10دختر دانشآموز چارهای جز بازگشت به منزل از کوچه پسکوچههای تنگ و کثیف و ناامنشان ندارند. اما در راه بازگشت به خانه، شکریه، دختر 13 ساله و خواهرش و نیز رزمینای 12 ساله و خواهرش توسط سربازانی که در کوچههای شهرستان پنهان شدهاند، کشته میشوند و فقط 6 دختر از این 10 دختر دانشآموز شانس بازگشت به منزل را پیدا میکنند. علت مرگ آنها، ناامنی کشورشان و غیبت چند ساعته آموزگار آنهاست. دردناکتر این که از حضور مجدد آنها در مدرسه یک هفتهای بیشتر نمیگذرد...
مدرسه قالای سیدان (Qalai Saiyedan) ، در یکی از مناطق نسبتاً امن افغانستان موسوم به لوگار (Logar)، یک هفته پیش بازگشایی شد اما به دلیل محاصره نظامی این منطقه بهویژه دروازههای ورودی شهر، تنها 600 دانشآموز شانس حضور مجدد در فضای درس و مدرسه را یافتند.
به عقیده افغانها، ترور، خشونت، جنگ و خونریزی، صدای ضجه و انفجار، صداهای ناخوشایندی است که ابتدا زندگی و سپس هر نوع آموزش و پرورشی را مختل کرده و میکند. در حقیقت والدین به دلیل ترس از مرگ فرزندانشان آنها را از حضور در مدرسه منع میکنند و به این ترتیب آموزش و پرورش حتی به سادهترین و ابتداییترین شکل ممکن نیز تعطیل میشود.
سید رسول - پدر دو دختر 9 و 11 ساله- میگوید: «زنده ماندن فرزندانم، بر آموزش و پرورش آنها ارجحیت دارد و این، دلیل اصلی منع دخترانم از حضور در مدرسه است.»
اگرچه اکنون حضور طالبان در افغانستان کمرنگ شده اما باز هم دولت کنونی به دلیل ترس از طالبان، از فراهم کردن زمینه مناسب برای تحصیل، بهویژه تحصیل دختران سر باز میزند. هر چند این کوتاهیها در همه بخشها به وضوح دیده میشود اما آموزش و پرورش شاخصترین هدف کمکاریهای دولت کنونی افغانستان است.
به گفته وزیر آموزش و پرورش افغانستان، چیزی حدود 2/6 میلیون کودک و نوجوان افغانی در انتظار حضور مجدد در کلاسهای درسشان هستند اما تاکنون تنها کمتر از نیمی از آنها به آرزویشان دست یافتهاند.
برخی از تحلیلگران معتقدند از آن جایی که آمارهای دقیقی از وضعیت کودکان و نوجوانان افغانی از هر نظر وجود ندارد، در این مورد نیز نمیتوان به صحت این ادعا مطمئن بود. به این معنی که شاید رقم دانشآموزان افغانی و آمار حضور آنها در مراکز آموزشی بیشتر و کمتر از این مقدار باشد. شاهد این مدعا نیز حضور 2 یا 3 شیفته دانشآموزان در مدارس این کشور است.
آمارها نشان میدهد یک سوم از دانشآموزان افغانی را دختران تشکیل میدهند. ولی از آنجایی که در فرهنگ این کشور تحصیل دختران، منطقی عجیب و دور از ذهن به نظر میرسد- البته تغییراتی در شرف وقوع است- بسیاری از آنها بدون هیچ آموزشی خانهنشین شده و در انتظار ازدواج، چشم به در میدوزند.
این تفکر بهویژه پساز حضور طالبان در این کشور قوت گرفت و اکنون بسیاری از دختران افغان به دلیل عقیده والدینشان- که از سوی حکومت طالبان به آنها القا شده- خانهنشین شدهاند و ازدواج برای آنها گذر از مرحلهای سخت به مرحلهای سختتر است!
با وجود اینکه بسیاری از نهادهای بینالمللی مسئول در امر آموزش و پرورش معتقدند آرامش نسبی افغانستان پس از تحمل 30 سال جنگ پنهان و آشکار، زمینه را برای اندیشیدن به آینده کودکان، نوجوانان و جوانان این کشور فراهم کرده است؛ اما تاکنون بهجز موارد اندکی، هیچ حرکت مثبتی در این زمینه صورت نگرفته است.
کلاسهای خالی از هر گونه امکانات، حتی امکانات اولیهای مانند میز و نیمکت و حتی تخته سیاه، ساختمانهای نیمهکارهای که تنها تابلوی سردر آن، آن را به عنوان مدرسه معرفی میکند، همه حکایت از آن دارد که با وجود آرامش نسبی در افغانستان، آموزش و پرورش هنوز روی ثبات و آرامش را ندیده است.
گزارشهای دریافتی نشان میدهد اکنون فقط20 درصد از آموزگاران به لحاظ علمی صلاحیت حضور در کلاس را دارند؛ اما نبود امکاناتی مانند کتاب و حتی دفتر و مداد به حد کافی، فعالیت همین 20 درصد را نیز مختل کرده است.
وضعیت در مناطق جنوبی پایتخت به مراتب وحشتناکتر از دیگر نقاط است. مناطقی که در طی جنگ طالبان تخریب شده است. در این مناطق نه تنها بازسازی و پیشرفت به فکاهی بیشتر شبیه نیست بلکه احتمال حمله و آسیب مجدد به این مناطق، از سوی نیروهای درگیر کماکان وجود دارد. به همین دلیل در مناطق جنوبی افغانستان و جنوب پایتخت این کشور، هیچ مدرسه و مکان آموزشی بازسازی نشده و کلیه مدارس و مراکز آموزشی آن تعطیل است.
براساس اعلام دولت افغانستان، چیزی حدود 444 حمله نظامی طی ماه آگوست 2007 در مناطق جنوبی این کشور رخ داده که برخی از آنها با آمار بالای تعداد مجروحان و کشتهها همراه بوده است. این عوامل دلیل اصلی منتفی شدن هر نوع بازسازی در مناطق جنوبی افغانستان است.
هنیف آتمار- وزیر آموزش و پرورش افغانستان- میگوید: «یکی از مناطق هدف در حملههای نظامی، مراکز آموزشی است چرا که طالبان با هر گونه درس و تحصیل بهویژه برای دختران بهشدت مخالف است. با تخریب مراکز آموزشی و ایجاد هراس در دانشآموزان و والدین آنها نه تنها حضور دانشآموزان در مدارس منتفی است؛ بلکه روند هرگونه بازسازی نیز کند بوده یا به تعویق میافتد.»
آتمار که اکنون 5 سالو نیم است سکان آموزش و پرورش افغانستان را به دست گرفته، معتقد است تغییر در سیستم آموزشی افغانستان نیازمند ایجاد فضای مطمئن میان والدین و متولیان آموزشی است. تحقق این امر به دلیل تنشهای موجود، هنوز میسر نشده است.
گزارشها نشان میدهد که از 5 سال پیش تاکنون آموزش و پرورش افغانستان طی یک طرح بازسازی 5ساله اقدام به آموزش آموزگاران، بازسازی و مدرن کردن مراکز آموزشی، تشویق والدین برای توجه به تحصیل فرزندانشان را در برنامه کاری خود قرار داده است که با توجه به شرایط موجود میتوان این حرکتها را موفق دانست. از شاخصترین موارد درسی ارائه شده در مدارس افغانستان میتوان به؛ درس جغرافی، علوم دینی، ریاضی، زبان و ادبیات افغانی و هنر اشاره کرد.
وزیر آموزش و پرورش افغانستان در ادامه میگوید: «اجتماع افغان، نیازمند آموزشهای دینی- اعتقادی قوی است تا بتواند با شرایط موجود مبارزه کند. خوشحالیم که توانستهایم با برخی آموزشها و تلاشها، حقوق از دسترفته مردم افغانستان به ویژه کودکان، نوجوانان و جوانان آنها را احیا کنیم.»
نیازمند همیاری هستیم
جدا از امنیت و نیاز به تأمین آن، تأمین منابع مالی مورد نیاز مراکز آموزشی- پرورشی افغانستان یکی دیگر از معضلاتی است که دولت افغانستان با آن روبهرو است.
پس از سقوط طالبان، آژانس بینالمللی توسعه آمریکا تنها 5 درصد از کمکهای مالی خود را به بخش آموزش و پرورش اختصاص داده است؛ که این میزان در مقایسه با 30 درصد بودجه اختصاص یافته برای راهسازی و توسعه شبکه ارتباطی و 14 درصد برای توسعه منابع انرژی و برداشت از آن، رقم بسیار ناچیزی است.
فقر، به معنای واقعی آن مشکلی است که به شدت بر آموزش و پرورش افغانستان سایه افکنده است. نفیسه وارداک، معلم کلاس اول یکی از مدارس کابل، پایتخت افغانستان میگوید: «تردیدی نیست که حضور 68 نفر دانشآموز در یک کلاس، خود به خود امکان هرگونه آموزش و پرورش را از آموزگار سلب میکند؛ حتی اگر متبحرترین آموزگار در کار خود باشی.»
او در ادامه میگوید: «گرما، آلودگی هوا، وجود انواع جانوران و حشرات موذی در کلاس و محیط مدرسه، زبالههایی که همه جای مدرسه دیده شده و حتی سطلی برای جمعآوری آنها وجود ندارد، همه این عوامل برای نامطلوبترشدن فضای آموزشیکافی است. علاوه بر این معضلات، احتمال بیماری حتی یکی از دانشآموزان که میتواند حداقل برای یک هفته کلاس را به تعطیلی بکشاند، وجود دارد.»
وخامت اوضاع را زمانی بیشتر درک میکنیم که از وضعیت ادامه تحصیل دانشآموزان آگاه شویم. به این معنی که در مدارسی که دانشآموزان شانس حضور و ادامه تحصیل مییابند، ادامه تحصیل برای دانشآموزان پسر حداکثر تا کلاس ششم و برای دختران حداکثر تا کلاس دهم میسر است و به فرض امکان ادامه تحصیل تا این مقطع، ترک تحصیل اجباری در انتظار دانشآموزان خواهد بود.
حضور 1600 دانشآموز در برخی از مدارس افغانستان و اغلب 2 تا 3شیفته کار کردن مدارس و تشکیل کلاسهای درس در راهروها و حتی حیاط مدرسه، با توجه به نبود امکانات کافی حکایتی جز اشتیاق دانشآموزان افغانی برای تحصیل ندارد. وضعیت نامطلوب کلاسها، از سقف و کف آنها مشهود است.
سقف اغلب کلاسها از یک ورق آهن گالوانیزه ساخته شده است که بیتردید این حفاظ نامناسب هر نوع تغییرات آب و هوایی را مستقیماً به داخل کلاس منتقل میکند و به این ترتیب تفاوت چندانی میان محیط بیرون و داخل کلاس نخواهد بود.
دردناکتر این که مدرسه «سیدان» در 60 کیلومتری جنوب کابل در شهر لوگار و مدرسه «بیبیگل» در شهر کابل با داشتن همین شرایط، از سوی مقامات آمریکایی که برای سرکشی به این مدارس آمده بودند؛ بهعنوان 2 مدرسه نمونه مشمول دریافت جایزه نیز شدند!
شرایط نامطلوب کشور افغانستان بسیاری از خانوادههای افغانی را به فکر مهاجرت از کشورشان انداخته است. کشورهای همسایه نخستین گزینهاند؛ اما برخی از خانوادهها به مهاجرتهای دورتر میاندیشند؛ حتی به آمریکا.
اینترنشنال هرالدتریبون
ژانویه 2008