چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۱:۱۱
۰ نفر

یاسر هدایتی: سرگذشت هنر در هر سرزمینی در پیوست با رودخانه خروشانی به نام تاریخ هنر سرشتی دوگانه دارد.

این سرگذشت از سویی منحصر به فرد است چون ریشه در زیستگاه خویش دارد و از سویی از کاروان جهان‌پیمای هنر روزگارش نیز نمی‌تواند عقب بماند و این سرشت دوگانه، خود ذات هنر می‌شود.

اما بهانه این یادداشت، هنری به نام ادبیات است. هنری که با مقدس‌ترین و شگرف‌ترین نعمتی که به انسان داده شده آغاز می‌شود. هنری که برانگیختگی کلمه است و کارکردش به قولی کاهش رنج زیستن. اما تعریف ادبیات خارج از جغرافیای پهناوری که می‌توان برای آن قائل شد در رویکردی هنری است که به ذات خود نزدیک می‌شود و در این میان فراخواندن ژانرهایی چون داستان، شعر، نمایشنامه و قطعه ادبی سرستون‌های این ماندگارترین دستامد تامل و تکلم انسان است.

در این میان تجربه منحصر به فرد ادبیات پارسی‌گویان فلات ایران شکوهی چشمگیر دارد.
این شکوه چشمگیر و چشم‌نواز، آغاز اوج هنر پارسی است و تعمدی است در این ترکیب شاید ناسازوار «آغاز اوج».

تورقی از سر حوصله در تاریخ هنر جهان یادآور این واقعیت است که انسان از همان ابتدای دانستن با تصویر و حجم بیش از هر چیز ارتباط برقرار کرده و این ارتباط در تمام روزمرگی‌ها و حتی نیایش‌واره‌هایش ساری و جاری بوده است.

این سیاست و جریان داشتن از بدویت انسان غارنشین تا آنجا که خط را می‌شناسد یا به تعبیری می‌شناسانندش وجود دارد و جالب این که بعد از حضور کلمه نیز باز این تصویر است که می‌خواهد معنا را به مقصود برساند و این حدیث دراز دامن تا آنجا که ادبیات سلطه بلامنازعی بر تمامی هنرها پیدا می‌کند ادامه دارد.

چه مکمل عالی بودن بگوییم چه سلطه بلامنازع؛ نمی‌توان حضور جدی ادبیات را در اوج هنر نمایش یونانی در چندصد سال پیش از میلاد مسیح انکار کرد. حتی در اعتلای هنر رنسانس، این دوستی‌های شاعران بزرگ ایتالیایی و نقاشان و معماران چیره‌دست فلورانسی است که شاهکارهای همیشه تاریخ هنر غرب را رقم زده.

درست اما قبل از این اوج هنر، یعنی در قرون وسطی در این سوی جهان ما هنر ایرانی را در گستره خیال‌انگیز خود یعنی ادبیات در اوج می‌بینیم و آن تجربه منحصر به فرد هنر ایرانی که گفتیم؛ در آن زمان است که «آغاز اوج» خود را به نظاره می‌نشیند.

ادبیات پارسی با ریشه داشتن فرهنگ اسلامی در کلمه، در این دوره فرزانگان برگزیده خود را سوار بر توسن آسمان‌فرسای زیبایی‌های بیانی و کلامی به تاخت می‌بیند. فرزانگانی که قله‌هایی از معرفت و معنا را در  هاله‌هایی از ابرهای  زیبایی نحوی و بلاغی آنچنان برافراخته اند که  تا امروز  نیز شوریدگان و شیفتگان خود را از سراسر جهان به تعظیم و تکریمی ناخودآگاه وا می‌دارند. 

غزل عاشقانه و شعر عارفانه و منظومه‌های  غنایی و حماسی بازمانده از روزگاران گذشته پارسی‌گویان هنر ایرانی، اما امروز تنها شناسنامه‌ای پرافتخار است و بس؛ شناسنامه‌ای که آیینه‌داری در مقابل آن نیز خواب‌پران داعیه‌داران هنر روزگارمان نشده است. نمی‌دانیم این اتفاق کی و از کجا افتاد.

نقطه شروع داشت یا شروع‌ها، اما آن «آغاز اوج» فرجامی تلخ چون مرگ آرش در پایان کمان‌گیری‌اش داشت. تیر آرش از کوه دماوند رها شد و در مرز ایران و توران به زمین نشست و افتخارها برای ایرانیان شد اما دریغ و درد جان پهلوان نیز با جان تیر روانه شده بود و این حکایت ادبیات پرافتخار کلاسیک، پارسی زبانانی است که امروز تنها به آن افتخار دلخوشیم و مرگ پهلوانانمان را از پس آن نمی‌بینیم.

چه ندیدن مرگی! وقتی هنوز مثنوی را به تصحیح نیکلسون انگلیسی می‌شناسیم و بعداز شاهنامه ژول ریمه با احتیاط سراغ تصحیح‌های دیگر می‌رویم و کشف‌المحجوب  ژوکوفسکی هنوز توی کتابخانه‌هامان با اقتدار نشسته و هزاران حرف پردرد مشترک دیگر که کار را از فریاد هم گذرانده...

و اضافه کنید به آن اظهار فضل‌های بی‌جا و بی‌گاه برخی غوره ‌نشده‌های مویز شده- هنر (ادبیات) مدرن- را که به همان سنت مدرنیته، پدرکشی جزء لاینفک تجربه‌های بلند‌پروازانه‌شان شده است.

گزین گلایه‌ای که رفت، حکایت ادبیات چهل تکه روزگار معاصرمان است که سرمای استخوان سوز مدرنیته را که هیچ از نسیم دردهای روزمره نیز نمی‌رهاندت. ادبیاتی که نمی‌تواند حتی نیم ریشتر بلرزاندت یا تو را حتی به هوس لرزیدن بیندازد.

انگار همه فهم ما از ذات هنر و ادبیات خلاصه شده در یک سوی عقب نماندن از کاروان جهان‌پیمای هنر و ادبیات جهان و تمام افتخار‌مان گاه جلو زدن آن- هم به زعم خودمان- از این کاروان شده و سوی دیگر ذات دوگانه هنر یعنی ریشه داشتن در بوم خود را گویی به بادها سپرده‌ایم. بادهایی که با بردن هویت باشکوه ادبیاتمان، سخاوتمندانه ادبیاتی وارداتی را به کشترازهایمان آورده‌اند.

راستی شما می‌دانید حالا که کالاهای چینی دارد بازار  اقتصادی جهان را قبضه می‌کند، از کجا می‌توان برای سال جدیدمان به اندازه کافی ادبیات وارد کنیم؟!

کد خبر 46301

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز