یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۷ - ۱۵:۵۳
۰ نفر

ترجمه احمدرضا تقاء: رأی‌دهندگان آمریکایی در اعلام نظر و خواسته عملی شان دچار تناقض هستند.

رای‌دهندگان آمریکایی جماعتی پرتناقض‌اند. می‌گویند رفاه اجتماعی می‌خواهند، ولی حاضر نیستند برای آن هزینه کنند. ادعای چپ بودنشان می‌شود، ولی به نامزدهای راست میانه رأی می‌دهند.

این وسط تنها نامزدهایی که بتوانند هر دو طرف را نگه دارند شانس موفقیت دارند. هنوز 3 هفته تا دور بعدی انتخابات مقدماتی دمکرات‌ها در فصل انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا در ایالت پنسیلوانیا فرصت باقی است. تا آن  زمان ناظران سیاسی می‌توانند دو جور وقتشان را سپری کنند؛ یک گزینه این است که به بدگویی نامزدها و مشاوران آنها از یکدیگر گوش دهند.

وقتی پای اسم روی هم گذاشتن در میان باشد، بدترین القابی که تا این لحظه ردوبدل شده عبارت بوده از «هیولا» (لقبی که به هیلاری کلینتون داده شده) و «یهودا» (اسمی که روی بیل ریچاردسون گذاشته‌اند که از طرف بیل کلینتون به مقام نمایندگی آمریکا در سازمان ملل منصوب شد ولی از نامزدی باراک اوباما حمایت کرد). انگار همین‌طور که دمای هوا بالا می‌رود ادب و نزاکت افت می‌کند.

گزینه دوم گوش سپردن به‌نظرات مردم است که از طریق نظرسنجی‌ها می‌توان به دیدگاه‌هایشان پی برد. طی هفته‌های اخیر ده‌ها هزار شهروند آمریکایی چه زن و چه مرد از تمامی نژادها، گروه‌های سنی و طبقات درآمدی برای تعیین خُلق و گرایش‌های سیاسی‌شان مورد نظرسنجی قرار گرفته‌اند.

طبق نتایج این ظرسنجی‌ها آمریکا به ۲ بخش تقسیم شده، اما نه به شمال و جنوب، سیاه و سفید، یا غنی و فقیر. ۲ آمریکایی که بر صفحه رادار نظرسنج‌ها ظاهر شده توامان در ذهن سیاسی تمامی رای‌دهندگان وجود دارند.

یافته‌ها روشن است: تمایلات شهروندان آمریکایی با اعتقادات بنیادی‌شان تناقض دارد. اکثریت قاطع مردم آمریکا از فقدان عدالت اجتماعی در کشورشان در عذابند. آنان در رؤیای کشوری هستند که پل‌هایش فرو نریزد و اداره مدرسه‌هایش در عمل با فروشندگان مواد‌مخدر نباشد. کسی شک ندارد که ایشان دست‌کم در عرصه سیاسی مایلند که این کمبودها و نواقص برطرف شود.

چشم‌های قلکی

اما همین رأی‌دهندگان نمی‌گذارند دولتمردان آرزوهای آنان را برآورده سازند. وقتی پای عملی کردن این تفکرات به میان می‌آید، مردم آمریکا فورا نگاه‌های آرمان‌گرایانه‌شان را از افق‌های دور بر می‌گیرند و به زمین می‌دوزند و چشم‌هایشان از فرط تنگی و باریکی شکل سوراخ قلک می‌شود.

وقتی موضوع سیاست‌های مالیاتی مطرح باشد پاسخ یک صدای مردم آمریکا را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد: «حتی یک سنت هم بیشتر نه!» اکثر مردم آمریکا معمولا یاست‌های مالی جورج بوش را رد می‌کنند، اما فقط وقتی که مسئله به‌ صورت خیلی کلی مطرح شود، به‌طور مشخص  از سیاست‌های او در زمینه کاهش مالیات‌ها استقبال می‌کنند.

آیا این سیاست‌های کاهش مالیات که برای برخی مالیات‌دهندگان، به ‌ویژه قشر پولدار، به معنای میلیاردها دلار صرفه‌جویی است باید همیشگی شود؟

جواب اکثریت قاطع پاسخ‌دهندگان به ‌نظرسنجی‌ها این است که «بله!». آیا باید کاهش‌های دیگری هم به این موارد افزوده شود؟ جواب رای‌دهندگان این است که «صددرصد!». آیا به نفع اقتصاد آمریکاست که این کاهش‌های مالیاتی شامل حال همه شود یا فقط شامل حال افرادی با درآمد متوسط تا پایین؟ جواب تعداد قابل‌توجهی از پاسخ‌دهندگان، یعنی حدود 30 درصد آنها، این است که «کاهش‌های مالیاتی برای همه!»

در مورد جنگ عراق هم که از رای‌دهندگان سؤال می‌شود همین پاسخ‌های جنون‌آمیز را می‌دهند. اکثریت معتقدند که حمله به عراق اشتباه بوده، ولی در عین حال معتقدند آمریکا هم‌اکنون نسبت به قبل از جنگ عراق مکان امن‌تری است. اکثریت شهروندان موافق خروج نیروها از عراق هستند ولی یقین دارند، یا لااقل احتمال می‌دهند که آمریکا قبل از خروج، در جنگ پیروز خواهد شد.

اختلال چندشخصیتی

ظاهرا رای‌دهندگان آمریکایی به مرضی دچارند که در علم روان‌شناسی و روان‌پزشکی اختلال چندشخصیتی نامیده می‌شود و مبتلایان به آن طبق تعریف «چندین شخصیت مختلف برای خود می‌سازند که هربار یکی از  آنها کنترل رفتار بیمار را در دست می‌گیرد.»

جان مک‌کین، نامزد جمهوریخواهان برای احراز مقام ریاست‌جمهوری، پیشاپیش نتیجه‌گیری‌هایش را انجام داده و حال از سیاست کاهش مالیات‌ها که زمانی مخالفش بود حمایت می‌کند.

او گرچه می‌گوید: ضرر و زیان قربانیان بحران بازار مسکن را جبران می‌کند همزمان به دارندگان مسکن مسئولیت‌هایشان را یادآور می‌شود. مک‌کین می‌گوید از 80 میلیون صاحب مسکن در آمریکا 50 میلیون نفر باید شغل دومی برای خود دست‌وپا کنند، به تعطیلات نروند و خرج‌ومخارجشان را طوری تنظیم کنند که بتوانند وام مسکنشان را به‌موقع بازپرداخت کنند. پیام تاثیرگذاری است اما نه برای کسانی که از بحران بازار مسکن آسیب دیده‌اند.

سرسخت‌ها شانسی ندارند

اما واقعیت این است که مک‌کین از حدود 4 میلیون وام مسکنی سخن می‌گوید که در جریان بحران بازار مسکن سر موعد بازپرداخت نشد. از آن طرف 76 میلیون نفر از 80 میلیون صاحب مسکن در موقعیت مالی نسبتا مستحکمی قرار ندارند.حدود 47 میلیون آمریکایی تحت پوشش بیمه خدمات درمانی قرار ندارند و شرایط بیمه تعداد زیادی از 250 میلیون بیمه‌شده نیز چندان مناسب نیست.

چه تفاوت فاحشی با طرزفکر اروپایی! وقتی دولت مزایای جدیدی برای شهروندان اعلام می‌کند شهروند اروپایی حساب می‌کند که منفعت جدیدی عایدش می‌شود ولی شهروند آمریکایی با خودش می‌گوید باز هم یک هزینه دیگر! 70 درصد مردم آمریکا خود را متعلق به آن یک درصدی تصور می‌کنند که جزو طبقه ثروتمند به شمار می‌روند.

آدم با خودش فکر می‌کند که رای‌دهندگان بالاخره و دست‌کم در روز انتخابات باید تصمیمشان را بگیرند. ولی حتی این هم کاملا درست نیست. مردم آمریکا گرچه تنها یک نامزد را بر می‌گزینند دلشان می‌خواهد آن یک نفر کسی باشد که تجسم هر دو شخصیت رقیب باشد.

کمال مطلوب آن است که نامزد پیروز آرمان‌گرایی را با بنیادگرایی ترکیب کند، و به همین خاطر است که شانس موفقیت آن آرمان‌گرای خوش‌قلب همان‌قدر اندک است که شانس موفقیت آن ایدئولوگ سرسخت دست‌راستی.

افراطیون خوشنود

از همین روست که توصیه مشاوران نامزدهای ریاست‌جمهوری به آنها همواره به کار بردن لحن ملایم و تعامل مناسب با طرف مقابل است. جورج بوش در رقابت‌های انتخاباتی‌اش خود را یک «محافظه‌کار پرشور» جلوه داد و سلف او در کاخ سفید، بیل کلینتون، ادعا می‌کرد که یک «دمکرات بدیع» است.

البته منظور این نیست که همه رای‌دهندگان آمریکایی دچار اختلال چندشخصیتی‌اند. طبق نتایج تحقیقی که به‌تازگی در مورد خُلق مردم آمریکا توسط آرتور بروکس منتشر شده امیال و اعتقادات بنیادی افراد در دو سرِ راست و چپ طیف سیاسی کاملا هماهنگ و سازگار است. طبق همین تحقیق در هیچ کجای قلمرو سیاسی رای‌دهندگان اینقدر با خودشان در صلح و آشتی نیستند.

چپ‌های افراطی خواست‌های پرهزینه‌ای دارند و بی‌پروا خواستار دولتی قوی هستند، در حالی که راست‌های افراطی خواهان افزایش آزادی‌های شخصی و بیش از هرچیز خواهان دولتی‌اند که در پس‌زمینه محو شود.

هر 2 این گروه‌های فرعی با خودشان در هماهنگی به سر می‌برند، چون بین وسیله و هدفشان تناقضی وجود ندارد و با خودشان درگیر نیستند. پس ظاهرا افراطیون آدم‌های خوشبخت‌تری هستند.

حزب آرزوها در برابر حزب اصول

برخی از شهروندان چالش دشواری را فراروی احزاب سیاسی قرار می‌دهند. اولش همه چیز می‌خواهند، اما بعد درست عکس همانها را می‌خواهند.

اصلا بعید نیست که در دوران رقابت‌های انتخاباتی تمام‌مدت علقه‌ای عمیق نسبت به باراک اوبامای آرمان‌گرا احساس کند ولی آخر سر در روز انتخابات جان مک‌کین، نامزد جمهوریخواه و سرباز جنگ ویتنام، را انتخاب کند.

به همین سادگی. بعضی وقت‌ها مردم رأیشان با احساسشان فرق دارد. اگر حزب دمکرات حزب آرزوهاست حزب جمهوریخواه می‌خواهد خود را حزب اصول جلوه دهد.

اخیرا یک سخنران در جمع کثیری از محافظه‌کاران گفت وقتی برای پسرش کوکاکولا می‌خرد نمی‌خواهد اول مواد تشکیل‌دهنده‌اش را از نظر بگذراند، چون کوکا کوکاست و این آن چیزی است که مردم آمریکا باید بتوانند به آن اطمینان کنند.

سپس افزود: هرکسی که به یک جمهوریخواه رأی می‌دهد باید بتواند از کاهش بار سنگین مالیاتی مطمئن باشد.

او گفت: «برای جمهوریخواهانی مثل ما افزایش مالیات‌ها مثل کله موش توی کوکاست.»

spiegel.de
۱۱ آوریل ۲۰۰۸

کد خبر 48661

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار آمریکا

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز