد می‌شود و می‌توانی نقاط ضعف و قدرت‌ات را بشناسی. ولی اگر در تلویزیون بهترین سریال را هم بسازی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. توی این همه سال یک بار نشد که به من بگویند خسته نباشی. نه اینکه انتظار داشته باشم. ولی یک کارگر هم که کارش تمام می‌شود، خسته نباشید و خدا قوت به‌اش می‌گویند. یک خدا قوت به ما نگفتند.

  • درباره موسیقی مجنون لیلی هم صحبت کنید. ازکارکردن با احسان خواجه امیری، محمد نوری و آقای ایکس تا مازیار فلاحی.

همیشه موسیقی یکی از ابزار تعیین‌کننده فیلم‌های من است. خیلی از سریال‌های من هم با ترانه‌هایش به خاطر مانده. من از موسیقی استفاده خیلی خوبی می‌کنم. خب، احسان از دوستان خوب من است و با کار من هم معرفی شد. ولی کاری که برای مجنون لیلی ساخت، احساس کردم که موفقیت گذشته را ندارد و صدایش زیاد از تلویزیون و جاهای دیگر شنیده شده. ولی احساس کردم که برای مجنون لیلی خوب و مناسب نیست و به درد فیلم من نمی‌خورد. اگر به‌عنوان کار مستقل شنیده شود، اتفاقا خیلی خوب است. بعد از احسان هم یک خواننده دیگر خواند که دیدم این هم خوب نیست و به یک تکرار افتاده. بعد تصمیم گرفتم که از خیر ترانه و موسیقی بگذرم.

  • ماجرای محمد نوری چی بود؟

از کجا می‌دانید؟ در حد صحبت بین خودمان بود. یکی از دوستان به من گفت که ایشان بخواند ولی بعد تصمیم گرفتیم که نه. خیلی‌ها رای مرا در این مورد زدند. به همین خاطر اصلا صحبتی هم با ایشان نکردیم.

کار با مازیار فلاحی هم جالب شروع شد. در یک ختم بودم که آقای محمود شهریاری خواننده‌ای را به من معرفی کرد. بعد از تست گیری، دیدم که خوب نیست. همان فرد گفت که من دوستی دارم که ترانه سراست. آمد و یک کار کوتاه به من داد. گفتم که همین را برای من بخوان و بیاور. خواند و دیدم که صدایش در این فیلم می‌نشیند. به‌نظر من مازیار فلاحی خواننده خوش آتیه‌ای است. ما در این فیلم از گروهی به اسم گپ هم استفاده کردیم. حامد بهداد هم کار دیگری خوانده که البته برای خودش خوانده بود. دو دکلمه هم هست از فروغ فرخزاد و سهراب سپهری.

کد خبر 53120

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز