شنبه ۸ مهر ۱۳۸۵ - ۱۷:۰۴
۰ نفر

نسیم جاوید: وقتی انگشت اشاره را روی کادرهای کوچک آگهی بکشی، شاید از اینکه این همه فرصت شغلی برای تو وجود دارد، تعجب کنی، چرا که تا چشم کار می‌کند، می‌توانی بخوانی:

«منشی خانم با روابط عمومی بالا»، «منشی خانم با ظاهری آراسته»، «منشی مدیرعامل»، «منشی...».

حالا می‌توانی دور هر کدام را که بخواهی خط بکشی، شماره بگیری و خودت را برای یک مصاحبه شغلی آماده کنی اما شاید در این میان، فکرهایی هم به ذهنت هجوم بیاورد و احساس کنی کمی دودل شده‌ای. شاید یاد شنیده‌ها بیفتی؛ «کار منشی‌گری، کار سخیف و سطح پایینی است»، «منشی‌ها کارشان زیاد است اما حقوق پایینی دارند»، «بعضی‌ها به منشی نگاه دیگری دارند» و... .

به محل کار دوستی می‌روم که در یک شرکت تولید نخ به عنوان منشی مدیرعامل مشغول به کار است. می‌گویم: «می‌خواهم خانم اسحاقی را ببینم». از من خواسته می‌شود در سالن، منتظر بمانم. در اتاقش باز است؛ پشت میز نشسته و مشغول پاسخگویی به تلفن است.

کسی وارد اتاق می‌شود و برگه‌ای به او می‌دهد. صدای خط دیگر بلند می‌شود. این یکی تلفن را قطع می‌کند و دیگری را برمی‌دارد. مدیرعامل صدایش می‌کند. به اتاق او می‌رود و بعد از چند لحظه‌ با پوشه‌ای بیرون می‌آید و می‌گوید که سرش خیلی شلوغ است. عذرخواهی می‌کند. باید منتظر بمانم....

بالاخره فرصتی کوتاه پیدا می‌شود. خیلی سریع شروع می‌کنم؛ می‌پرسم که یک روز کاری‌اش چگونه می‌گذرد و او می‌گوید: «قبل از هر چیز سعی می‌کنم زودتر از همه، داخل دفتر باشم. به اتاق مدیرعامل می‌روم و کارهای روز گذشته را برمی‌دارم.

 ای‌میل‌ها و ساعت‌های قرار ملاقات را چک می‌کنم. موردهایی را که باید پیگیری شود، از قبل نوشته‌ام، بنابراین شروع به تماس‌گرفتن می‌کنم. مکاتبات را بررسی، درجه‌بندی، تنظیم و بایگانی‌ می‌کنم و...»

و اضافه می‌کند: «در کنار همه اینها کارهایی هست که خودم دلم می‌خواهد اضافه بر کارهای اصلی انجام دهم چون من کارم را دوست دارم و فکر می‌کنم به عنوان اصلی‌ترین قسمت زنجیره شرکت، تاثیر زیادی در پیشبرد کارها دارم. بنابراین ابایی ندارم که وقتی مهمان‌های خارجی به شرکت می‌آیند، خودم از آنها پذیرایی کنم یا پیگیری‌های مداومی برای به‌نتیجه‌رسیدن قطعی کارها داشته باشم و...».

از او می‌خواهم از سختی‌های کار بگوید؛ از اینکه هر روز باید بدون کوچک‌‌ترین وقفه، کارهای گفته‌شده را بدون کاستی انجام دهد و او می‌گوید: «سخت‌ترین قسمت کار اینجاست که باید مواظب بود اشتباهی رخ ندهد. اشتباه‌کردن در این بخش، تاوان‌های سنگینی دارد و در کل، همه کارها باید به شکل صحیح، به نتیجه برسد. به قول مدیرعامل ما در کار ما نمی‌شود و نشد وجود ندارد. بنابراین باید با 100درصد حواس، در اختیار کار بود و توانایی این را داشت که چند کار را به طور همزمان انجام داد».

او همچنین درباره سختی‌های کار می‌گوید: «منشی، اصطلاحا سپر بلاست بنابراین در شرایط سخت باید همیشه به خودش مسلط باشد و با همه، با روی خوش برخورد کند. اما در این شرایط، نباید دم بزند؛ باید صبر و تحمل داشته باشد».

تلفن زنگ می‌خورد. از صحبت‌هایش می‌فهمم که سفر مدیرعامل لغو شده و باید همه پروازهای ازقبل‌تعیین‌شده، تغییر کند. او سراسیمه بلند می‌شود... .

حالا دو ساعت از ظهر گذشته است اما او هنوز نهار نخورده و به قول خودش، این‌طور که کارها پیش می‌رود، نه به نهار می‌رسد و نه به وقت دکتری که از قبل گرفته است. مجددا تلفن زنگ می‌خورد.

به اتاق مدیرعامل می‌رود. برگه امضاشده‌ای را به کارمندی دیگر می‌دهد و با چهره‌ای خسته اما گشاده، پشت میزش برمی‌گردد. می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم و از او بپرسم...که بار دیگر تلفن به صدا درمی‌آید....

کد خبر 5061

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز