شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷ - ۱۰:۳۱
۰ نفر

سعید مروتی: 15سال پیش، در حالیکه فیلمسازانی چون داریوش مهرجویی، مسعودکیمیایی، ابراهیم حاتمی‌کیا، محسن مخملباف و با آثاری شاخص و بحث‌انگیز در یازدهمین جشنواره فیلم فجر حاضر بودند، این سیروس الوند بود که در میان همه نام‌های بزرگ، سیمرغ بهترین کارگردانی را دریافت کرد.

در سال1371، در میان «از کرخه تا راین»، «هنرپیشه»، «سارا»، «ردپای گرگ» و «آبادانی‌ها»، این «یک بار برای همیشه» الوند بود که سیمرغ کارگردانی را گرفت. جمله الوند پس از دریافت جایزه، هنوز در خاطر خیلی‌ها مانده است:
«با احترام به همه بزرگان، فکر می‌کنم حقم را گرفتم».

«یک‌بار برای همیشه»، دهمین ساخته بلند الوند بود و یک نقطه عطف پس از سال‌ها انتظار برای اینکه او فیلمی بسازد در اندازه‌های تصویری که در مصاحبه‌ها از خود به نمایش می‌گذاشت.

الوند در مصاحبه‌ها و مطالبش تصوری از سینمای مطلوبش را ارائه می‌کرد که جز در یکی دو فیلم، به سختی می‌شد نشانه‌هایش را از آثار او ردیابی کرد. «یک‌بار برای همیشه» مانند یک سکوی پرتاب برای فیلمسازی عمل کرد که چون همیشه می‌خواست حرفه‌ای باشد، بیشتر فیلم تهیه‌کننده را می‌ساخت تا فیلم خودش. در «یک‌بار برای همیشه» او این امکان را یافت تا بدون دغدغه بازگشت سرمایه و گیشه، فیلمی بسازد و براساس الگوهای مطلوبش از رئالیسم اجتماعی.

حالا سال‌ها از آن روزها می‌گذرد. الوند در این فاصله 9فیلم بلند دیگر ساخته است که آخرین آنها «زن‌دوم» هم اکنون روی پرده سینماهاست. بهترین فیلم او در یک دهه اخیر و در واقع تنها فیلم او در این سال‌ها که مورد توجه منتقدان قرار گرفته «برگ برنده» بود که البته در گیشه سنگین‌ترین شکست تجاری را برایش به همراه داشته است.

کوشش برای بازگشت به حال و هوای مطلوبش در «یک‌بار برای همیشه» نشان دادکه مناسبات سینمای ایران در طول این سال‌ها چقدر تغییر کرده و برای فیلمسازی از جنس الوند،‌صرف تایید منتقدان، نمی‌تواند گره‌گشا باشد.

الوند از نوجوانی فعالیت در مطبوعات را آغاز کرد و از سال‌های آخر دبیرستان به نوشتن نقد فیلم پرداخت. وقتی در اواخر دهه 40، «قیصر» روی پرده آمد، الوند از جمله سینمایی نویسان جوانی بود که به تأسی از پرویز دوایی به تایید فیلم کیمیایی پرداختند. او طولانی‌ترین نقد را به «قیصر» نوشت. الوند در کنار حمایت از جریان موج‌نو، کوشید تا در سال‌های فعالیت مطبوعاتی‌اش با بدنه سینما نیز در ارتباط باشد.

مصاحبه‌های او با فیلم فارسی‌سازان در نهایت، منجر به ورود او به سینما در مقام فیلمنامه نویسی شد. در 19سالگی الوند در نگارش فیلمنامه «میعادگاه خشم» مشارکت کرد؛ فیلمنامه‌ای که براساس یکی از وسترن‌های محبوبش «آخرین قطارگان هیل»، نوشته شد. او خیلی زود فوت و فن نوشتن فیلمنامه برای سینمای فارسی را آموخت و تبدیل به یکی از پرکارترین فیلمنامه‌نویسان آن زمان شد.

الوند در حالی‌که تنها 24 سال داشت «سنجر» را جلوی دوربین برد که به نمایش عمومی درنیامد. «شب آفتابی» فیلم بعدی الوند هم با چند سال تاخیر اکران شد.  سینمایی نویسان جوانی که در اواخر دهه 40در مطبوعات می‌نوشتند، هیچکاک را در حد یک نابغه ستایش می‌کردند و در میان فیلمسازان ایرانی نیز به مسعود کیمیایی بیشتر گرایش و علاقه نشان می‌دادند.

الوند که از چنین خاستگاهی به سینما آمده بود در سومین فیلمش تاثیرپذیری از سینمای کیمیایی را به نمایش گذاشت. به خصوص در فصل پایانی که به سبک «رضاموتوری» قهرمان زخمی‌اش را سوار موتور در خیابان‌های شهر گرداند و روی تصویر هم آواز غمگینی گذاشت.

در فیلم بعدی نوبت به ادای دین به دیگر فیلمساز محبوبش، یعنی هیچکاک رسید. «نفس بریده» که یکسال پس از پیروزی انقلاب به نمایش درآمد، براشتی آزاد از «سرگیجه» بود. فیلم محبوب منتقدان ایرانی در همه ادوار‌که اقتباس الوند و کوشش‌اش برای ایرانی کردن فضا و داستان، در آن دوران پرتب و تاب، چندان به چشم نیامد.

4سال پس از پیروزی انقلاب، الوند «ریشه در خون» را جلوی دوربین برد. داستان یک مبارز انقلابی که در لحظاتی یادآور «گوزن‌ها»ی کیمیایی بود. «آوار» بهترین فیلم الوند در دهه 60، در ورای داستان اخلاقی‌اش، نشانه‌هایی از یک کارگردانی مسلط را که به همه کاراکترهای پرتعداد فیلم می‌پرداخت را به نمایش گذاشت. «محموله»، «شب حادثه» و «برخورد» فیلم‌هایی بودند که به رسم روز و خواست تهیه‌کننده جلوی دوربین رفتند و به سختی می‌شد سینمای مورد علاقه الوند را درآنها مشاهده کرد.

در عوض «یک بار برای همیشه» جایگاه الوند را از کارگردانی متوسط، به فیلمسازی مسلط به ابزار که حرف‌هایی هم برای گفتن دارد، ارتقاء بخشید. با درخشش در جشنواره فیلم فجر و تایید منتقدان، فروش متوسط فیلم چندان مهم ارزیابی نشد. فیلم در کنار آثاری چون « دندان مار» و «نرگس» جزو آثار شاخص سینمای اجتماعی قرار گرفت که در کنار انعکاس حال و هوای زمانه،‌روایت داستان را نیز به فراموشی نمی‌سپرد.

این رویکرد به اجتماع در کنارش کوشش برای تعریف داستان، در «چهره» با هدف جذب مخاطب بیشتر دنبال شد. تغییر فضای جامعه در دهه70 و رواج سوداگری و دلالی و نقش و اهمیت سرمایه و پول در «چهره» به تصویر آدمی انجامید که برای دستیابی به موقعیت بهتر، نقاب بر صورتش می‌زد.

در «هتل کارتن» الوند جز یک خط داستانی که به درستی پرورش نمی‌یافت، دستمایه‌ای در اختیار نداشت و در نهایت هم فیلم بی‌رمقی ساخت که پس از «یک‌بار برای همیشه» و «چهره» گامی به پس بود.

«ساغر» نشان داد که بلندپروازی بدون پشتوانه، حاصلی جز شکست تمام عیار به همراه ندارد و در عوض «دست‌های آلوده» این نکته را نمایان کرد که الگوهای سینمای دهه 50، اگر درست به کار گرفته شود، می‌تواند دستکم در جذب تماشاگر‌به توفیق بینجامد.

«مزاحم» با دستمایه قراردادن خود سینما و علاقه جوانان به بازیگری با روایت پرلکنت و پر از لحظات اضافی‌اش، طبیعی بود که مورد توجه منتقدان قرار نگیرد. الوند که بعد از «یک بار برای همیشه» اغلب کارهایش با این فیلم مورد مقایسه قرار می‌گرفتند، خودش در «مزاحم» به بازسازی یکی از فصل‌های «یک‌بار برای همیشه» پرداخت و فیلم با وجود آنکه منتقدان آن را زیر سؤال بردند، گیشه موفقی داشت.

«برگ برنده» حکم آشتی الوند با منتقدان را داشت، این‌بار اما از اقبال عمومی خبری نبود.
«رستگاری در هشت و بیست دقیقه» سوژه ملتهبی داشت که البته پرداخت محافظه‌کارانه الوند، رمقی برایش باقی نگذاشته بود. در حالی‌که «برگ برنده» پالوده و متین بود، در «رستگاری در...» این اغراق‌ها نمایشی بودند که حرف اول و آخر را می‌زدند. پیدا بود که فیلمساز درباره آدم‌هایی فیلم ساخته که به درستی آنها را نمی‌شناسد.

این کاراکترهای باورناپذیر و اغراق‌های نمایشی را می‌شد به عینه در «تله»‌هم مشاهده کرد که می‌توان آن را بدترین فیلم الوند در این سال‌ها دانست. هرچند این فیلم با همه ضعف‌هایش به یمن حضور ستاره‌ای چون گلزار، در گیشه به توفیق رسید.

«زن دوم» آخرین ساخته الوند با آنکه نسبت به یکی دوکار اخیر او، شسته رُفته‌تر و منسجم‌تر به نظر می‌رسد، نه تنها به پای «یک‌بار برای همیشه»، «چهره» و «برگ برنده» نمی‌رسد بلکه در حد فیلمی چون «دست‌های آلوده» هم نیست.

بزرگترین مشکل «زن‌دوم» تخت بودن فیلم است و نزدیک نشدن فیلمساز به کاراکترها. چه نیکی کریمی که زن محوری فیلم است و با آنکه بیشترین تمرکز فیلمنامه‌نویس و کارگردان به روی اوست، ‌بازهم تصویر ملموسی از او ارائه نمی‌شود و چه فروتن که نه عشقش به درستی درآمده و نه تردیدهایش، در چنین شرایطی طبیعی است که بقیه کاراکترهای فیلم همه عملا جایی برای دیده شدن نداشته باشند.

الوند به عنوان فیلمسازی که همواره دغدغه تعریف داستان را در سینما داشته و برخی از ساخته‌هایش نشان داده که می‌تواند قصه‌گوی خوبی باشد، در «زن دوم» توفیقی برای روایت سلیس داستان نمی‌یابد. فیلم بیش از حد طولانی و بیش از حد آسیب‌دیده از نگاه فیلمسازی است که چنان با فاصله به آدم‌هایش می‌نگرد که نمی‌تواند حتی برای لحظه‌ای تماشاگر را با آنها همراه کند.

از سیروس الوند با بیش از 4دهه حضور درسینما، انتظار بیشتری می‌رود.

کد خبر 47720

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز