اردیبهشت ماه که فرا می‌رسد قطار خاطرات من روی ریل ذهنم سفری نوستالژیک به گذشته را آغاز می‌کند.

ربيعي

همشهری آنلاین - علی ربیعی سخنگوی دولت در یادداشتی نوشت: اردیبهشت ماه که فرا می‌رسد قطار خاطرات من روی ریل ذهنم سفری نوستالژیک به گذشته را آغاز می‌کند. از سالهای نزدیک به دورترها می‌رود و در ایستگاههای متوالی، توقفی پر از یادها و خاطره‌ها دارد. خاطراتی که هیچ گاه رنگ کهنگی نمی‌گیرد. هر اردیبهشت نزدیک بیستم، علاقمند به تماشای دوباره فیلم "بنجامین باتن" می‌شوم  انگار فیلم زندگی‌ من هم شروع به چرخیدن رو به عقب می‌کند. در سالروز تولدم، کیلومترها کیلومتر در ذهن خود، در گذشته‌ها می‌دوم. گاهی لبخند، گاهی دل‌گرفتگی. 

یادش به خیر سیزده بدرها به امامزاده حسن می‌رفتیم‌ با قابلمه‌ای پر از استانبولی. سفره ناهار در فضای باز کنار امامزاده پهن می‌شد. آب آوردن از آب انبار جنب امامزاده حسن کار من بود. هنوز هم خستگی دلپذیر بالا و پایین رفتن از  پنجاه پله برای آوردن آب، در عمق جانم  تازه است. 

هرسال در جوار امامزاده حسن، مادرم با آهی حسرت‌بار یادآوری می‌کرد که چهار برادر و خواهر پیش از من در اینجا دفن هستند که  یا سرزا رفته بودند یا در کودکی بر اثر بیماری. بیش از دهها بار داستان حفظ من و تنها برادرم با دعا گرفتن از قافله باشی دعانویس را واگویه کرده بود. 

خانه‌مان با یک خانه فاصله، کنار ریل راه‌آهن بود وقتی قطار رد می‌شد ساعت روی طاقچه می‌لرزید. شاید من هم محصول سوت قطارم!!

از جوادیه تا امامزاده حسن پر بود از کشتزارهای صیفی جات و باغها،  روی خط راه‌آهن که می‌ایستادی می‌توانستی گنبد امامزاده را ببینی. بعضی وقتها با پای برهنه روی ریل راه‌آهن مسابقه راه رفتن می‌دادیم. چشم که باز می‌کردیم امامزاده حسن بودیم. 

شش الی هفت، اردیبهشت نگذشته بود که روی خط راه‌آهن مسابقه می‌دادم و مسابقه گرفتن پشت قطار و سوار شدن و پریدن در عین حرکت.

من بیستم اردیبهشت ماه، این چنین به دنیا آمدم. با دعای مادر و دعا گرفتن‌های او  ...  

گرفتن جشن تولد رسم ما نبود. اصلا در محله و جنوب شهر چنین چیزهایی مد نبود. جشن تولد گرفتن پدیده دهه پنجاهی طبقه متوسط با الگو گرفتن از فرهنگ غرب و سوغات فرنگ بود. این سنت، هرچه هست و از هر کجا آمده، خوب و دلنشین است. اما من هنوز هم به جشن تولد عادت ندارم. مثل پوشیدن کفش نو یا گرفتن جعبه شیرینی در دست از جشن تولد گرفتن، خجالت می‌کشم.
داستان شادی در جشن‌های تولد هم داستان عجیبی است. می‌دانی به خط پایان، یک سال دیگر نزدیک شده‌ای و سالی هم از آرزوها دور.

من امشب به کرونا و زلزله دیشب، به نوعی دیگر می‌نگرم، چقدر علم به رفتن و چشم بستن از جهان در میان همه انسانها وجود دارد. اما گاهی اتفاقاتی مثل کرونا و زلزله، تکانه‌هایی از باور به رفتن را عمیق می‌کند و من امشب پرده به پرده، باز هم گذشته‌هایم را مرور می کنم. نمی‌دانم اگر بازگشت به گذشته میسر بود چه می کردم شاید باز هم همین مسیر پیموده می‌شد. لحظات پس از افطار در مرور گذشته‌ام، آنجایی که خنده بر لبانم می‌نشیند لحظاتی است که احساس می‌کنم عمرم اثری خوب بر زندگی دیگران داشته است. چقدر خوب است هرشب تولدمان نگاهی به عقب بکنیم و ببینیم کجای تاریخ زندگی‌مان لبخند رضایت بر لبانمان می‌نشاند.

یک سال دور، یک سال نزدیک...

کد خبر 509527

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار دولت

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha