مجموع نظرات: ۰
چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۷ - ۱۹:۵۰
۰ نفر

نگار از ۳ سالگی می‌دانست که یک روز باید جا پای جای پدرش بگذارد و اجازه ندهد هنر خانوادگی‌شان نابود شود.

برای همین هم از همان کودکی روی موتور می‌نشیند و می‌رود روی دیوار مرگ و درست همان لحظه‌ای که خون در رگ تماشاگران از وحشت منجمد می‌شود، به آنها لبخند می‌زند و برایشان دست تکان می‌دهد.

نگار مدنی از ۴ ‌سالگی بر بدنه دیوار مرگ با موتور دور می‌زند و مهارتش تا به حال خیلی‌ها را به حیرت انداخته است.

فیلم «دیوار زندگی» را از روی زندگی‌اش ساخته‌اند؛ وقتی که کوچک بوده و با یک موتور سوزوکی کوچک از دیوار مرگ بالا می‌رفته است. در فیلم «من و نگین دات کام» هم نقش دختربچه موتورسوار را بازی کرده است.

با همه این حرف‌ها نگار این روزها دل ودماغ ندارد و می‌گوید اجازه نمی‌دهند روی دیوار مرگ موتورسواری کند.

داستان تیله و کاسه گل

«هنر آکروبات با موتور، هنر آبا و اجدادی ماست. اولین‌بار پدربزرگم دیوار مرگ را ساخت. پدربزرگ تیله‌ای را در کاسه گلی انداخته بود و با آن بازی می‌کرد. بعد شروع کرد به چرخاندن تیله در کاسه و سرعت آن را بیشتر و بیشتر کرد. بعد اتفاق جالبی افتاد؛ دید نیروی گریز از مرکز باعث می‌شود تیله به زمین نیفتد.

پدربزرگم موتورسواری حرفه‌ای‌ بود؛ ناگهان به ذهنش رسید که می‌شود چنین کاری را با موتور کرد. برای تحقق آرزویش ابتدا زمین را کند و یک چیزی شبیه دیوار مرگ در زمین ایجاد کرد و روی آن به تمرین پرداخت. بعد هم که دید روی آن سر می‌خورد به این نتیجه رسید که دیوار را با چوب بسازد تا مانع لیز خوردن شود و به این صورت بود که اولین دیوارمرگ را درست کرد.

بعد این هنر را به پسران و یکی از دختران‌اش آموخت که همه‌شان الان در نقاط مختلف دنیا مشغول هنرنمایی هستند. پدر من هم این هنر را از پدرش آموخت و تصمیم گرفت آن را به فرزندان‌اش هم بیاموزد. برادر کوچکم زیاد علاقه‌مند نبود اما من از همان 4- 3 سالگی عاشق موتور بودم؛ این شد که خیلی زود فوت و فن کار را از پدرم آموختم».

چانه‌ام می‌لرزید!

نگار در ۴ سالگی در دیوار مرگ جلوی موتور پدرش می‌نشست، با او روی دیوار دور می‌زد، از دیوار بالا می‌رفت و از تماشاگران گل می‌گرفت؛ «اوایل می‌ترسیدم، سرم گیج می‌رفت و از شدت فشار چانه‌ام می‌لرزید. پدرم با یک دست چانه‌ام را می‌گرفت و با دست دیگر در دیوار مرگ موتورسواری می‌کرد. با همه اینها موتور را دوست داشتم و از دور زدن و عملیات آکروباتیک لذت می‌بردم».

در ۶ سالگی بالاخره نگار به تنهایی روی موتور نشست؛ «اوایل که روی موتور پدر می‌نشستم و روی زمین تمرین می‌کردم، پایم به زمین هم نمی‌رسید. پدر موتور را روشن می‌کرد و به راه می‌انداخت و من دور می‌زدم. بعد صدایش می‌کردم و می‌گفتم موتور را نگه دارد. علاقه‌ام را که دید تصمیم گرفت برایم موتور بخرد. یک موتور سوزوکی کوچک برایم خرید و شروع کردم به موتورسواری روی دیوار. دیوار مرگ چند خط دارد. آن اوایل روی خط اول دیوار دور می‌زدم. پدرم وسط دیوار می‌ایستاد و یادم می‌داد. گاهی اوقات با داد و فریاد راهنمایی‌ام می‌کرد تااینکه کم‌کم موتورسواری روی دیوار را یاد گرفتم».

گریه نکن هرگز!

«پدرم قوانین خودش را داشت و همین قوانین هم باعث ‌شد تا من مقاوم و نترس باربیایم. مثلا می‌گفت هرگز نباید گریه کنی حتی اگر از بالاترین خط دیوار هم افتادی. برایم پیش آمده که بیفتم. بار اول که افتادم و گریه کردم، پدرم قهر کرد و با من صحبت نکرد. بعد از آن هردفعه که افتادم گریه نکردم و سریع بلند می‌شدم، کلاهم را برمی‌داشتم سرم می‌گذاشتم، موتورم را بلند می‌کردم و به راه می‌افتادم. همین باعث شد تا از زمین خوردن نترسم. هیچ وقت خطر جدی‌ای برایم پیش نیامد. این‌جور زمین خوردن‌ها جزء کار ما و بهایی بود که باید از ۶ سالگی برای آن می‌پرداختم».

خانم‌ها گریه می‌کردند

صدای بلندگو در پارک می‌پیچید؛ «دختر ۶ ساله موتورسوار، هنرمند ۶ ساله، عملیات آکروبات با موتور توسط دختر ۶ ساله. بشتابید و تماشاگر این هنرنمایی باشید؛ بازی مرگ و زندگی».

مردم به گوش‌هایشان شک می‌کنند. خیلی‌ها باورشان نمی‌شود آنچه شنیده‌اند حقیقت است. مگر ممکن است یک دختر ۶ ساله بتواند موتورسواری کند؛

«اولین‌بار که به تنهایی روی دیوار رفتم به خوبی یادم هست. مردم به هیجان آمده بودند، باورشان نمی‌شد. به بالای دیوار که می‌رسیدم، مرتب گل نثارم می‌کردند و تشویق‌ام می‌کردند، احساس کردم به آنچه مدت‌ها آرزویش را داشته‌ام رسیده‌ام؛ تشویق مردم روی ذهنم اثری جادویی می‌گذاشت، احساس می‌کردم سختی‌هایی که کشیده‌ام نتیجه داده؛ زمین‌خوردن‌ها و سرگیجه‌ها، همه و همه حالا دارد با این تشویق‌ها جبران می‌شود. بعد از مدتی، حضور من در دیوار عادی‌تر شد؛ با این حال، مردم خیلی تحت‌تاثیر قرار می‌گرفتند. بعد از برنامه، همیشه تعدادی از خانم‌ها با چشم گریان سراغ مادرم می‌آمدند و می‌گفتند تو را به خدا نگذارید بچه به این کوچکی روی دیوار موتورسواری کند؛ خیلی خطر دارد.

مادرم هم فقط آه می‌کشید چون حریف پدرم می‌شد اما نمی‌توانست حریف من بشود. یک‌بار موتور روی دیوارقفل کرد؛ آن‌موقع ۷ ساله بودم، خیلی ترسیدم، واقعا ترسیدم اما پدرم یادم داده بود که در چنین شرایطی باید چه کار کنم. آرام آرام از روی دیوار پایین آمدم. یک‌بار هم کلاج موتور نمی‌گرفت، بازهم موقعیت وحشتناکی بود؛ خیلی می‌ترسیدم، روی دیوار دور می‌زدم و بدون کلاج، دنده عوض می‌کردم؛ هربار موتور می‌پرید و من درحال دورزدن، این پریدن‌ها را با تمام وجود احساس می‌کردم اما هرگز خطر جدی‌ای تهدیدم نکرد و آسیب جدی‌ای ندیدم ».

یک موتورسوار ۱۴ ساله

حالا نگار ۱۴ ساله است و  یکی از ۳ دختر موتورسوار ایران است. این روزها دیگر با موتور نمایش نمی‌دهد و بیشتر وقتش را توی پیست موتورسواری می‌گذراند؛

«گاهی اوقات سئانس آخر دیوار مرگ، وقتی خلوت است و کسی نیست، درها را می‌بندیم؛ آن‌وقت من با خیال راحت در آن دور می‌زنم. گاهی اوقات هم به پیست موتورسواری می‌روم. همه اینها البته طوری است که به درسم لطمه نخورد چون درحال‌حاضر درسم خیلی خوب است».

نگار کلاس دوم راهنمایی است.

نگار و جشنواره‌های خارجی

نگار دختر موتورسواری است که در جشنواره‌های کشورهای خارجی با حجاب اسلامی ظاهر شده و افتخار آفرینی کرده است؛

«دعوتنامه کار از کشورهای خارجی زیاد دارم. کشور عربستان از من و پدرم برای کار دعوت کرده اما من نمی‌روم. با اینکه شرایطی که آنها برایم در نظر می‌گیرند وسوسه‌برانگیز است اما من دلم می‌خواهد در ایران بمانم و در کشور خودم شناخته شوم و همین جا به‌عنوان هنرمند آکروبات کار مطرح شوم. تا به حال در چند برنامه خارجی هم شرکت کرده‌ام و تقدیرنامه‌های بین‌المللی گرفته‌ام».

کد خبر 48291

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز